English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
phonotypy چاپ با حروفی که هرکدام نماینده یک صدای معینی است
Other Matches
phonetic system of spelling اصول املایی بموجب ان هرحرف نماینده همیشگی یک صدای معین میباشد
standardizes بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardises بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardizing بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardising بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardize بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
standardised بامعیار معینی سنجیدن بامعیار معینی طبقه بندی کردن
commision agent نماینده حق العمل کار نماینده یا عاملی که بصورت درصد به او پرداخت میشود
surrogate نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
surrogates نماینده نماینده اسقف در هر ناحیه که مسئول صدور اسنادازدواج است
apiece هرکدام
either pron هرکدام
visiting correspondent نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
limb هرکدام از طرفین کمان
limbs هرکدام از طرفین کمان
face off spot هرکدام از 9 نقطه مخصوص رویارویی
prop forward هرکدام ازدو مهاجم خط جلودرتجمع
paragraph three هرکدام از حرکات روی یک پاتوام با چرخش
face off circle هرکدام از پنج دایره کوچک مخصوص رویارویی
lock forward هرکدام از دو نفر خط تهاجم در طرفین ردکننده توپ
alphabetic character set حروفی که
anchors هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
anchoring هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
anchor هرکدام از 8 مربع کوچک روی میز بیلیارد کارامبول
letter lock قفل حروفی
combination locks قفل حروفی
mongram رمز حروفی
combination lock قفل حروفی
ringlock قفل حروفی
literal key [کلید رمز حروفی]
monogrammatic دارای رمز حروفی
lightface حروفی که خطوط ان ریزوفریف باشد
alphabet حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
alphabets حروفی که کلمه را تشکیل می دهند
to interlock levers اهرم هارابهم پیوستن بدانسان که هرکدام راتکان دهندهمه باهم تکان می خورد
collating حروفی که طبق کد مرتب شده اند
buffer کل حروفی که قابل نگهداری در بافر هستند
collates حروفی که طبق کد مرتب شده اند
collated حروفی که طبق کد مرتب شده اند
collate حروفی که طبق کد مرتب شده اند
honks صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honk صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honking صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
honked صدای خوک یاگراز صدای غاز وحشی یا بوق ماشین وامثال ان
acrophony صدای حرف اول کلماتی که معرف خود ان کلمه باشدمانند صدای a درالف
hazards امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
hazarded امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
hazard امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
hazarding امتیاز با به کیسه انداختن هرکدام از گویهای بیلیارد قسمت بدون چمن زمین گلف
voicing وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voices وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesizer وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
synthesisers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
ping صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
synthesizers وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
voice وسیلهای که صدای مشابه صدای انسان تولید میکند
pings صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinged صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
pinging صدای تیزی شبیه صدای اصابت گلوله به دیوار
cps تعداد حروفی که هر لحظه چاپ یا پردازش می شوند
sets تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند
contiguous خانههای گرافیکی یا حروفی که بر همدیگر اثر می گذارند
setting up تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند
repertoire لیست حروفی که قابل نمایش یاچاپ هستند
set تمام حروفی که قابل نمایش یا چاپ هستند
contraltos زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
contralto زیرترین صدای مردانه بم ترین صدای زنانه
labialism حالت حروفی که با لب تلفظ می شوند تمایل بتلفظ باصداهابا لب
checkpoints علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
checkpoint علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
check-points علامتی در نزدیکی خط اغاز هرکدام از نقاط معین توقف در نوعی مسابقه دوصحرانوردی به کمک نقشه وقطبنما
blast through alphanumerics حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
paragram جناسی که عبارت است ازتغییرحرف یا حروفی ازیک واژه تصحیف
uncial letters حروفی که در کتابهای خطی سدههای 8 میلادی بکارمیبردند....بحروف درشت
chortling صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
phut تق صدای ترکیدن بادکنک صدای گلوله
monophthong صدای ساده وتنها صدای بسیط
chortle صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortled صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
chortles صدای خرخرکردن صدای خرناس کردن
bar printer چاپگری که در آن حروفی که روی بازو هستند به کاغذ می چسبند یا چاپ می شوند
palatal letters حروف لطعی یا حنکی حروفی که با گذاردن زبان بکام دهان تلفظمیشوند
adjutantship معینی
reversing حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reverses حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
palatals حروف لطعی یا حنکی حروفی که با گذاردن زبان بکام دهان تلفظ میشوند
reverse حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
reversed حروفی که در جهت مخالف حروف دیگر نمایش داده می شوند برای تاکید.
