English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
pad character کاراکتر میانگیر برای پر کردن فصای خالی
Other Matches
blank character کاراکتر جای خالی
quadding درج فضای خالی در متن برای پر کردن خط
code level تعداد بیت هایی که برای نمایش یک کاراکتر معین بکارمی روند
backslash کاراکتر ASC II که در MS DOS برای نشان دادن ریشه دایرکتوری دیسک مثل C: یا مسیر دیگر به کار می روند
balaam موادکوتاه برای پرکردن جاهای خالی در روزنامه
emptied فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empties فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
emptiest فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
empty فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
emptier فضای دریافتی برای دادههای مربوط که خالی باشد
dense index لیستی که فضای خالی برای رکودهای جدید ندارد
linear لیستی که فضای خالی برای رکورد جدید در ساختارش ندارد
list لیستی که فضای خالی برای رکوردهای جدید در ساختارش ندارد
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
blankest 1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
blank 1-رشته خالی . 2-رشتهای که دارای فضاهای خالی است
populates 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populate 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
populating 1-حافظه یا انتخابهای مناسب برای کامپیوتر.2-تخته مدار چاپ شده که در سوکتهای خالی قط عاتی دارند
buffer میانگیر
buffered با میانگیر
battery insulator میانگیر باتری
output buffer میانگیر خروجی
buffer condenser خازن میانگیر
buffer stage مرحله میانگیر
buffer storage انباره میانگیر
thread rubber separator میانگیر نخدار
buffer register ثبات میانگیر
buffer area ناحیه میانگیر
elastic buffer میانگیر ارتجاعی
wood separator میانگیر چوبی
buffer storage حافظه میانگیر
disk buffer میانگیر دیسک
storage buffer میانگیر انباره
buffer استفاده از میانگیر
general purpose interface میانگیر همه منظوره
input output interface میانگیر ورودی- خروجی
ping pong buffering میانگیر پینگ پنگی
pickup reel نوار گردان خالی برای قرار دادن نوار در آن از طرف پر آن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
general purpose interface bus مسیر میانگیر همه منظوره
gpib مسیر میانگیر همه منظوره
vacancy محل خالی جای خالی
vacancies محل خالی جای خالی
lyophilization خشک کردن چیزی بوسیله منجمد کردن ان در لوله هی خالی از هوا
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
shake down جیب کسی را کاملا خالی کردن بیتوته کردن
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
turn out <idiom> خالی کردن
let out خالی کردن
evacuate خالی کردن
let off خالی کردن
drain خالی کردن اب
draining خالی کردن اب
drained خالی کردن اب
to play a gun on خالی کردن
evacuating خالی کردن
discharges خالی کردن
drains خالی کردن اب
evacuates خالی کردن
evacuated خالی کردن
discharge خالی کردن
assoil خالی کردن
deplete خالی کردن
clear out خالی کردن
vents خالی کردن
to give vent to one's wrath دق دل را خالی کردن
knock out خالی کردن
venting خالی کردن
vented خالی کردن
purge خالی کردن
purged خالی کردن
depleting خالی کردن
to work off خالی کردن
depletes خالی کردن
vent خالی کردن
depleted خالی کردن
clear-out خالی کردن
to clear out خالی کردن
to load off خالی کردن
to offload خالی کردن
to cleanovt خالی کردن
purges خالی کردن
unload خالی کردن
unloaded خالی کردن
unloads خالی کردن
give way جا خالی کردن
vacating خالی کردن
vacates خالی کردن
vacated خالی کردن
vacate خالی کردن
buffer pool تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
format استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
