Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
perplexingly
چنانکه گیج یا حیران سازد
Other Matches
reflexively
چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
amazed
حیران
at a nonplus
حیران
perplexed
حیران
astonishingly
حیران
mazed
حیران
astonished
حیران
open-mouthed
حیران
open mouthed
حیران
to reduce to a nonplus
مبهوت حیران
to be at a loss
حیران بودن
arbitration
ن می سازد
Vegetables dont agree (disagree)with me .
سبزیجات به من نمی سازد
microprocessor
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
microprocessors
واحدی که عنصر اصلی ریزپردازنده را می سازد
palliative
مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
palliatives
مسکن دارویی که موقتاناخوشی ای راسبک سازد
She fabricates them. she makes them up .
اینها را از خودش می سازد ( درمی آورد)
A happy heart makes a blooming visage.
<proverb>
قلب شاد,چهره را بشاش مى سازد .
camera lucida
دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
lady killer
مردیکه زنها راباسانی شیفته خود می سازد
compound
مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
concentrator
گرهای که دسترسی را از یک یا چند ایستگاه به شبکه ممکن می سازد
compounded
مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
compounds
مدار یا تابع منط قی که از چندین ورودی که خروجی می سازد
beginning
بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
hardware
دیسکها و مکانیزم هایی که یک کامپیوتر و وسایل جانبی آنرا می سازد
beginnings
بخشی از ماده که شروع ناحیه ضبط یک نوار مغناطیسی را می سازد
platform
نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
platforms
نوع استاندارد سخت افزار که محدوده مشخص از کامپیوترها را می سازد
prohibitive tax
مالیات گزافی که صدور یاورود کالا را غیر ممکن می سازد
channeling
اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
clearance fit
اتصالی که در ان حدود دوعضو جفت شونده همیشه مونتاژ را محکم می سازد
channeled
اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
symbolic
برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
symbolically
برنامه رفع اشکال که نمایش نشانهای متغیرها و محل ها را هم ممکن می سازد
channel
اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
rom
کدی که توابع Bios را می سازد که در قطعه ROM ذخیره شده اند.
channelled
اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
channels
اتصال بین یک پردازنده و یک رسانه جانبی که انتقال داده را ممکن می سازد
power fail restart
سهولتی که یک کامپیوتر راقادر می سازد تا پس از قطع برق به عملیات عادی خودبرگردد
Floret
[rosette]
[طرح گل رزی با حالتی منظم و هندسی که جلوه ای از یک شکوفه را مجسم می سازد.]
so that
چنانکه
as
چنانکه
in the event that
چنانکه
how
چنانکه
wats
Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
Cambridge ring
استاندارد شبکه محلی برای وصل کردن چندین وسیله و کامپیوتر در یک اتصال حلقهای می سازد
cycle stealing
ناتوان سازد و پس ازان حافظه داخلی کامپیوتر دراختیار دستگاه قرار گیرد چرخه دزدی
Internet
می را می سازد که اینترنت و اتصالات فروش را آماده میکند تا کاربران خصوصی به آنها دسترسی داشته باشند
super-
پیشرفت در سیستم نمایش گرافیکی استاندارد VGAکه renolution تا x پیکسل با میلیون ها رنگ را ممکن می سازد
proper
چنانکه شایدوباید
as is well known
چنانکه مشهور
as it deserves
چنانکه باید
expressively
چنانکه مقصودرابرساند
cresuendo
چنانکه صداخردخرد
coordinately
چنانکه یکجورباشد
permissively
چنانکه مخیرسازد
insolubly
چنانکه اب نشود
prettily
چنانکه زیبانماید
gratifyingly
چنانکه خوشنودسازد
so to speak
چنانکه گویی
admissibleness
چنانکه روا
dilatorily
چنانکه پرشود
pinchingly
چنانکه فشاراورد
ten key pad
مجموعهای مجزا از کلیدهای شماره گذاری شده از 0 تا 9روی یک صفحه کلید که واردکردن عدد را اسان می سازد
appleline
IB تبادل اطلاعات کندرا قادر می سازد تا باکامپیوترهای بزرگ شرکت یک دستگاه سخت افزاری که ریزکامپیوتر ACINTOSH
expanded memory system
ابزاری که حافظه اضافی در IBM PC قرار دارد را مدیریت میکند و برای برنامه ها آماده استفاده می سازد
heliocentrically
چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
perniciously
چنانکه زیان اورد
pitfully
چنانکه سزاوارنکوهش باشد
gratifyingly
چنانکه خوشی دهد
gruesomely
چنانکه وحشت اورد
fitfully
چنانکه بگیردوول کند
pliably
چنانکه بتوان خم کرد
inadmissibly
چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably
چنانکه نتوان معذوردانست
passably
چنانکه بتوان پذیرفت
opprobriously
چنانکه رسوایی اورد
meetly
چنانکه در خور باشد
medially
چنانکه درمیان باشد
meaningly
چنانکه مقصودرا برساند
permissively
چنانکه اجازه بدهد
invulnerably
چنانکه زخم برندارد
privatively
چنانکه نفی یا استثناکند
meetly
چنانکه باید و شاید
inviolably
چنانکه سزاوارحرمت باشد
inexpressively
چنانکه مقصودرا نرساند
irrecoverably
چنانکه بهبودی نپذیرد
prettily
بخوبی چنانکه باید
interminably
چنانکه تمام نشود
according as
چنانکه بدان سان که
culpably
چنانکه سزاوارسرزنش باشد
decrescendo
چنانکه صداخردخردضعیف شود
invisibly
چنانکه دیده نشود
decreasingly
چنانکه روبکاهش گذارد
convincingly
چنانکه متقاعد کند
according to his version
چنانکه او شرح میداد
brilliantly
چنانکه برجسته باشد
funnily
چنانکه خنده اورد
effusively
چنانکه گویی بریزد
comme il faut
چنانکه باید وشاید
objectiveness
چنانکه در خارج معقول باشد
as is well known
چنانکه همه کس بخوبی میدانند
irrefragably
چنانکه نتوان تکذیب کرد
assumably
چنانکه بتوان فرض کرد
organically
چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
inviolately
چنانکه بی حرمت نشده باشد
causatively
چنانکه دلالت برسبب نماید
intelligibly
واضحا چنانکه بتوان دریافت
onerously
چنانکه مستلزم انجام تعهدی
pleasingly
چنانکه خوش ایند باشد
interchangeably
چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
immovably
چنانکه نتوان جنبش داد
retroactively
چنانکه شامل گذشته شود
presentably
چنانکه بتوان پیشکش کرد
prepossessingly
چنانکه جلب توجه نماید
practicably
چنانکه بتوان اجرا نمود
piquantly
چنانکه دهن رامزه بیاورد
pestilently
چنانکه برای اخلاق مضرباشد
perceptibly
چنانکه بتوان درک کرد
peerlessly
چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
intangibly
چنانکه نتوان درک کرد
intangibly
چنانکه نتوان احساس کرد
inappreciably
بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
extraneously
چنانکه وابسته بموضوع نباشد
inexpressibly
چنانکه نتوان بیان کرد
hereditably
چنانکه بتوان ارث برد
fadelessly
چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
epidemically
چنانکه همه جاسرایت کند
inexhaustibly
چنانکه تهی یاتمام نشود
commendably
چنانکه شایان ستایش باشد
grandiosely
بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
engagingly
چنانکه سرگرم یامشغول کند
inexpressively
چنانکه زبان دار نباشد
euphoniously
چنانکه بگوش خوش ایندباشد
inseparably
چنانکه نتوان سوا کرد
sanguinarily
چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
indefensibly
چنانکه دفاع بردار نباشد
illustratively
چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
functionally
چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
sententiously
چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
persuasively
چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
penitentially
چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
pardonably
چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
contemptibly
چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
exhaustively
چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
incommunicably
چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
to kick over the traces
لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
cogently
چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
irrecocilably
چنانکه نتوان انرا وفق داد
colourably
چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
admissibly
بطور قابل قبول چنانکه روا
paradoxically
چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
inscrutably
چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
laboriously
ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
invidiously
چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
adequately
باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
changeably
چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
inerrably
چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
inimitably
چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
dual
حافظه با دو مجموعه از داده و خط وط حافظه که ارتباطات بین CPU ها را ممکن می سازد
to perplex a person
کسیرا گیج یا حیران کردن کسیرا سرگشته یا مبهوت کردن
to eat humble pie
پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
flowerily
چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
implacably
از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
corrigibly
چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
indescribably
چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
inextricably
چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
relevantly
بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
retrospectively
چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
adorably
چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
movably
چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
accordantly
بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
commensurably
چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
picturesquely
چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
nutritiously
چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
nutritively
چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
accountably
بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
discreditably
چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
maritally
چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
indefeasibly
بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
media
زیر لایه در لایه اتصال داده از مدل شبکه OSI که دستیابی به رسانه ارسال را ممکن می سازد
pontifically
چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
officinal names of drugs
نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
irreversibly
چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
attributively
بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
pestiferously
چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
irremissibly
چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
modernly
بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
portentously
چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
impalpably
چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
opaquely
چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
irreclaimably
بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
microprocessor
قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
microprocessors
قط عات واحد پردازش مرکزی روی یک قطعه مجتمع مجزا که در صورت ترکیب با حافظه و قط عات ورودی /خروجی یک ریزکامپیوتر می سازد
ineradicably
بطور ریشه کن نشدنی چنانکه نتوان بیخ کن یا قلع وقمع نمود
inaccessibily
بطور غیر قابل دسترسی چنانکه نتوان به او نزدیک شدیا اورادید
rough handling of a thing
گذاشت وبرداشت چیزی به تندی چنانکه خراب شودیا اززیبائی ولطافت بیفتد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com