English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (13 milliseconds)
English Persian
wreck کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecking کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
wrecks کالای بازیافتی از کشتی یاماشین شکسته یا خانه ویران
Other Matches
wreckage کالای بازیافتی از کشتی و.....
wreckage piece تکه کالای بازیافتی از کشتی و غیره
salvage نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaging نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvaged نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
salvages نجات کشتی از خطر یا حقوقی که بابت ان گرفته میشود کالای بازیافتی
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
castway کشتی شکسته
wrecked کشتی شکسته
wrech کشتی شکسته
shipwreck کشتی شکسته شدن
shipwrecked کشتی شکسته شدن
shipwrecks کشتی شکسته شدن
cast away کشتی شکسته مطرود
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
wrech شکسته یا خراب شدن کشتی
jettison بدریا ریزی کالای کشتی
ship ton وزن کالای ارسالی با کشتی به تن
jettisons بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoning بدریا ریزی کالای کشتی
jettisoned بدریا ریزی کالای کشتی
inbound cargo کالای پیاده نشده از کشتی یاهواپیما
bulk carriers کشتی که کالای فله حمل مینماید
bulk carrier کشتی که کالای فله حمل مینماید
shipment ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
shipments ارسال کالا باکشتی کالای ارسالی با کشتی
hulls خانه رعیتی تنه کشتی
hull خانه رعیتی تنه کشتی
labeled cargo کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
telescopic دستگاه شکسته بندی تلسکوپیک چوبهای شکسته بندی مربوط به دوربین تلسکوپی یادستگاه نشانه روی
compressor دستگاه یاماشین فشردن هوا
compressors دستگاه یاماشین فشردن هوا
spinner عنکبوتی که تار می تند کارگر یاماشین نخ ریسی
bears کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
salvaged بازیافتی
salvages بازیافتی
salvage بازیافتی
salvaging بازیافتی
drill press متهای که با فشار دست یاماشین چیزی را حفر میکند مته فشاری
salvage material اقلام بازیافتی
giffen good نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
inhibiting اغشتن سطوح داخلی دستگاه یاماشین با ماده ضدخوردگی قبل از انبار کردن ان
recovery procedures روشهای تخلیه اقلام بازیافتی
nonrecoverable item اقلام غیر قابل تعمیریا بازیافتی
recovery party گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
reconstitution site قرارگاه یا ستاد بازیافتی ازیک یکان منهدم شده
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
lady help زنی که بابانوی خانه هم صحبت است واورادرکارهای خانه یاری میکن
pigenhole کاغذ دان جعبه مخصوص نامه ها خانه خانه کردن
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
it is but a step to my house تا خانه ما گامی بیش نیست یک قدم است تا خانه ما
mansion house خانه بزرگ خانه رسمی شهردار لندن
salvage group تیم نجات پرسنل و افراد غرق شده گروه مخصوص جمع اوری اقلام بازیافتی
houndstooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
hound's tooth check طرح خانه خانه مورب پارچه
tricotine پارچه زبر لباسی خانه خانه
toft عرصه خانه ومتعلقات ان خانه رعیتی
our neighbour door کسیکه خانه اش پهلوی خانه ماست
homebody ادم خانه نشین یا علاقمند به خانه
honeycomb ارایش شش گوش خانه خانه کردن
honeycombs ارایش شش گوش خانه خانه کردن
Honey comb design طرح خانه زنبوری [یا بندی لوزی که بطور تکراری کل متن فرش را در بر گرفته و داخل خانه ها با اشکال و گل های مختلف تزپین شده است.]
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
cellular لانه زنبوری خانه خانه
bagnio فاحشه خانه جنده خانه
weigh house قپاندار خانه ترازودار خانه
garde manger سرد خانه اشپز خانه
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
wastry ویران
ravager ویران گر
subversives ویران
barren <adj.> ویران
desolater ویران گر
desolator ویران گر
subversive ویران
bleak <adj.> ویران
galley west ویران
deserted <adj.> ویران
in a ruined condition ویران
ruined ویران
dilapidated ویران
desolate <adj.> ویران
blasted [uninhabitable] <adj.> ویران
ruinous ویران
wastery ویران
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
demolishes ویران کردن
demolish ویران کردن
ruinate ویران کردن
demolished ویران کردن
to lie in ruin ویران بودن
harrying ویران کردن
to make havoc of ویران کردن
devastate ویران کردن
havoc ویران کردن
gaunt ویران کردن
rubble ویران کردن
lay waste ویران کردن
to lay in ruin ویران کردن
ravage ویران کردن
demolishing ویران کردن
devastates ویران کردن
wrack ویران شدن
harries ویران کردن
to play havoc among ویران کردن
devastator ویران کننده
eat away <idiom> ویران کردن
ravages ویران کردن
give way <idiom> ویران شدن
ravaging ویران کردن
make havoc with ویران کردن
to fall to decay ویران شدن
harrier ویران کننده
tear down <idiom> ویران کردن
ravaged ویران کردن
harry ویران کردن
desolate ویران کردن
throw ویران کردن
throws ویران کردن
raze ویران کردن
razed ویران کردن
razes ویران کردن
razing ویران کردن
harried ویران کردن
to pull down ویران کردن
do in <idiom> ویران کردن
throwing ویران کردن
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
ravages ویران یا غارت کردن
ravaging ویران یا غارت کردن
demolition ویران سازی انهدام
demolitions ویران سازی انهدام
ravaged ویران یا غارت کردن
ravage ویران یا غارت کردن
to be toast [American E] <idiom> ویران شدن [کسی]
foredo کشتن ویران ساختن
to lay waste ویران یا غارت کردن
unbuild بکلی ویران کردن
fordo کشتن ویران ساختن
desolately بطور ویران یا پریشان
raze or rase پاک ویران کردن
fall افتادن ویران شدن
i do not know your house خانه شما را بلد نیستم نمیدانم خانه شما کجاست
cells جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
cell جلوگیری از تغییر محتوای یک خانه مشخص یا تعدادی خانه مشخص
destroy ویران کردن نابود ساختن
knockout ویران کردن ضربت قاطع
utterly tuined یکسر ویران پاک خراب
knockouts ویران کردن ضربت قاطع
destroying ویران کردن نابود ساختن
destroys ویران کردن نابود ساختن
formulae الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formulas الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
formula الگویی در برنامه صفحه گسترده برای یافتن یک مقدار در خانهای از داده در سایر خانه ها با استفاده از همان فرمول در سایر خانه ها با مترجم فرمول
vandalising اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalises اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalised اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalize اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
vandalizes اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
drop by the wayside <idiom> قبل از اتمام کار ،ویران شدن
done for <idiom> ویران کردن ،به حالت نزار درآمدن
vandalized اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
iconoclastic مبنی بر بت شکنی یا شمایل ویران کنی
vandalizing اثار هنری و تاریخی را ویران کردن
fragmentary شکسته
disrupted شکسته
fragmental شکسته
broken شکسته
heart broken دل شکسته
cursive خط شکسته
zigzags شکسته
running hand خط شکسته
shakier شکسته
zigzag شکسته
zigzagged شکسته
zigzagging شکسته
shakiest شکسته
shaky شکسته
broken-hearted <adj.> دل شکسته
heartbroken دل شکسته
wrecked شکسته
heartsick دل شکسته
downhearted دل شکسته
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com