Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
interior affairs
کارهای درونی
Other Matches
internal furnace
کوره درونی بوته درونی اشتعال درونی
background
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
backgrounds
سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
dynamically
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
dynamic
نیروی فعاله درونی فعالیت درونی
lunces
کارهای غریب
previous work
کارهای قبلی
the galleys
کارهای سخت
auxiliary work
کارهای اضافی
wirework
کارهای سیمی
preliminary works
کارهای مقدماتی
incidental works
کارهای اتفاقی
meshwork
کارهای مشبک
temporary works
کارهای موقت
miscellaneous works
کارهای مختلف
cementation
کارهای سیمانی
daily round
کارهای روزانه
Travaux preparatoires
کارهای مقدماتی
diabolism
کارهای شیطانی
earth work
کارهای خاکی
hatchet man
<idiom>
کارهای سیاسی
emergency works
کارهای اضطراری
inward
درونی
civil
درونی
inside
درونی
infelt
درونی
insides
درونی
interiors
درونی
interior
درونی
intestines
درونی
intestine
درونی
endogenous
درونی
intrinsic
درونی
inmost
درونی
indoor
درونی
in
درونی
in-
:درونی
inner
درونی
internal
درونی
tumble home
خم درونی
in-
درونی
in
:درونی
subjective
درونی
innermost
درونی
mundane affairs
کارهای این جهان
navvy
کارگر کارهای خاکی
Arrears of work . Back log of work .
کارهای عقب افتاده
logjam
کارهای عقب افتاده
foppery
جلفی کارهای جلف
welfare work
کارهای عام المنفعه
navvies
کارگر کارهای خاکی
inhouse work
کارهای داخلی تاسیسات
light housekeeping
کارهای خانه داری
light housekeeping
کارهای سبک خانکی
chore
کارهای عادی و روزمره
customs agent
واسطه کارهای گمرکی
public works
کارهای ساختمانی همگانی
chores
کارهای عادی و روزمره
diabolize
کارهای شیطانی کردن
endophasia
تکلم درونی
endocardium
پرده درونی دل
internalising
درونی کردن
the inner layer
چینه درونی
endogenous event
رویداد درونی
endoderm
پرده درونی
the inner layer
لایه درونی
subjectivity
درونی بودن
archivolt
قوس درونی
cooptation
انتخاب درونی
entophyte
انگل درونی
aula
حیاط درونی
ductless gland
غده درونی
interoceptor
گیرنده درونی
enteroceptor
گیرنده درونی
bal badak
تیغ درونی پا
internal friction
اصطکاک درونی
pore pressure
فشار درونی
indravgnt
جریان درونی
internal force
نیروی درونی
internal friction
سایش درونی
loggia
ایوان درونی
internal phase
فاز درونی
internal pressure
فشار درونی
internal reflection
انعکاس درونی
internal secretion
ترشح درونی
internal temperature
دمای درونی
internal vibrator
لرزاننده درونی
internal work
کار درونی
internality
درونی بودن
intrados
قوس درونی
intrados springing line
پاطاق درونی
spring of intrados
پاطاق درونی
springing of soffit
پاطاق درونی
intrinsic approach
رهیافت درونی
internal font
فونت درونی
internal energy
انرژی درونی
in-fighting
کشمکش درونی
inflow
ریزش درونی
ingrowth
رویش درونی
inherent viscosity
گرانروی درونی
logarithmic viscosity number
گرانروی درونی
inmost thoughts
اندیشههای درونی
inner loop
حلقه درونی
inner shell electron
الکترون درونی
inner speech
گفتار درونی
intercorrelation
وابستگی درونی
interflow
جریان اب درونی
interiority
درونی بودن
internal inhibition
بازداری درونی
internal command
فرمان درونی
internal consistency
هماهنگی درونی
internal conversion
تبدیل درونی
intrinsic motivation
انگیزش درونی
pectorals
صدری درونی
dynamically
نیروی درونی
indoor
درونی داخلی
dynamic
نیروی درونی
interiors
درونی درون
interior
درونی درون
internalized
درونی کردن
esoteric
رمزی درونی
innate
درونی چسبنده
pectoral
صدری درونی
internalises
درونی کردن
internalised
درونی کردن
internalizes
درونی کردن
internalizing
درونی کردن
interpolation
براورد درونی
internalization
درونی ساختن
interpolations
براورد درونی
internalize
درونی کردن
outgeneral
در کارهای جنگی پیش افتادن از
land girl n
دختری که کارهای صحرایی میکرد
erection crane
جراثقال برای کارهای ساختمانی
automaton
ماشینی که کارهای انسان را میکند
automatons
ماشینی که کارهای انسان را میکند
earthworks
خاک کاری کارهای خاکی
scheduling
برنامه ریزی کارهای اجرائی
A series of city improvement works.
یکرشته کارهای عمرانی شهری
I cant figure that girl out .
از کارهای او چیزی نمی فهمم
pile-up
انباشتگی کارهای عقب افتاده
pile-ups
انباشتگی کارهای عقب افتاده
to pry into a person affairs
در کارهای کسی فضولی کردن
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
chickens come home to roost
<idiom>
چوب کارهای گذشته را خوردن
donkeywork
کارهای عادی وروزمره خرکاری
Internal energy
انرژی درونی
[فیزیک]
internal sort
مرتب کردن درونی
internal resisting moment
لنگر مقاوم درونی
internal torque
گشتاور نیروی درونی
internalization
درونی یا باطنی کردن
inside berm
سکوی شیببر درونی
inner work function
انرژی خروج درونی
internal evidence
مدارک یاگواه درونی
internal hard disk
دیسک سخت درونی
inherent
[in]
<adj.>
درونی
[ماندگار]
[ذاتی]
internal consistency coefficient
ضریب همسانی درونی
internist
متخصص داروهای درونی
thermionic arc
قوس گرمیونایی درونی
endometritis
اماس درونی زهدان
scarp
دیوار درونی خندق
psychogenesis
پیدایش نیروی درونی
endocrane
سطح درونی جمجمه
endocarp
حلقه درونی میوه
autotelic
دارای قصد درونی
endocarditis
اماس غشاء درونی دل
sacrp
دیوار درونی خندق
endo arterities
اماس درونی شریان
endometrium
پرده درونی زهدان
endosporium
غشاء درونی تخم
inwarness
بطون درونی بودن
dynamic pressure
فشار محرکه درونی
midland
بین الارضین درونی
endospore
غشاء درونی تخم
mesophyll
بافت درونی برگ
enostosis
اماس درونی استخوان
fieldwork
کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
He is most suitable for brain work .
خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
to finish off
کارهای دست باخر را انجام دادن
ship's serviceman
مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
to pick on
برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
peonage
استفاده از غلام برای کارهای بندگی
up to one's ears in work
<idiom>
کارهای زیاد برای انجام داشتن
he has no enterprise
دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
apery
میمون صفتی کارهای بوزینه وار
basket weave pattern
طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
internal ophthalmia
اماس درونی تخم چشم
interoceptive
وابسته به انگیزش وتحریک درونی
internal friction
مالش درونی سایش داخلی
endocardial
وابسته به پرده درونی دلhypoblast
internal modem
تلفیق و تفکیک کننده درونی
inside
نزدیک به مرکز بخش درونی
insides
نزدیک به مرکز بخش درونی
endoskeleton
استخوان بندی درونی حیوان
extruded corner
[پیش آمدگی گوشه درونی]
endosarc
قسمت درونی سفیده سلول
escarp
سرازیری درونی خندق یاخاکریز
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
task
ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
data clerk
فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com