English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English Persian
navvies کارگرحفار ماشین حفاری
navvy کارگرحفار ماشین حفاری
Other Matches
trench excavator ماشین حفاری
scoops ماشین حفاری
scooping ماشین حفاری
scooped ماشین حفاری
scoop ماشین حفاری
drill extractor التی که مته حفاری شکسته رااز سوزن حفاری جدا میکند
pioneer tools وسایل حفاری و تهیه استحکامات وسایل مهندسی حفاری
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
drilling حفاری
excavation حفاری
digs حفاری
dig حفاری
drilling mud گل حفاری
diggings حفاری
universal نوشتن برنامه که مخصوص یک ماشین نیست و روی چندین ماشین قابل اجرا است
The letter is well typed . نامه قشنگ ماشین شده است (با ماشین تحریر )
earth excavating حفاری زمین
mud flush rotary حفاری اورانی
inclined drilling حفاری مایل
earth excavating حفاری زمین
boring pipe لوله حفاری
drilling bit مته حفاری
drilling pipe سوزن حفاری
back shovel بیل حفاری
crowed shevel بیل حفاری
drilling capacity فرفیت حفاری
back hoe بیل حفاری
digger الت حفاری
rotary drilling حفاری دورانی
sappers قسمت حفاری
unearth حفاری کردن
unearthed حفاری کردن
excavates حفاری کردن
unearthing حفاری کردن
excavated حفاری کردن
excavate حفاری کردن
unearths حفاری کردن
sapper قسمت حفاری
drillship کشتی حفاری
outfits تجهیزات حفاری
outfit تجهیزات حفاری
excavating حفاری کردن
open cut حفاری در فضای باز
hoes کج بیل حفاری یا خاکبرداری
jetting tube لوله تزریق در حفاری
common excavation of structure حفاری عمومی ساختمان
cores نمونه مواد حفاری
hoeing کج بیل حفاری یا خاکبرداری
archeological dig حفاری باستان شناسی
adamantine drilling حفاری با مته ساچمهای
pool tool حفاری با میله توپر
hoed کج بیل حفاری یا خاکبرداری
hoe کج بیل حفاری یا خاکبرداری
core نمونه مواد حفاری
machinist ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
machinists ماشین چی چرخکار ماشین ساز ماشینیست
grabbed بیل حفاری دندانه دار
grab بیل حفاری دندانه دار
grabs بیل حفاری دندانه دار
grabbing بیل حفاری دندانه دار
workings همه بخشهای حفاری شده معدنی
boring tubes لوله هایی که برای حفاری بکار میرود
bored well چاهی که بوسیله مته حفاری شده باشد
cybernetics مط العه روش حرکت ماشین الکترونیکی یا انسانی و نحوه تقلید ماشین الکترونیکی از رفتار و اعمال انسان
compensation trading معاملهای که در ان فروشنده ماشین الات کارخانه متعهد میگردد تامحصول ان ماشین الات راخریداری نماید
jar این میله مخصوص دستگاه حفاری ضربهای است
trepanation مته حفاری معدن وجراحی بامته سوراخ کردن
jarred این میله مخصوص دستگاه حفاری ضربهای است
jars این میله مخصوص دستگاه حفاری ضربهای است
bench lathe ماشین تراش رومیزی ماشین تراش کوچکی که روی میز کار بسته میشود
machined ماشین کردن با ماشین رفتن
machine 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machines ماشین کردن با ماشین رفتن
machined 1-روش نوشتن کد ماشین . 2-کد ماشین
machine ماشین کردن با ماشین رفتن
king pile تیری که قبل از شروع حفاری به منزله شمع در وسط شیارمیکوبند
fax مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxed مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
cross compiler کامپایلری که روی یک ماشین اجرا میشود در حالیکه این ماشین با ماشینی که این کامپایلر برای ان طراحی شده است تا کدهایش را ترجمه کند تفاوت دارد
faxes مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
faxing مودمی که برای ارسال و دریافت داده فکس از او به ماشین استاندارد فکس استفاده میشود و همان طور که ماشین فکسی که به کامپیوتر دیگر وصل شده باشد
disassembler برنامهای که کد زبان ماشین را گرفته و کد زبان اسمبلر راکه برنامه به زبان ماشین ازان ایجاد میشود تولید میکند
double column vertical boring mill ماشین تراش قائم دو ستونی ماشین تراش کاروسل دوستونی
assembled ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembles ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assemble ترجمه نمودن و ایجاد هماهنگی در دادههای مورد نیاز یک برنامه کامپیوتری و برگرداندن داده به زبان ماشین و تهیه برنامه نهایی جهت اجراترجمه علائم سمبلیک به کدهای معادل در ماشین همگذاردن
assembler یک برنامه کامپیوتری که دستورالعملهای زبان غیر ماشین راتوسط استفاده کننده تهیه شده است به زبان ماشین تبدیل میکند برنامه مترجم
kelly قطعهای از لوله حفاری که باعث میشود علاوه برحرکت دورانی مته در جهت عمود نیز حرکت نماید
kelly drive bushing اتصال کلی که بصورت استوانه بوده و مابین کلی وسوزن حفاری وجود دارد
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
d.c. machine ماشین جریان مستقیم ماشین جریان دائم
automated teller machine ماشین سخنگوی خودکار ماشین تحویل خودکار
Jacquard loom ماشین بافندگی ژاکارد [این ماشین جهت بافت فرش های ماشینی و یا پارچه های رنگی استفاده می شود که رنگ های بکار رفته در نقش و طرح فرش را توسط صفحه مقوائی سوراخ دار و یا همان نقشه ژاکارد کنترل می کنند.]
