Dictiornary-Farsi | کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 203 (10 milliseconds)

English	Persian
fatigue	کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigued	کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه
fatigues	کار بیگاری لباس کار کار اجباری درسربازخانه


Other Matches

to dress [put on your clothes or particular clothes]	لباس پوشیدن [لباس مهمانی یا لباس ویژه] [اصطلاح رسمی]
barracking	درسربازخانه جادادن
barrack	درسربازخانه جادادن
barracked	درسربازخانه جادادن
fatigue duty	بیگاری
forced labor	بیگاری
forced labour	بیگاری
f.labour	بیگاری
statute labour	بیگاری
unpaid labour	بیگاری
detailing	بیگاری
detail	بیگاری
fatigue dress	جامه بیگاری
unwaged	بیگاری - کاربدونحقوق
anchor detail	بیگاری لنگر
detail group	قسمت بیگاری
fatigue duty	کار بیگاری
detailing	بیگاری گرفتن
detail	بیگاری گرفتن
motley	مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
bonmaid	کسی که بیگاری میکند
hang out	پهن کردن لباس [روی بند لباس]
detail officer	افسر مسئول گروه بیگاری
life jacket	لباس نجات لباس چوب پنبهای
constrained	اجباری
compulsive	اجباری
de rigueur	اجباری
compulsory	اجباری
obliging	اجباری
strained	اجباری
obligatory	اجباری
forced	اجباری
forcible	اجباری
binding	اجباری
bindings	اجباری
of obligation	اجباری
mandatory	اجباری
compulsory education	اموزش اجباری
forced labour	کار اجباری
prescribed exercise	حرکات اجباری
compulsory levies	مالیات اجباری
compulsory saving	پس انداز اجباری
forced saving	پس انداز اجباری
compulsory freestyle	حرکات اجباری
forced sale	فروش اجباری
forced landing	فرود اجباری
levied	سربازگیری اجباری
forced movement	حرکت اجباری
forced oscillations	نوسانهای اجباری
juxtaposition	ارتباط اجباری
levying	سربازگیری اجباری
levies	سربازگیری اجباری
forced labor	کار اجباری
levy	سربازگیری اجباری
statute labour	کار اجباری
compulsorily	بطور اجباری
conscription	خدمت اجباری
blessing in d.	توفیق اجباری
compulsury deduction	فرانشیز اجباری
compulsory	حرکات اجباری
coercive	اجباری قهری
compulsory hospitalization	بستری اجباری
scoolable	مشغول تحصیل اجباری
concentration camps	اردوگاه کار اجباری
compulsury deduction	کسر گذاری اجباری
schoolable	مشمول تحصیل اجباری
forced convection	تبادل حرارت اجباری
forced crossing	عبور اجباری از رودخانه
imperative planning	برنامه ریزی اجباری
forced landing	فرود اجباری هواپیما
impressment	بکار اجباری گماری
forced marching	راه پیمایی اجباری
forced move	حرکت اجباری شطرنج
forced page break	قطع اجباری صفحه
crossing site	محل عبور اجباری
servitude	خدمت اجباری رعیتی
forced withrawal	عقب نشینی اجباری
commitments	بستری کردن اجباری
commitment	بستری کردن اجباری
concentration camp	اردوگاه کار اجباری
retreated	عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreating	عقب نشینی اجباری بازگشتن
retreats	عقب نشینی اجباری بازگشتن
to have compulsory insurance [cover]	اجباری [الزامی] بیمه بودن
canalize	هدایت اجباری منشعب کردن
retreat	عقب نشینی اجباری بازگشتن
work farm	اردوی کار اجباری زندانیان
to be compulsorily insured	اجباری [الزامی] بیمه بودن
closed shop	قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shops	قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
The convicts are being sent to concentration camps .	محکومین به اردوگاههای کار اجباری اعزام می شوند
power approach	تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
steam iron	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons	ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
uniform	لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms	لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
commandeer	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeers	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeered	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
commandeering	وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن
indeterminate change of station	انتقال اجباری و موقتی انتقال پیش بینی شده
inductive coordination	توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
costumes	لباس
costume	لباس
frou frou	خش خش لباس
nightgowns	لباس شب
nightgown	لباس شب
bibandtucker	لباس
bathhouse	لباس کن
acoutrement	لباس
rosette	گل لباس
rosettes	گل لباس
accouterments	لباس
accouterment	لباس
evining dress	لباس شب
clothing	لباس
dressings	لباس
dressing	لباس
flannel	لباس
oilskins	لباس ضد اب
vesture	لباس
vestment	لباس
untented	بی لباس
costumes	لباس ها
costume	لباس
garb	لباس
attire	لباس
flannels	لباس
outwall	لباس تن
out fit	لباس
donkey jacket	لباس
clobbers	لباس
clobbering	لباس
clobbered	لباس
clobber	لباس
levy in mess	نام نویسی از مردمان سالم برای جنگ بسیج مردمان سالم به طور اجباری
sportswear	لباس خودمانی
antiblackout suit	لباس ضد فشار اب
asbestos kit	لباس نسوز
zipper	زیب لباس
academicals	لباس دانشگاهی
put on <idiom>	لباس پوشیدن
academic costume	لباس دانشگاهی
Clinging clothes. Tight-fitting dress.	لباس چسب تن
Full dress. Formal dress.	لباس رسمی
zippers	زیب لباس
tuxedo	لباس رسمی
electronic tag	لباس ردیاب
tether	لباس ردیاب
costumes	لباس محلی
silk	لباس ابریشمی
ankle bracelet	لباس ردیاب
ankle monitor	لباس ردیاب
knitwear	لباس کشباف
costume	لباس محلی
skirts	دامن لباس
skirted	دامن لباس
skirt	دامن لباس
tuxedos	لباس رسمی
garderobe	اشکاف لباس
rainwear	لباس بارانی
flight gear	لباس پرواز
flashproof	لباس ضد شعله
finical	خوش لباس
fearnought suit	لباس نسوز
robe de chambre	لباس خانه
ski suit	لباس اسکی
slack suit	لباس راحتی
slopwork	لباس دوخته
exposure suit	لباس محافظ
smoking jacket	لباس اسموکینگ
driss uniform	لباس رسمی
print dress	لباس چیتی
playsuit	لباس ورزش
pajama	لباس خواب
gaberdine	لباس پوشش
gratuitous issue	لباس پیشکش
habiliment	لباس زیبا
habiliments	لباس مخصوص
habilitate	لباس پوشیده
haute couturer	طراح لباس
kiyi	برس لباس
knock about clothes	لباس کار
launderer	لباس شوی
laundress	لباس شوی زن
mab	لباس ژولیده
night robe	لباس خواب
dressed in white	لباس سفیدپوشیده
dress suit	لباس رسمی شب
dreadnought	لباس بارانی
wearer	پوشنده لباس
woolie	لباس پشمی
wooly	لباس پشمی
menswear	لباس مردانه
undergarments	لباس بزیر
neckline	گردن لباس
necklines	گردن لباس
braw	جوش لباس
spacesuit	لباس فضایی
spacesuits	لباس فضایی