formats استفاده از فیلدهای نمایش محافظت شده برای نمایش حالت خالی یا صفحهای که قابل تغییر نیست ولی کاربر میتواند اطلاع وارد کند
pump با تلمبه خالی کردن
shirked شانه خالی کردن از
shirking شانه خالی کردن از
shirks شانه خالی کردن از
disgorged خالی کردن ریختن
disgorges خالی کردن ریختن
disgorging خالی کردن ریختن
to let off خالی کردن بخشودن
disgorge خالی کردن ریختن
to break bulk خالی کردن بار
bleneh شانه خالی کردن
walk out on خالی ازسکنه کردن
desolate خالی از سکنه کردن
unload خالی کردن اندوه
unload خالی کردن بار
shirk شانه خالی کردن از
quails شانه خالی کردن
lade با ملاقه خالی کردن
shrink شانه خالی کردن از
shrinking شانه خالی کردن از
shrinks شانه خالی کردن از
pumped با تلمبه خالی کردن
pumps با تلمبه خالی کردن
weasel شانه خالی کردن
weasels شانه خالی کردن
decant اهسته خالی کردن
decanting اهسته خالی کردن
dispeople خالی ازسکنه کردن
decants اهسته خالی کردن
quail شانه خالی کردن
flecker خال خالی کردن
discharge خالی کردن باتری
flinching شانه خالی کردن
cop-out شانه خالی کردن
To let off steam . To get it off ones chest. دل خود را خالی کردن
shirk شانه خالی کردن
evade شانه خالی کردن
beat شانه خالی کردن
To vacate the field . میدان را خالی کردن
relieve one's feeling دل خود را خالی کردن
to vent oneself دل خود را خالی کردن
exhaustible قابل خالی کردن
unpeople خالی از سکنه کردن
to open one's mind دل خود را خالی کردن
repudiate شانه خالی کردن
flinches شانه خالی کردن
flinched شانه خالی کردن
decanted اهسته خالی کردن
elutriate اهسته خالی کردن
vent خالی کردن خشم
discharge خالی کردن گلوله
diffusion خالی کردن بار
off one's chest <idiom> خودرا خالی کردن
to touch off درکردن خالی کردن
flinch شانه خالی کردن
double buffering روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
manspace جای خالی در خودرو یا کشتی یا هواپیما جای نفری خالی
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
expansion slots شکاف ها یا فضاهای خالی درون کامپیوتر اصلی برای اتصال تخته مدارهای کوچک به تخته مدار اصلی بکار می روند
tipping خالی کردن سرازیر کردن نوک
let off <idiom> خالی کردن (تفنگ)،منبسط کردن
tip خالی کردن سرازیر کردن نوک
aspirates خالی کردن بیرون کشیدن
aspirating خالی کردن بیرون کشیدن
deflate باد چیزی را خالی کردن
to c. ata difficulty ازسختی شانه خالی کردن
poop باد وگازمعده را خالی کردن
poops باد وگازمعده را خالی کردن
to emtpy [your] glass in one gulp [at a gulp] جام را یک نفس خالی کردن
hollow پوک شدن خالی کردن
hollows پوک شدن خالی کردن
To clean someone out. جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
emptied خالی کردن تهی شدن
let down باد [لاستیک را] خالی کردن
aspirate خالی کردن بیرون کشیدن
emptier خالی کردن تهی شدن
emptiest خالی کردن تهی شدن
empty خالی کردن تهی شدن
empties خالی کردن تهی شدن
crc character کاراکتر CRC
magnetic character کاراکتر مغناطیسی
character code رمز کاراکتر
character generator مولد کاراکتر
esc کاراکتر گریز
escape character کاراکتر گریز
global character کاراکتر سراسری
character per second کاراکتر درثانیه
illigal character کاراکتر غیرقانونی
character per inch کاراکتر دراینچ
null character کاراکتر تهی
blank character کاراکتر تهی
metacharacter فوق کاراکتر
character recognition تشخیص کاراکتر
sync کاراکتر همگام
sync character کاراکتر همگام
check character کاراکتر مقابلهای
characters دخشه کاراکتر
enquiry character کاراکتر پرس و جو
character دخشه کاراکتر
numeric character کاراکتر عددی
optical character کاراکتر نوری
control character کاراکتر کنترلی
eviscerate خالی کردن نیروی چیزی راگرفتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com