plant ماشین
engine ماشین
machined ماشین
gins ماشین
machine ماشین
automatons ماشین
gin ماشین
plants ماشین
wheels رل ماشین
motor ماشین
pressmen ماشین چی
pressman ماشین چی
mechanism ماشین
mill ماشین
mills ماشین
runners ماشین چی
runner ماشین چی
motor- ماشین
freeze-up ماشین
mechanisms ماشین
wheeling رل ماشین
wheel رل ماشین
machines ماشین
apparatus ماشین
motors ماشین
automaton ماشین
motored ماشین
machanist ماشین چی
three phase machine ماشین سه فازه
station wagons ماشین کبریتی
teaching machine ماشین اموزش
teazle ماشین خارزنی
teazel ماشین خارزنی
teaching machine ماشین تدریس
tar spraying machine ماشین قیرپاش
machine fault عیب ماشین
machine equipment تجهیزات ماشین
machine designer طراح ماشین
machine dependent وابسته به ماشین
machine dependent وابسته ماشین
cash register ماشین صندوقداری
cash registers ماشین صندوقداری
steam whistle سوت ماشین
machine code دستورالعملهای ماشین
machine code رمز ماشین
synchronous machine ماشین همزمان
synchronous machine ماشین همگام
sunchronous machine ماشین سنکرون
hood کاپوت ماشین
machine error خطای ماشین
hoods کاپوت ماشین
belt pully فلکه ماشین
machine cycle چرخه ماشین
machine operating عملکرد ماشین
automobiles ماشین خودرو
buffer ماشین لرزنده
type writer ماشین تحریر
type writer ماشین تحرر
type write ماشین کردن
two phase machine ماشین دو فازه
machine oil روغن ماشین
two way machine ماشین دو راهه
adder ماشین جمع
machine operator کارگردان ماشین
automobile ماشین خودرو
machine oriented ماشین گرا
machine operator متصدی ماشین
pinball machine ماشین پینبال
treadle رکاب ماشین
treadles رکاب ماشین
machine operator اپراتور ماشین
cl مخفف یک ماشین پر
weldor ماشین جوشکاری
virtual machine ماشین مجازی
adders ماشین جمع
turning machine ماشین تراش
chauffeured راننده ماشین
chauffeuring راننده ماشین
chauffeurs راننده ماشین
machine independent مستقل از ماشین
cropper ماشین موزنی
tank باک ماشین
tank ماشین سوخت
reaper ماشین درو
machine fault نقص ماشین
reapers ماشین درو
chauffeur راننده ماشین
machine instruction دستورالعمل ماشین
machine learning فراگیری ماشین
machine language زبان ماشین
machine interupption وقفه ماشین
machine builder ماشین ساز
machine intelligence هوش ماشین
turing machine ماشین تورینگ
station wagon ماشین کبریتی
blower engine ماشین دمنده
commutating machine ماشین جابجاگری
commutator machine ماشین کموتاتودار
machinelike ماشین وار
pile driving appartus ماشین شمعکوبی
paper mill ماشین کاغذسازی
dish washer ماشین طرفشویی
ditcher ماشین نهر کن
donkey engine ماشین بخارکوچک
learning machine ماشین فراگیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com