Dictiornary-Farsi | کارگر ذهنی روشنفکر | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
brain worker	کارگر ذهنی روشنفکر


Other Matches

intellectual	ذهنی روشنفکر
intellectuals	ذهنی روشنفکر
gandey dancer	کارگر فصلی کارگر سیار
highbrow	روشنفکر
liberals	روشنفکر
liberal	روشنفکر
open minded	روشنفکر
broadminded	روشنفکر
intellectuals	خردمند روشنفکر
intellectual	خردمند روشنفکر
liberalised	روشنفکر کردن
liberalising	روشنفکر کردن
liberalize	روشنفکر کردن
liberalises	روشنفکر کردن
liberalizing	روشنفکر کردن
liberalizes	روشنفکر کردن
liberalized	روشنفکر کردن
eggheads	روشنفکر دارای افکار بلند
egghead	روشنفکر دارای افکار بلند
intelligentsia	اشخاص با هوش و خردمند طبقه روشنفکر
intellectual	ذهنی
psychic	ذهنی
intellectuals	ذهنی
mental	ذهنی
psychical	ذهنی
heuristic	ذهنی
subjective	ذهنی
heuristic learning	یادگیری ذهنی
mental faculties	قوی ذهنی
mental faculty	قوه ذهنی
mental function	کارکرد ذهنی
mental image	تصویر ذهنی
mental maturity	بلوغ ذهنی
mental set	امایه ذهنی
mental structure	ساخت ذهنی
mentalities	قوه ذهنی
mentality	قوه ذهنی
unintelligence	کند ذهنی
mentally handicapped	معلول ذهنی
mental discipline	پرورش ذهنی
mental growth	رشد ذهنی
mental development	رشد ذهنی
imbecility	کند ذهنی
rehearsals	مرور ذهنی
rehearsal	مرور ذهنی
images	تصویر ذهنی
imagery	تصویرسازی ذهنی
image	تصویر ذهنی
mental ability	توانایی ذهنی
mental analysis	تحلیل ذهنی
mental confusion	گم گشتگی ذهنی
bradyphrenia	کندکاری ذهنی
faculty	قوه ذهنی
faculties	قوه ذهنی
psychological make up	نمود ذهنی
intrinsic	طبیعی ذهنی
subjective value	ارزش ذهنی
stupidness	کند ذهنی
subjective equality	برابری ذهنی
subjectivism	ذهنی گرایی
subjective reality	واقعیت ذهنی
to stamp on the memory	ذهنی کردن
psychogenic	موجدمحرکات ذهنی
imaginary <adj.>	ذهنی باف
to imprint on the mind	ذهنی کردن
stupdity	کند ذهنی
perceptual handicap	ناتوانی ذهنی
psychgenetic	موجدمحرکات ذهنی
mental process	فرایند ذهنی
subjective utility	سودمندی ذهنی
stupors	کند ذهنی گیجی
faculty psychology	روانشناسی قوای ذهنی
eidetic imagery	تصویر ذهنی روشن
connotations	توارد ذهنی معنی
connotation	توارد ذهنی معنی
faculties	نیروی ذهنی دانشکده
stupidity	کند ذهنی بی علاقگی
stupidities	کند ذهنی بی علاقگی
presence of mind	حاضر ذهنی هوشیاری
aniconia	فقدان تصویر ذهنی
stupor	کند ذهنی گیجی
faculty	نیروی ذهنی دانشکده
hypophrenia	عقب ماندگی ذهنی
mental subnormality	عقب ماندگی ذهنی
oligophrenia	عقب ماندگی ذهنی
mental deficiency	عقب ماندگی ذهنی
mentally deficient	عقب مانده ذهنی
mental retardation	عقب مانده ذهنی
mentally retarded	عقب مانده ذهنی
mentally subnormal	عقب مانده ذهنی
subjective scoring	نمره گذاری ذهنی
noetic	ذهنی قیاس منطقی
mental retardation	عقب ماندگی ذهنی
phantasm	روح تصویر ذهنی
psychologt	دانش قواوکارهای ذهنی
subjective psychology	روانشناسی ذهنی گرا
