English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
plowhead چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
Other Matches
diptych دولوحی که باهم بوسیله لولایی متصل شده و برای نوشتن بکار می رفته و تاه میشده
crankpin قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
gris gris طلسم یا افسونی که اکثراتوسط سیاهان افریقااستعمال میشده است
heriot مالیات یاحقی که پس از مرگ تیولدار به لرد یا امیرپرداخته میشده
scarlet letter حرف A برنگ سرخ که روی سینه زناکاران نصب میشده
gradus فرهنگ نظم ونثر لاتین و یونانی که سابقادر انگلستان تدریس میشده
thereunto بدان
wherunto که بدان
thereto بدان
thereby بدان وسیله
thereto attached پسوسته بدان
whereat که بدان جهت که در انجا
according as چنانکه بدان سان که
the question referred to above موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
that is nothing like it هیچ شباهتی بدان ندارد
key-rings حلقهای که بدان کلید می اویزند
paradoxically بدان سان که باعقیده .....است
poetic justice کامیابی خوبان و شکست بدان
key-ring حلقهای که بدان کلید می اویزند
nose ring حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
it was beneath my notice مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
omnim gatherum مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
it is not pervious to reasonov بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
he had no evidence to go upon مدرکی نداشت که بدان متکی شود
gate meeting انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
where no human foot can tread جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
hobbies کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
hobby کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
self feeder ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
near side سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
timberhead انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
an accessible place جایی که راه یافتن بدان ممکن است
phonoscope التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
indo iranian وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
paroli دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
string board تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
accessibly چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
buff stick بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
forbidden fruit چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
over production عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
forbidden fruits چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
cowlstaff چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
mumpsimus ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
go cart چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
free haul در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
final setting time مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
walking chair چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
vives یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas.. <proverb> کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Manx وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
peregrin falcon یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
green stick شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
i take no interest in that هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
totem روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totems روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
anchored متصل به
clung متصل
contiguous متصل
joint متصل
on line متصل
continuous متصل
conjunct متصل
connected متصل
cartridge بخش متصل
colligate متصل کردن
off line غیر متصل
attachments نمائات متصل
applying متصل کردن
apply متصل کردن
basifixed متصل در پایه
adjoined متصل کردن
adjacent span دهانه متصل
pan- متصل کردن
joggling متصل کردن
joggles متصل کردن
joggled متصل کردن
joggle متصل کردن
pan متصل کردن
adjoins متصل کردن
adjoin متصل کردن
coherently بطور متصل
pans متصل کردن
cartridges بخش متصل
applies متصل کردن
interlocking متصل شدن
interlocked متصل شدن
interlock متصل شدن
link متصل کردن
lacer متصل کننده
ligature دخشههای متصل
male connector متصل کننده نر
joined متصل کردن
syndetic متصل شده
tie down متصل کردن
