Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
The employer deducts taxes from the salary.
کارفرما مالیات را از درآمد کم می کند.
Other Matches
ability to pay principle of taxation
اصل توانائی پرداخت مالیات برپایه این اصل مالیات بایدمتناسب با توانائی پرداخت مالیات دهنده وضع شود
incidence of taxation
تحمل کننده نهایی مالیات کسی که بار اصلی مالیات رابه دوش می کشد
advalorem tax
مالیات بر مبنای ارزش مالیات براساس قیمت کالا
remission of taxes
صرف نظر از گرفتن مالیات گذشت از مالیات
excise tax
مالیات برفروش مالیات غیر مستقیم
excise
مالیات کالاهای داخلی مالیات غیرمستقیم
assessments
ممیزی مالیات وضع مالیات
assessment
ممیزی مالیات وضع مالیات
return
[on something]
درآمد
Inc
درآمد
(a) come-down
<idiom>
درآمد
tax evasion
عدم پرداخت مالیات بصورت غیر قانونی فرار از پرداخت مالیات
meal ticket
ممر درآمد
meal tickets
ممر درآمد
I had a terrible (hard) time of it.
پدرم درآمد
It turned out well.
خوب از آب درآمد
He came out of the house.
از منزل درآمد
he went aboard the ship
به کشتی درآمد
principal
کارفرما
mastered
کارفرما
master
کارفرما
taskmasters
کارفرما
taskmaster
کارفرما
masters
کارفرما
principals
کارفرما
boss
کارفرما
employers
کارفرما
bossing
کارفرما
employer
کارفرما
manager
کارفرما
managers
کارفرما
bossed
کارفرما
bosses
کارفرما
nonneutralities of income taxation
خنثی نبودن مالیات بر درامد بی طرف نبودن مالیات بردرامد
subclass
طبقه اجتماعی کم درآمد
income accounts
حساب های درآمد
underclass
طبقهی اجتماعی کم درآمد
lower class
طبقه اجتماعی کم درآمد
underclass
طبقه اجتماعی کم درآمد
absolute income hypothesis
فرضیه درآمد مطلق
bossing
رئیس کارفرما
bossed
رئیس کارفرما
bosses
رئیس کارفرما
boss
رئیس کارفرما
employer's liability
تعهدات کارفرما
attachable earnings
درآمد ضبط شدنی
[قانون]
yuppies
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
net factor income from abroad
خالص درآمد عوامل از خارج
I have a steady monthly income.
درآمد ماهیانه ثابتی دارم
yuppie
جوان تحصیل کرده و پر - درآمد
The people protested vocally.
صدای مردم درآمد ( اعتراض )
Whichever way I did it ,It came out(turned out)wrong.
هر طور کردم غلط درآمد
She made a good wife.
اوزن خوبی ازآب درآمد
I had a hell of a time to fix the engine.
پدرم درآمد موتور رادرست کردم
lay off (someone)
<idiom>
کاری رابه علت درآمد کم کنارگذاشتن
to rely on somebody for your income
از لحاظ درآمد وابسته به کسی بودن
lockout
تعطیل کار از طرف کارفرما
lockouts
تعطیل کار از طرف کارفرما
The suggestion didn't go down very well with our boss.
کارفرما این پیشنهاد را اصلا نپذیرفت.
collective bargaining
مذاکرات دسته جمعی کارمندان با کارفرما
levies
مالیات بندی مالیات
levying
اخذ مالیات مالیات
levying
مالیات بندی مالیات
levies
اخذ مالیات مالیات
levy
اخذ مالیات مالیات
levied
اخذ مالیات مالیات
levied
مالیات بندی مالیات
levy
مالیات بندی مالیات
taxation
مالیات بندی مالیات
I am just a pen – pusher .
قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
When drink enters, wisdom departs.
<proverb>
آنگه که شراب از در درآمد ,هوش و عقل و اختیار از کف برفت .