verbal image	تصویر ذهنی کلامی
subjectively	بطور ذهنی یا باطنی
primary mental deficiency	عقب ماندگی ذهنی نخستین
psychics	دانش قوا وکارهای ذهنی
secondary mental deficiency	عقب ماندگی ذهنی ثانوی
borderline mental retardation	عقب ماندگی ذهنی مرزی
terman group test of mental ability	آزمون گروهی توانایی ذهنی ترمن
trainable mentally retarded	عقب مانده ذهنی تربیت پذیر
otis lennon mental ability test	آزمون توانایی ذهنی اوتیس-لنون
california tests of mental maturity	ازمونهای کالیفرنیا برای بلوغ ذهنی
educable mentally retarded	عقب مانده ذهنی اموزش پذیر
low grade defective	عقب مانده ذهنی تراز پایین
columbia mental maturity scale	مقیاس کلمبیا برای بلوغ ذهنی
otis quick scoring mental ability test	آزمون توانایی ذهنی اوتیس با نمره گذاری سریع
psychogenesis	ایجاددر اثر فعل وانفعالات درونی منشافعالیت ذهنی روان زایش
employe	کارگر
shopman	کارگر
telling	کارگر
joss	سر کارگر
workingman	کارگر
worker	کارگر
workwoman	زن کارگر
craftsman assistant	کارگر
workwoman	کارگر زن
laborer	کارگر
master workman	سر کارگر
cooly	کارگر
workpeople	کارگر
operative	کارگر
active	کارگر
effective	کارگر
labors	کارگر
workmen	کارگر
labour	کارگر
workman	کارگر
employee	کارگر
operatives	کارگر
laborers	کارگر
labored	کارگر
labourer	کارگر
labourers	کارگر
skilled worker	کارگر ماهر
slave ant	مورچه کارگر
working class	طبقه کارگر
May Day	روز کارگر
labourparty	حزب کارگر
skilled labour	کارگر ماهر
Labour Party	حزب کارگر
craftsmen	کارگر ماهر
craftsman	کارگر ماهر
munitioneer	کارگر زرادخانه
shovelman	کارگر بیل زن
shoveler	کارگر بیل زن
outworker	کارگر ازاد
piler	کارگر شمعکوب
working classes	طبقه کارگر
dockers	کارگر بارانداز
reacher	کارگر نخ تاب
road maker	کارگر راه
seasonal worker	کارگر فصلی
shovelbill	کارگر بیل زن
dockers	کارگر لنگرگاه
labour day	روز کارگر
migrant worker	کارگر مهاجر
workfolks	جماعت کارگر
workfolk	جماعت کارگر
work force	تعداد کارگر
working	کارگر طرزکار
unskilled worker	کارگر غیرمتخصص
unskilled worker	کارگر ساده
unskilled labor	کارگر غیرماهر
workings	کارگر طرزکار
docker	کارگر بارانداز
docker	کارگر لنگرگاه
working man	کارگر افزارمند
workingman	ازطبقه کارگر
coalminer	کارگر معدن
charge hand	کارگر معمولی
steelworkers	کارگر پولادسازی
steelworker	کارگر پولادسازی
stable-boys	کارگر اصطبل
stable-boy	کارگر اصطبل
farm hands	کارگر مزرعه
farm hand	کارگر مزرعه
dairymaids	کارگر لبنیاتی
dairymaid	کارگر لبنیاتی
workpeople	طبقه کارگر
journeymen	کارگر ماهر
leavens	عامل کارگر
leavening	عامل کارگر
leaven	عامل کارگر
exploitation of labor	استثمار کارگر
farmhand	کارگر مزرعه
furnace man	کارگر کوره
swots	کارگر زحمتکش
proletariat	طبقه کارگر
proletariat	کارگر ورنجبر
hodcarrier	کارگر ناوه کش
journeymen	کارگر متخصص
journeymen	کارگر مزدور
journey man	کارگر مزدور
labor	کارگر عمله
daysman	کارگر روزمزد
day labourer	کارگر روزمزد