Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 194 (10 milliseconds)
English
Persian
land office business
کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
Other Matches
piece de resistance
کارپر اهمیت
Open-plan
<adj.>
سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
winning streak
<idiom>
موفقیت پشت موفقیت
jerking
حرکت تند وسریع
scudded
حرکت تند وسریع
schuss
لغزش بطورمستقیم وسریع
jerk
حرکت تند وسریع
jerks
حرکت تند وسریع
scud
حرکت تند وسریع
jerked
حرکت تند وسریع
scuds
حرکت تند وسریع
flitter
حرکت تند وسریع
scurried
حرکت تند وسریع
scurries
حرکت تند وسریع
scurry
حرکت تند وسریع
scurrying
حرکت تند وسریع
whipped
حرکت تند وسریع و با ضربت
whip
حرکت تند وسریع و با ضربت
whips
حرکت تند وسریع و با ضربت
rap
ضربت تند وسریع زدن
storm boat
قایق سبک وسریع السیر
whip up
<idiom>
به راحتی وسریع به انجام رساندن
raps
ضربت تند وسریع زدن
Brig
نوعی کشتی دو دگلی سبک وسریع السیر
spacious
وسیع
roomy
وسیع
roomiest
وسیع
of a wide scope
وسیع
extensive
وسیع
capacious
وسیع
immense
وسیع
panoramic
وسیع
abroad
وسیع
ample
وسیع
larger
وسیع
large
وسیع
largest
وسیع
vasty
وسیع
far reaching
وسیع
roomier
وسیع
far-reaching
وسیع
champaign
وسیع
vast
وسیع
captious
وسیع
wide
نامحدود وسیع
wider
نامحدود وسیع
latitudinarianism
وسیع نظری
latifundia
املاک وسیع
wide
فراخ وسیع
plausive
وسیع محتمل
to cover much ground
وسیع بودن
gum
وسیع کردن
gummed
وسیع کردن
widish
نسبتا وسیع
extensive cultivation
زراعت وسیع
gums
وسیع کردن
gumming
وسیع کردن
wider
فراخ وسیع
widest
فراخ وسیع
comprehensive
وسیع محیط
extensive agriculture
کشاورزی وسیع
rooms
وسیع تر کردن
room
وسیع تر کردن
immensely
بطور وسیع
broadly
بطور وسیع
capaciously
بطور وسیع
vastly
بطور وسیع
heavy advertising
تبلیغات وسیع
superhighway
جاده وسیع
superhighways
جاده وسیع
widest
نامحدود وسیع
microbarograph
هوا سنجی که تغییرات کوچک وسریع هوا را ضبط کند
steppes
جلگه وسیع بی درخت
steppe
جلگه وسیع بی درخت
broad minded
دارای فکر وسیع
large minded
دارای فکر وسیع
prosperity
موفقیت
good speed
موفقیت
achievement
موفقیت
hits
موفقیت
hitting
موفقیت
hit
موفقیت
success
موفقیت
achievements
موفقیت
successes
موفقیت
hot rod
اتومبیل شکاری وسریع السیر اتومبیل مسابقهای
large scale production method
روش تولیدبه مقیاس وسیع
large-scale
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
ground swell
طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
large scale
نسبتا زیاد بمعیار وسیع
avenuse
خیابان وسیع راهرو باغ
broadcasts
توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
broadloom
ساخته شده درکارگاه وسیع
enlarge
توسعه دادن وسیع کردن
enlarging
توسعه دادن وسیع کردن
enlarged
توسعه دادن وسیع کردن
enlarges
توسعه دادن وسیع کردن
broadcast
توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
hit
اصابت موفقیت
success ratio
بهر موفقیت
grand slams
موفقیت کامل
unsuccess
عدم موفقیت
miscarriages
عدم موفقیت
top flight
بالاترین موفقیت
miscarriage
عدم موفقیت
pass muster
<idiom>
آزمایش را با موفقیت
exploitation
استفاده از موفقیت
flying colors
موفقیت قطعی
grand slam
موفقیت کامل
successful
<adj.>
موفقیت آمیز
failures
عدم موفقیت
failure
عدم موفقیت
abortiveness
عدم موفقیت
averaged
میانگین موفقیت
unsuccessful
عدم موفقیت
unsuccessfully
عدم موفقیت
hitting
اصابت موفقیت
average
میانگین موفقیت
averages
میانگین موفقیت
achievable
موفقیت پذیر
averaging
میانگین موفقیت
hits
اصابت موفقیت
hidden momentum of population growth
به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
regions
محوطه بسیار وسیع وبی انتها
crown green bowls
بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
region
محوطه بسیار وسیع وبی انتها
prospect
[of something]
امید موفقیت
[در چیزی]
achieve
کسب موفقیت کردن
achieved
موفقیت در انجام کاری
ten strike
امر موفقیت امیز
win out
<idiom>
موفقیت پس از کار سخت
achieves
موفقیت در انجام کاری
oddson
محتمل به بردیا موفقیت
achieve
موفقیت در انجام کاری
achieving
موفقیت در انجام کاری
connect
حرکت موفقیت امیز
connects
حرکت موفقیت امیز
lock up
<idiom>
اطمینال کامل از موفقیت
He was drunk with success.