adjutancy معینی معاونت
cost plus بعلاوه سود معینی
stations درپست معینی گذاردن
he is at a loose end کار معینی ندارد
stationed درپست معینی گذاردن
station درپست معینی گذاردن
ageless بدون عمر معینی
inbound محصور در حدود معینی
skirl صدای زیر صدای نی انبان
uniquely مجموعه حروفی که برای تشخیص بین منابع مختلف کتاب چند رسانهای به کار می رود
unique مجموعه حروفی که برای تشخیص بین منابع مختلف کتاب چند رسانهای به کار می رود
orbs بدور مدار معینی گشتن
head for به سمت معینی در حرکت بودن
emplace در محل معینی قرار دادن
tonner کامیون دارای فرفیت معینی
orb بدور مدار معینی گشتن
standardises مطابق درجه معینی دراوردن
modelled مطابق مدل معینی در اوردن
standardising مطابق درجه معینی دراوردن
model مطابق مدل معینی در اوردن
modeled مطابق مدل معینی در اوردن
standardizes مطابق درجه معینی دراوردن
models مطابق مدل معینی در اوردن
standardizing مطابق درجه معینی دراوردن
predecease پیش ازواقعه معینی مردن
local option اختیار تعیین محل معینی
standardize مطابق درجه معینی دراوردن
standardised مطابق درجه معینی دراوردن
protraction نقشه کشی طبق مقیاس معینی
cover drive ضربه در سمت نیمه معینی اززمین
term insurance بیمه در موردمخاطره برای مدت معینی
calibrating تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrates تحت قاعده واصول معینی دراوردن
calibrate تحت قاعده واصول معینی دراوردن
tonner کشتی دارای تعداد معینی فرفیت
calibrated تحت قاعده واصول معینی دراوردن
blood counts شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
dimension stock چوب سختی که به ابعاد معینی تبدیل شده
blood count شمارش تعداد گویچههای خون در حجم معینی
the حرف تعریف برای چیز یاشخص معینی
section hand کارگرعضو دسته معینی ازکارگران راه اهن
off break کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
cover point محل بازیگر در نقطه معینی دور از توپزن
capias حکم یا امریه دائر بر توقیف شخص معینی
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
time zone منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
stage set تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
camporee اجتماع پسران ودختران پیش اهنگ از ناحیه معینی
forty one billiard بیلیارد کیسه دار که هربازیگر شماره معینی دارد
time zones منطقه جغرافیایی دارای ساعت یا نصف النهار معینی
null رشته یا حروفی که حرف null دارد برای بیان انتهای رشته
an impersonal verb فعلی که فاعل معینی ندارد و جز سوم شخص مفرد است
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
humidistat اسبابی برای تنظیم ونگاهداری درجه رطوبت درحد معینی
precarious عاریهای بسته بمیل دیگری مشروط بشرایط معینی مشکوک
twang صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twangs صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
twanging صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
Susurrus صدای آرام و ملایم، مثل خش خش یا صدای آرام باد
twanged صدای تودماغی صدای دنگ دنگ ایجاد کردن
packets گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
isallobaric خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
isallobar خط فرضی که نقاط دارای فشار جوی مساوی در زمان معینی رانشان میدهد
packet گروه مشابهی که از نظراموزش و تخصص برای ماموریت معینی انتخاب شده باشند
clearing and switch buying توافق تجاری دوجانبهای که براساس ان دو کشور متعهدبه مبادله مقدار معینی کالامی گردند
minister resident صاحبمنصب عالیرتبهای که به منظورخاص و جهت امر معینی باعنوان وزارت در کشورخارجی اقامت می گزیند
floating fender زنجیر شناوری که به فاصلههای معینی از یک کانال نصب میشود تا در موقع حوادث ازان استفاده شود
hovering acts قوانینی که بر رفت و امد کشتیهای خودی و اجنبی در محدوده معینی ازابهای کشور حکمفرمایی میکند
indicatory نماینده
indicant نماینده
delegate نماینده
delegating نماینده
agent نماینده
mercantile agent نماینده
agents نماینده
delegated نماینده
delegates نماینده
proxy نماینده
commissioners نماینده
commissioner نماینده
representatives نماینده
doer نماینده
doers نماینده
representative نماینده
nominee نماینده
nominees نماینده
attorney نماینده
attorneys نماینده
deligate نماینده
indicator نماینده
deputy نماینده
deputies نماینده
dept نماینده
depts نماینده
delegates نماینده ها
representatives نماینده ها
proctor نماینده
agencies نماینده
agency نماینده
factor نماینده
factors نماینده
bond سندی که به موجب ان خود ووارث و اوصیا و مباشرین امورش را به پرداخت مبلغ معینی به دیگری متعهد میکند
walking delegate نماینده سیار
sales agent نماینده فروش
parliamentarians نماینده مبرز
legate نماینده پاپ
envoys مامور نماینده
envoy مامور نماینده
parliamentarian نماینده مبرز
legates نماینده پاپ
representative elements عناصر نماینده
insurance agent نماینده بیمه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com