joins متصل کردن
tying متصل کننده
join متصل کردن
interlocks متصل شدن
splicer متصل کننده
connects متصل کردن
connectedly بطور متصل
adjacent span دهانه متصل
connecting arrangement ترتیب متصل
connective متصل کننده
connector متصل کننده
coupler متصل کننده
fixed shell گلوله متصل
interurban متصل بشهر ها
engagedness متصل بهم
connect متصل کردن
enclitic متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
abuts متصل بودن یاشدن
abutted متصل بودن یاشدن
abut متصل بودن یاشدن
connecting socket [دوشاخه متصل کننده]
enjoins بهم متصل کردن
pinned متصل کردن به گیرافتادن
ballcocks سیفون و ابزار متصل به آن
pin متصل کردن به گیرافتادن
enjoin بهم متصل کردن
ballcock سیفون و ابزار متصل به آن
tie in <idiom> به چیزدیگری متصل کردن
pinning متصل کردن به گیرافتادن
enjoined بهم متصل کردن
connected load بار خارجی متصل
chockablock بهم متصل وپیوسته
catenate پیوستن متصل کردن
connected passes pawns پیادههای رونده متصل
shafting میله بهم متصل
kirkyard گورستان متصل بکلیسا
corbel-course زیر سری متصل
adjoins افزودن متصل شدن
adjoined افزودن متصل شدن
adjoin افزودن متصل شدن
united pawns پیادههای متصل شطرنج
enjoining بهم متصل کردن
connected load بار متصل شده
spliced باهم متصل کردن
splice باهم متصل کردن
splices باهم متصل کردن
splicing باهم متصل کردن
parallelled تعداد آدرسهای متصل به هم
parallels تعداد آدرسهای متصل به هم
parallelling تعداد آدرسهای متصل به هم
paralleling تعداد آدرسهای متصل به هم
paralleled تعداد آدرسهای متصل به هم
parallel تعداد آدرسهای متصل به هم
litmus ماده ابی رنگی که ازبعضی گلسنگ ها بدست میایدودر اثر اسید زیاد برنگ قرمزتبدیل میشود وهرگاه قلیا بدان بزنند باز برنگ ابی در میاید
ligature دو یاچند حرف متصل بهم
adnexa قسمتهای متصل بهم زائده
adjacent دو میدان متصل به دو گروه مجاور
interconnection بخش ماده متصل به دو وسیله
catena سریهای متصل شده concatenate
grounded field سیم پیچ متصل به زمین
connection اتصال یا چیزی که متصل میشود
bond متصل کردن چسباندن اتصال
united pressed pawns پیادههای رونده متصل شطرنج
to be connected بهم پیوسته [متصل] بودن
gang hook دو یا سه قلاب ماهیگیری متصل بهم
concatenated data set مجموعه داده ها متصل شده
untapped <adj.> متصل نشده [در وسط مدار]
connexions اتصال یا چیزی که متصل میشود
continous متصل متوالی بدون وقفه
camshafts میلهای که بچرخ دنده متصل میشود
stemson چوب منحنی شکل متصل بجلوکشتی
vestry نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
dowel بامیخ پرچ بهم متصل کردن
forest تعداد درختهای ساختار داده متصل
to plug متصل کردن [الکترونیک یا مهندسی برق]
universal joint دو میله متصل بهم وفا دربچرخش
camshaft میلهای که بچرخ دنده متصل میشود
gang hook دو یا سه قلاب ماهی گیری متصل بهم
connection of loom pieces متصل کردن قطعات دار [قالی]
forests تعداد درختهای ساختار داده متصل
vestries نمازخانه کوچکی که متصل بکلیسا میباشد
bat weight وزنه اضافی متصل به چوب بیس بال
destinations صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
stylolite ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
OLE container object شی ای که حاوی مرجع به شی متصل است یا یک کپی از شی توکار
blade butt انتهای تیغه ملخ که به توپی متصل است
faceplate صفحه فلزی یا چوبی متصل به چرخ تراش
drain یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
drained یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
draining یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
drains یکی از سه ترمینال متصل ترانزیستور نوع FET
destination صفحه مقصد در مجموعهای صفحات متصل بهم
seams درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
seam درز دادن بوسیله درزگیری بهم متصل کردن
bow line نوعی گره برای متصل کردن هواپیما به زمین
associated file متن یا فایلی که به برنامه کاربردی اصلی اش متصل است
associated document متن یا فایلی که به برنامه کاربردی اصلی اش متصل است
daisy chain خط ی که تمام خروجیهای وقفه وسایل را به CPU متصل میکند
interplane strut پایه هایی که دو بال هواپیماهای دوباله را به هم متصل میکند
ca Arrangment Connecting ارایش و ترتیب به صورت پیوندی و متصل
meshing که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
trailer camp محل استقرار ترایلربااتاقهای چرخدار متصل به وسائط نقلیه
backplane مدار و اعضای مکانیکی که بردهای یک سیستم را متصل می کنند
peripheral آنچه ضروری نیست یا متصل به چیز دیگری است
thoroughbrace تسمه چرمی متصل کننده بدنه کالسکه به فنر
mesh که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com