Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
armpit
چاله تکیه گاه ارنج در تیراندازی
armpits
چاله تکیه گاه ارنج در تیراندازی
Other Matches
armpit
تکیه گاه ارنج
armpits
تکیه گاه ارنج
firing position
موضع اتش وضعیت تیراندازی حالت تیراندازی
accent
با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accented
با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accents
: با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
accenting
: با تکیه تلفظ کردن تکیه دادن
firing range
برد تیراندازی مسافت تیراندازی
rifle clasp
نشان تیراندازی یا مدال تیراندازی
enclitic
متکی به کلمه قبلی کلمهای که تکیه ندارد و یااگر دارد تکیه اش رابکلمه پیش از خود میدهد ودر تلفظ بدان کلمه می چسبد
fire lane
مسیر تیراندازی دریایی مسیر پاک شده تیراندازی
elbow
ارنج
elbows
ارنج
elbowed
ارنج
arm roll and outside leg trip
فن ارنج
hiji
ارنج
pal koop
ارنج
elbowed
با ارنج زدن
elbows
با ارنج زدن
elbow
با ارنج زدن
hunch
فشاربا ارنج
funny bones
استخوان ارنج
funny bone
استخوان ارنج
shoulder throw and outside kick
لنگ ارنج
tennis elbow
اسیب ارنج
hunching
فشاربا ارنج
outside kick
لنگ ارنج
hunches
فشاربا ارنج
hunched
فشاربا ارنج
elbowing
ضربه غیرمجاز با ارنج
standing switch
رودست با مایه ارنج
live fire
تیراندازی با تیر جنگی تیراندازی با فشنگ جنگی
armlock
گرفتن بازوی حریف و کشیدن ان با فشار به پشت ارنج
depression
چاله
pit
چاله
borings
چاله
depressions
چاله
water hole
چاله اب
pits
چاله
pools
چاله اب
pooled
چاله اب
pot hole
چاله
boxes
چاله
box
چاله
ditch
چاله
ditched
چاله
ditches
چاله
pool
چاله اب
armpit
چاله زیربغل
pit
چاله خرج
chain locker
چاله زنجیر
FI'll the pit with earth
چاله را با خاک پ؟ کن
armpits
چاله زیربغل
streetwise
چاله میدانی
borrow pit
چاله خاکبرداری
pools
برکه چاله اب
trench
چاله و ترانشه
trenches
چاله و ترانشه
pits
چاله خرج
lubritorium
چاله سرویس
ammunition pit
چاله مهمات
pooled
برکه چاله اب
loblolly
چاله گل الود
pitting
چاله کنی
pitted
سوراخ سوراخ چاله چاله
sump
چاله نارنجک
silt pit
چاله رسوب
pockety
چاله دار
soakage pit
چاله نارنجک
sumps
چاله نارنجک
sumps
چاله سنگر
rutty
پر چاله چوله
sump
چاله سنگر
sullage pit
چاله نارنجک
puddles
چاله فاضل اب
puddle
چاله فاضل اب
pool
برکه چاله اب
chain pipe
دهانه چاله زنجیر
recoil pit
چاله تیر قائم
plashy
مانند ابگیریا چاله
ashpit
چاله مخصوص خاکستر
soakage pit
چاله زه کشی سنگر
crater
چاله ترکش گلوله ها
craters
چاله ترکش گلوله ها
foundry pit
چاله ریخته گری
high angle pit
چاله مخصوص اجرای تیرقائم
recoil pit
چاله عقب نشینی لوله
batardeau
[دیوار عمود بر روی گودال یا چاله]
cratering charge
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
water jump
چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
Better go around than fall into the dithc..
<proverb>
از کنار برو تا در چاله نیفتى .((ایتیاط در هر شرطى اصلی است))..
archery
تیراندازی
musketry
تیراندازی
gunning
تیراندازی
shootings
تیراندازی
popped
تیراندازی
pops
تیراندازی
pop
تیراندازی
shooting
تیراندازی
gunnery
تیراندازی
lolls
لم تکیه
emphasis
تکیه
atonic
بی تکیه
unaccented
بی تکیه
lolling
لم تکیه
lolled
لم تکیه
loll
لم تکیه
accenting
تکیه
enclitic
بی تکیه
leanings
تکیه
leaning
تکیه
reliance
تکیه
accent
تکیه
accumbency
تکیه
accents
تکیه
recumbency
تکیه
accented
تکیه
automatic fire
تیراندازی خودکار
gun
تیراندازی کردن
riflery
تیراندازی تفنگداری
school shooting
تیراندازی در مدرسه
shoots
تیراندازی کردن
methode of fire
روش تیراندازی
gunning
تمرین تیراندازی
offhand
تیراندازی ایستاده
order of fire
روش تیراندازی
scheme of fire
طرح تیراندازی
ready position
حاضربه تیراندازی
gunnery
قوانین تیراندازی
guns
تیراندازی کردن
dry sum
مشق تیراندازی
fire trench
سنگر تیراندازی
lived
تیراندازی جنگی
live
تیراندازی جنگی
firing table
جدول تیراندازی
conduct of fire
هدایت تیراندازی
conduct of fire
اجرای تیراندازی
verification fire
تیراندازی ازمایشی
field archery
تیراندازی صحرایی
fire power
قدرت تیراندازی
fire bay
دهلیز تیراندازی
firing area
منطقه تیراندازی
firing line
خط شروع تیراندازی
delivery error
اشتباه در تیراندازی
combat firing
تیراندازی جنگی
handbow
کمان تیراندازی
fires
تیراندازی کردن
fired
تیراندازی کردن
fire
تیراندازی کردن
horseback archery
تیراندازی سواره
shoot
تیراندازی کردن
the butts
میدان تیراندازی
relying
تکیه کردن
leans
تکیه زدن
backrest
تکیه گاه
leans
تکیه کردن
maulstick
تکیه دست
leaned
تکیه زدن
leaned
تکیه کردن
lean
تکیه زدن
lean
تکیه کردن
mahlstick
تکیه دست
rest
تکیه دادن
bolstered
تکیه دادن
rely
تکیه کردن
rests
تکیه گاه
counterfort
دیوار تکیه
bearing
تکیه گاه
bridge seat
تکیه گاه
arm rest
تکیه گاه
heel rest
تکیه گاه
accentual
تکیه دار
relied
تکیه کردن
point of support
تکیه گاه
relies
تکیه کردن
boilerplate
تکیه کلام
rests
تکیه دادن
rest
تکیه گاه
insists
تکیه کردن بر
reclined
تکیه کردن
reclines
تکیه کردن
anchors
تکیه گاه
anchoring
تکیه گاه
anchor
تکیه گاه
recline
تکیه کردن
anchorage
تکیه گاه
anchorages
تکیه گاه
prop
تکیه گاه
insisting
تکیه کردن بر
insisted
تکیه کردن بر
insist
تکیه کردن بر
support
تکیه گاه
bolsters
تکیه دادن
bolster
تکیه دادن
stayed
تکیه مهار
catch-phrases
تکیه کلام
catch-phrase
تکیه کلام
stay
تکیه مهار
to throw oneself on
تکیه کردن بر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com