English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English Persian
to evolve a fact چگونگی امری را فاهر کردن
Other Matches
verified رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifying رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verify رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
verifies رسیدگی کردن صحت و سقم امری را معلوم کردن
betoken دلالت کردن بر دال بر امری
mutualize بطور مشترک امری را انجام دادن همزیستی کردن
develop فاهر کردن عکس
judge by appearances حکم به فاهر کردن
to keep up appearances حفظ فاهر کردن
develops فاهر کردن عکس
projects فاهر کردن نشان دادن
projected فاهر کردن نشان دادن
project فاهر کردن نشان دادن
reversion هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
qualities چگونگی
condition چگونگی
circumstance چگونگی
modalities چگونگی
stating چگونگی
states چگونگی
how چگونگی
stated چگونگی
state- چگونگی
state چگونگی
modality چگونگی
quality چگونگی
uncovers معلوم کردن فاهر کردن
uncover معلوم کردن فاهر کردن
uncovering معلوم کردن فاهر کردن
lied موقعیت چگونگی
positioned وضع چگونگی
lies موقعیت چگونگی
qualities نهاد چگونگی
circumstances چگونگی کیفیت
quality of waters چگونگی ابها
outwardness چگونگی بیرون
qualities صفت چگونگی
lie موقعیت چگونگی
quality صفت چگونگی
tonality چگونگی صدا
quality نهاد چگونگی
position وضع چگونگی
manner چگونگی طرز
modally از لحاظ چگونگی
the lie of the land چگونگی اوضاع مهثب
network topology چگونگی استقرار شبکه
formats مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
format مرتب کردن متن به طوری که به صورت چاپی روی کاغذ فاهر شود
blue key نقطه کمکی ابی برای تنظیم عکس در موقع فاهر کردن فیلم
fiat امری
imperatives امری
fiats امری
imperative امری
magistral امری
i stated the facts چگونگی را بدانسان که بودبیان کردم
factual حقیقت امری
imperative statement حکم امری
factually حقیقت امری
jussive کلمهء امری
jussive حالت امری
whipping boy وجه المصالحه امری
commits متعهدبانجام امری نمودن
nonfeasance قصور در انجام امری
commit متعهدبانجام امری نمودن
committing متعهدبانجام امری نمودن
committed متعهدبانجام امری نمودن
prolepsis تقدیم یا تقدم امری
perfunctoriness چگونگی کاری که سرسری انجام داده باشند
paradoxicality چگونگی سخنی که درفاهرمهمل ودرمعنی درست باشد
heat resisting quality حالت و چگونگی مقاومت حرارتی ثبات گرمایشی
precognition الهام قبل ازوقوع امری
prerequisite شرط قبلی لازمه امری
that is a thing این امری است علیحده
bring about سبب وقوع امری شدن
postulancy کاندید نامزد انجام امری
hunches فن احساس وقوع امری در اینده
sin of omission گناه فروگذاری از انجام امری
hunched فن احساس وقوع امری در اینده
hunch فن احساس وقوع امری در اینده
prerequisites شرط قبلی لازمه امری
hunching فن احساس وقوع امری در اینده
to make inquires into a matter در امری تحقیقات بعمل اوردن
computer literacy دانش کامپیوترها و چگونگی استفاده از انها برای حل مسائل
incommunicability چگونگی چیزی که نتوان بکسی گفت یا با اودرمیان گذارد
preordain قبلا وقوع امری را ترتیب دادن
hindsight درک یا فهم امری که واقع شده
to engage yourself to do something خود را به انجام امری متعهد نمودن
to commit yourself to do something خود را به انجام امری متعهد نمودن
pooled عده کارمند اماده برای انجام امری
to thrash out the truth حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
to regard something as a matter of course چیزی [داستانی] را امری آشکار در نظر گرفتن
pools عده کارمند اماده برای انجام امری
pool عده کارمند اماده برای انجام امری
scareup فاهر ساختن برای مصرف تامین کردن بسرعت ساختن
keep up appearances فاهر خود را حفظ کردن صورت خود را با سیلی سرخ نگه داشتن
power function این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
boggle دراثر امری ناگهان وحشت زده وناراحت شدن
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
remainder حالتی که وجودیافتن امری منوط به تحقق امر دیگری باشد
interlap چگونگی چند چیز که نیمه نیمه روی هم قرار میگیرند
posture چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postured چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
postures چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
posturing چگونگی طرز ایستادن یا قرار گرفتن قرار دادن
feasability study مطالعه امکان اجرای چیزی مطالعه اقتصادی بودن امری
guize فاهر
rind فاهر
externals فاهر
groomed فاهر
semblable فاهر
superficial فاهر
guises فاهر
squalid بد فاهر
faces فاهر
surfaces فاهر
face فاهر
guise فاهر
on the surface در فاهر
surfaced فاهر
rinds فاهر
sensations فاهر
externally فاهر
outside فاهر
the outward state فاهر
appearance فاهر
appearances فاهر
manifesting فاهر
manifested فاهر
apparent فاهر
manifest فاهر
outsides فاهر
sensation فاهر
mien فاهر
surface فاهر
external فاهر
exteriority فاهر
ostensible فاهر
manifests فاهر
superficies فاهر
presentiment عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
presentiments عقیده قبلی نسبت بچیزی احساس وقوع امری از پیش روشن بینی قبلی
looked فاهر شدن
nominally بصورت فاهر
outside appearance صورت فاهر
outsight فاهر بینی
outward show نمایش فاهر
outward show صورت فاهر
garb کسوت فاهر
turned out فاهر لباسیکهفردیبرتندارد
seems فاهر شدن
to make ones a فاهر شدن
formalist فاهر پرست
habit مشرب فاهر
face فاهر منظر
to out ward seeming برحسب فاهر
semblance صورت فاهر
springs فاهر شدن
affecter فاهر ساز
spring فاهر شدن
trumpery خوش فاهر
gloss جلوه فاهر
habits مشرب فاهر
seemed فاهر شدن
seem فاهر شدن
appearances فاهر نمایش
simulation فاهر سازی
simulations فاهر سازی
appearance فاهر نمایش
outwardly برحسب فاهر
similitude بیرون فاهر
looks فاهر شدن
hue تصویر فاهر
pro forma از لحاظ فاهر
hues تصویر فاهر
turn-ups فاهر شدن
turn up فاهر شدن
personal appearance وضع فاهر
the outward man انسان فاهر
the out ward eye چشم فاهر
hermaphrodites خنثی فاهر
hermaphrodite خنثی فاهر
settings وضع فاهر
setting وضع فاهر
look فاهر شدن
faces فاهر منظر
surface رویه فاهر
surfaced رویه فاهر
aspects صورت فاهر
exposed فاهر شده
surfaces رویه فاهر
aspect صورت فاهر
in outward show بصورت فاهر
merged دشمن فاهر شد
out رفتن فاهر شدن
outward things جهان برونی یا فاهر
out- رفتن فاهر شدن
the outer man وضع فاهر شخص
show up <idiom> فاهر شدن ،رسیدن
affectedly از روی فاهر سازی
resurface دوباره فاهر شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com