Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (31 milliseconds)
English
Persian
To put things straight(right).
کارها را درست کردن
Other Matches
jobs
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
job
فایل حاوی کارها با نام کارها که منتظر پردازش هستند
pull one's weight
<idiom>
کارها را تقسیم کردن
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things.
کارها را قبضه کردن
draw up
کارها را تنظیم کردن
To spoilt things . To mess thing up .
کارها را خراب کردن
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
dispose
ترتیب کارها رامعین کردن
to make things hum
کارها را دایر کردن یا درجنبش اوردن
scheduling
مرتب کردن ترتیب پردازش کارها
to mend matters
کارها را اصلاح کردن اوضاع را بهبود بخشیدن
dispatching priority
شماره کارها برای مشخص کردن تقدم انها
piracy
کپی از چیز تازه ایجاد شده یا کپی کردن کارها
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
to pattern out
ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gather
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gathered
و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
relation
کارها
relational
کارها
programme of work
صورت کارها
programme of work
برنامه کارها
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dresses
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
labourvt
بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
make
درست کردن
fashion
درست کردن
correct
درست کردن
to set in order
درست کردن
to set to rights
درست کردن
to fix up
درست کردن
manufacture
درست کردن
fashioned
درست کردن
to get up
درست کردن
to erect into
درست کردن از
makes
درست کردن
concocting
درست کردن
shape
درست کردن
shapes
درست کردن
corrects
درست کردن
concocted
درست کردن
concoct
درست کردن
gulleys
درست کردن
gullies
درست کردن
weaves
درست کردن
to sct aright
درست کردن
weave
درست کردن
concocts
درست کردن
to set
درست کردن
gully
درست کردن
correcting
درست کردن
manufactured
درست کردن
trims
درست کردن
adapt
درست کردن
fabricate
درست کردن
to put to rights
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
cleaned
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
fix up
درست کردن
build
درست کردن
buildings
درست کردن
set in order
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
builds
درست کردن
trim
درست کردن
trimmest
درست کردن
make up
درست کردن
fashions
درست کردن
fettle
درست کردن
indite
درست کردن
redd
درست کردن
cleans
درست کردن
cleanest
درست کردن
fabricates
درست کردن
fashioning
درست کردن
fabricating
درست کردن
manufactures
درست کردن
clean
درست کردن
fabricated
درست کردن
set right
درست کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
Our affairs are shaping well.
کارها داردسروصورت می گیرد
I am ready to compromise.
کارها روبراه است
artwork
کارها و تصاویر گرافیکی
Things are very slack (quiet) at the moment.
فعلا" که کارها خوابیده
job scheduler
زمان بند کارها
To get things moving. To set the ball rolling. To set the wheels in motion.
کارها را بجریان انداختن
To get things moving. To set the wheels in motion.
کارها راراه انداختن
To take things easy(lightly)
کارها را آسان گرفتن
hang-up
<idiom>
تاخیر دربعضی از کارها
all aggairs pivot upon him
کارها بدست او می گرد د
mends
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mended
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mend
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt
[to]
جور کردن
[درست کردن ]
[سازوار کردن]
[به]
strike off
بی زحمت درست کردن
re form
دوباره درست کردن
dress
درست کردن لباس
team
دسته درست کردن
manipulate
با استادی درست کردن
dresses
درست کردن لباس
exacted
تحمیل کردن بر درست
to manufacture
[into]
ساختن
[درست کردن]
[به]
scramble
املت درست کردن
scrambled
املت درست کردن
manipulates
با استادی درست کردن
vint
درست کردن یا ریختن
manipulates
با دست درست کردن
manipulated
با دست درست کردن
exact
تحمیل کردن بر درست
teams
دسته درست کردن
manipulated
با استادی درست کردن
scrambling
املت درست کردن
pond
حوض درست کردن
ponds
حوض درست کردن
manipulate
با دست درست کردن
scrambles
املت درست کردن
to make something
چیزی را درست کردن
hedge
خاربست درست کردن
roughcast
اجمالا درست کردن
railroad
پاپوش درست کردن
to word up
کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
to mill flour
ارد درست کردن
corn popping
درست کردن چس فیل
to weave a plot
دوزوکلک درست کردن
recondition
دوباره درست کردن
image erection
درست کردن تصویر
railroads
پاپوش درست کردن
die sink
خزینه درست کردن
orthoepy
فن درست تلفظ کردن
stage craft
فن درست کردن نمایش
hedged
خاربست درست کردن
to toss up
زود درست کردن
exacts
تحمیل کردن بر درست
hedges
خاربست درست کردن
blow down
بافوت درست کردن
frame
پاپوش درست کردن
reconditions
دوباره درست کردن
dowel
میخچه درست کردن
reconditioned
دوباره درست کردن
makes
درست کردن ساختن اماده کردن
repair
درست کردن جبران کردن تعمیر
to touch off
با شتاب درست کردن زودرسم کردن
To do up the room.
اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
repaired
درست کردن جبران کردن تعمیر
make
درست کردن ساختن اماده کردن
push (someone) around
<idiom>
اجبار شخص درانجام کارها
pull (something) off
<idiom>
باانجام رساندن کامل کارها
put the cart before the horse
<idiom>
انجام کارها بدون نظم
We are past that sort of thing .
دیگر این کارها از ماگذشته
i. for doing any thing
عدم صلاحیت در همه کارها
She is not concerned with all that .
با این کارها کاری ندارم
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
rigged
با خدعه وفریب درست کردن
vaults
گنبد یاطاق درست کردن
vault
گنبد یاطاق درست کردن
extemporized
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organizes
تشکیلات دادن درست کردن
to hammer out
ساختن بکوشش درست کردن
organize
تشکیلات دادن درست کردن
extemporizing
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
rigs
با خدعه وفریب درست کردن
to check up
درست رسیدگی یاحساب کردن
extemporize
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organising
تشکیلات دادن درست کردن
extemporising
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporises
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporised
بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
organizing
تشکیلات دادن درست کردن
spell
املاء کردن درست نوشتن
spelled
املاء کردن درست نوشتن
spells
املاء کردن درست نوشتن
rig
با خدعه وفریب درست کردن
organises
تشکیلات دادن درست کردن
orthopaedy
فن درست کردن انامهای ناقص
to put up
زنانه درست کردن جادادن
to put up ones hair
مویاگیس خودرازنانه درست کردن
agree
ترتیب دادن درست کردن
agreeing
ترتیب دادن درست کردن
to play up
درست و حسابی بازی کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com