personal service utility
کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
regressive income tax
مالیات بر درامد کاهنده مالیات بر درامد نزولی
quantum meruit
هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
producers burden of tax
بار مالیات تولید کنندگان سهم تولید کنندگان از مالیات
quantum meruit
کارفرما کاری را که برای انجام دادن به کارگر می داده و قرار می گذاشته که مزد او را برمبنای قاعده فوق بدهد
cottage contract
نوعی قرارداد بافت روستایی که کارفرما کاغذ شطرنجی، نخ های رنگ شده و طرح را آماده کرده و دستمزد بافنده پس از فروش به وی پرداخت می شود
labor relations
روابط کارگر و کارفرما روابط کارگری
strikes
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
strike
اعتصاب کردن متوقف ساختن کار از جانب کارگران کارگاه یا کارخانه به طور دسته جمعی و به منظور تحصیل امتیازات بیشتر از کارفرما یا اعاده وضع مناسب سابق که از بین رفته است
Scot
مالیات
sess
مالیات
taxes
مالیات
tithing
مالیات ده یک
cess
مالیات
taxed
مالیات
impost
مالیات
gabel
مالیات
gabelle
مالیات
tax
مالیات
taxation
مالیات
proportional taxation
مالیات تناسبی
tax shifting
انتقال مالیات
single tax
مالیات انفرادی
proportional tax
مالیات نسبی
quint
مالیات پنج یک
regressive tax
مالیات نزولی
regressive taxation
مالیات کاهنده
regressive taxation
مالیات نزولی
rental tax
مالیات مستغلات
sale tax
مالیات بر فروش
sales tax
مالیات فروش
sales tax
مالیات بر فروش
real estate tax
مالیات بر مستغلات
scatt
مالیات عوارض
shift of a tax
انتقال مالیات
proportional tax
مالیات تناسبی
property tax
مالیات دارایی
levy tax
وضع مالیات
levier
مالیات وصول کن
leviable
وضع مالیات
leviable
مالیات بستنی
land tax
مالیات بر زمین
land tax
مالیات ارضی
land tax
مالیات زمین
kiln tax
مالیات فخاری
inheritance tax
مالیات بر ارث
incidence of taxation
اثر مالیات
incidence of taxation
انتقال مالیات
impost
مالیات بر واردات
highway user tax
مالیات حق عبور
levying of taxes
وضع مالیات
property tax
مالیات مستقلات
progressive taxation
مالیات تصاعدی
progressive tax
مالیات تصاعدی
profits tax
مالیات بر سود
profit tax
مالیات بر سود
nuisance tax
مالیات پردردسر
per head tax
مالیات سرانه
octroi
مالیات دم دروازه
occupation tax
مالیات شغل
occupation tax
مالیات اصناف
neutral tax
مالیات خنثی
neutral tax
مالیات بی طرف
mise
مالیات خرج
liable to tax
مشمول مالیات
gift tax
مالیات برهبه
single tax
مالیات واحد
tax-exempt
<adj.>
معاف از مالیات
tax-free
<adj.>
معاف از مالیات
zero-rated
<adj.>
معاف از مالیات
exempt from taxation
[only after nouns]
<adj.>
معاف از مالیات
exempt from taxes
[only after nouns]
<adj.>
معاف از مالیات
free of tax
[only after nouns]
<adj.>
معاف از مالیات
taxless
<adj.>
بدون مالیات
non-assessable
<adj.>
بدون مالیات
free from taxes
<adj.>
معاف از مالیات
free from taxes
<adj.>
بدون مالیات
taxless
<adj.>
معاف از مالیات
non-assessable
<adj.>
معاف از مالیات
non-taxable
<adj.>
معاف از مالیات
non-taxable
<adj.>
بدون مالیات
tax-exempt
<adj.>
بدون مالیات
tax load
بار مالیات
tax increase
افزایش مالیات
tax incidence
عارضه مالیات
tax in kind
مالیات جنسی
tax function
تابع مالیات
tax free
معاف از مالیات
tax free
بخشوده از مالیات
tax farmer
مستاجر مالیات
tax exempt
معاف از مالیات
tax equation
معادله مالیات
tax effect
اثر مالیات
tax deduction
کاهش مالیات
tax cuts
کاهش مالیات
tax base
ماخذ مالیات
tax rate
نرخ مالیات
tax refund
بازپرداخت مالیات
tax-free
<adj.>
بدون مالیات
zero-rated
<adj.>
بدون مالیات
exempt from taxation
[only after nouns]
<adj.>
بدون مالیات
tax year
مالیات سالانه
exempt from taxes
[only after nouns]
<adj.>
بدون مالیات
ratepayers
مالیات دهنده
ratepayer
مالیات دهنده
free of tax
[only after nouns]
<adj.>
بدون مالیات
yield tax
مالیات بر عایدی
wealth tax
مالیات بر ثروت
wage tax
مالیات بر مزد
total tax load
کل بار مالیات
the rear vassals
مالیات دهندگان
taxes in kind
مالیات جنسی
taxation of monopoly
مالیات بر انحصار
succession duties
مالیات برارث
Scot
مالیات بستن بر
poll tax
مالیات سرانه
income tax
مالیات برعایدات
surtax
اضافه مالیات
death duties
مالیات بر ارث
death duty
مالیات بر ارث
assesses
مالیات بستن بر
assesses
مالیات بستن به
assessing
مالیات بستن به
impose
مالیات بستن بر
imposes
مالیات بستن بر
surtax
مالیات اضافی
assessing
مالیات بستن بر
taxpayers
مالیات پرداز
taxpayers
مالیات دهنده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com