سرمست از موفقیت بود
abort
عدم موفقیت درانجام ماموریت
land on one's feet
<idiom>
با موفقیت برشرایط سخت پیروزشدن
caculated risk
<idiom>
شانس زیاد برای موفقیت
fleshment
خوشحالی حاصله از نخستین موفقیت
to carry something to a successful issue
چیزی را با موفقیت به پایان رساندن
percentage
نسبت حرکات موفقیت امیز
he wished success to all
بهمه گفت موفقیت شماراخواستارم
bring off
به نتیجه موفقیت امیزی رسیدن
percentages
نسبت حرکات موفقیت امیز
get through
<idiom>
کاری شاق را با موفقیت پشت سر نهادن
you said it/you can say that again
<idiom>
نشان دادن موفقیت با نظریه دیگران
We made a long step toward success.
قدم بزرگه بسوی موفقیت برداشتیم
pass completion average
میانگین موفقیت بازیگر درگرفتن پاس
track records
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
track record
آمار اعمال یا موفقیت های پیشین
His triumph was very short- lived .
موفقیت اش بسیار کوتاه ( مدت ) بود
if it works
اگر این کار با موفقیت انجام شود
chase
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chased
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
chases
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
by the skin of one's teeth
<idiom>
بزور
[با زحمت]
کاری را با موفقیت انجام دادن
With a long face .
با لب ؟ لوچه آویزان ( اشاره به ناکامی وعدم موفقیت )
chasing
تغییر دادن توپ زن به علت عدم موفقیت او
rest on one's laurels
<idiom>
خرسند شدن از موفقیت که قبلا حاصل شده است
Xerox PARC
مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
lap money
جایزه نقدی برای موفقیت درهر دور مسابقه اتومبیل رانی
wats
Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
dummy
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
They have successfully managed the balancing act between retaining the rustic charm and modern conversion.
آنها با موفقیت توانستند تعادل بین افسون روستایی و تبدیل مدرن را ایجاد کنند.
When we get this project off the ground we can relax.
وقتی این پروژه پا بگیرد و با موفقیت شروع شود، دیگر خیالمان راحت است.
dummies
دستوری در برنامه که برا ی موفقیت دستورات زبان یا افزایش طول بلاک قرار دارد
departmentalism
اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi
مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
framing error
خطایی که در اثر عدم موفقیت و خرابی دستگاه پذیرش دربازشناسی صحت بیتهایی که تشکیل یک کاراکتر را میدهندپیش می اید
expansion
خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia
منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
go great guns
<idiom>
موفقیت آمیز،انجام کاری خیلی سریع یا خیلی سخت
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success.
اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
aborting
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborted
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
aborts
عدم موفقیت درانجام ماموریت انصراف از ماموریت
achieving
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieves
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
achieved
تحصیل کردن کسب موفقیت کردن
broadened
وسیع کردن منتشر کردن
broadens
وسیع کردن منتشر کردن
broadening
وسیع کردن منتشر کردن
broaden
وسیع کردن منتشر کردن
barrage jamming
تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
cell relay
روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
exploit
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploiting
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
exploits
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com