Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
perishable
کالای فاسد شدنی
Search result with all words
fixed supply
ذخیره معین کالای فاسد شدنی
Other Matches
perishable
کالای فاسد شونده
decomposable
فاسد شدنی
perishable
فاسد شدنی
deteriorating supplies
اماد فاسد شدنی
consumable stores
مواد فاسد شدنی
perishable goods
کالاهای فاسد شدنی
deteriorating supplies
تدارکات فاسد شدنی
perishable goods
کالاهای خراب شدنی کالاهای فاسد شدنی
durable goods
کالای بادوام یا فاسد نشدنی کالاهای دیرپای
Best before:
تا این تاریخ مصرف شود :
[برچسب روی کالاهای فاسد شدنی]
to be corrupt to the bones
<idiom>
تا مغز استخوان فاسد بودن
[کسی که ذاتا فاسد است]
labeled cargo
کالای برچسب دار کالای علامت داری که معمولا خطرناک است
spoiling
فاسد کردن فاسد شدن
spoils
فاسد کردن فاسد شدن
spoil
فاسد کردن فاسد شدن
spoiled
فاسد کردن فاسد شدن
lapsable
سلب شدنی ساقط شدنی برگشتنی
bears
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
bear
کسی که اعتقاد به تنزل قیمت کالای خود دارد وبه همین دلیل سعی میکندکه کالای را از طریق واسطه و با تعیین اجل برای تحویل بفروشد
lapsible a
ساقط شدنی باطل شدنی
trainable
تربیت شدنی قطار شدنی
giffen good
نوعی کالای پست که اثر درامدی ان بزرگتر ازاثر جانشینی بوده و تقاضا بابالا رفتن قیمت افزایش مییابدمنحنی تقاضا در مورد کالای گیفن صعودی است
rammish
فاسد
villainous
فاسد
corrupts
فاسد
irregular
فاسد
dissolute
فاسد
untoward
فاسد
depraved
فاسد
rantipole
فاسد
abandoned
فاسد
peccant
فاسد
peat
زن فاسد
roue
فاسد
defective
فاسد
perverse
فاسد
putrid
فاسد
reprobatory
فاسد
reechy
فاسد
corrupting
فاسد
reprobate
فاسد
reprobates
فاسد
vicious
فاسد
immoral
فاسد
spoilt
فاسد
rotten
فاسد
sedition
فاسد
sinister
فاسد
corrupt
فاسد
gamy
فاسد
corrupted
فاسد
gamey
فاسد
vitiating
فاسد شدن
vitiated
فاسد کردن
vitiated
فاسد شدن
vitiates
فاسد کردن
vitiates
فاسد شدن
addle
فاسد شدن
ruin
فاسد کردن
vitiating
فاسد کردن
vitiate
فاسد شدن
incorruptness
فاسد نشدگی
vitiate
فاسد کردن
spoiled
فاسد کردن
vile
فاسد بداخلاق
viler
فاسد بداخلاق
spoiling
فاسد کردن
vilest
فاسد بداخلاق
degenerative
فاسد کننده
addle
گندیده فاسد
addle
فاسد کردن
spoils
فاسد کردن
ruining
فاسد کردن
ruins
فاسد کردن
incorruptible
فاسد نشدنی
corrosive
فاسد کننده
love alce
ادم فاسد
depraver
فاسد کننده
putrefactive
فاسد کننده
harlots
فاسد الاخلاق
harlot
فاسد الاخلاق
invalid sale
بیع فاسد
invalid contract
عقد فاسد
fox wood
چوب فاسد
indecomposable
فاسد نشدنی
heretics
فاسد العقیده
deprave
فاسد کردن
imperishable
فاسد نشدنی
cankery
فاسد کننده
disintegrate
فاسد شدن
disintegrates
فاسد شدن
disintegrating
فاسد شدن
erode
فاسد شدن
eroded
فاسد شدن
erodes
فاسد شدن
eroding
فاسد شدن
heretic
فاسد العقیده
foxed
فاسد شده
spoil
فاسد کردن
corrupts
فاسد کردن
high
اندکی فاسد
tainted
فاسد دارایکیفیتپائین
viciously
بطور فاسد
rotter
ادم فاسد
vendable
پولکی فاسد
vendible
پولکی فاسد
rake
بد اخلاق فاسد
rotters
ادم فاسد
Adegenerate ( decadent ) race .
نژاد فاسد
rakes
بد اخلاق فاسد
raking
بد اخلاق فاسد
highs
اندکی فاسد
corrupting
فاسد کردن
corrupted
فاسد کردن
rankly
بطور فاسد
invalids
نامعتبر فاسد
invalid
نامعتبر فاسد
to be off
[British E]
فاسد شدن
to be spoiled
فاسد شدن
to be off
[British E]
فاسد کردن
to be spoiled
فاسد کردن
corrupt
فاسد کردن
to go to the bad
فاسد شدن
spoiler
فاسد سازنده
highest
اندکی فاسد
The decay of the teeth .
فاسد شده دندانها
morbidly
بطور ناخوشی یا فاسد
rancid
باد خورده فاسد
putrefy
پوسیدن فاسد شدن
inquinate
فاسد یا پلید کردن
maladies
فاسد شدگی بیماری
malady
فاسد شدگی بیماری
nonperishable items
اقلام فاسد نشدنی
putrefies
پوسیدن فاسد شدن
putrefied
پوسیدن فاسد شدن
putrefying
پوسیدن فاسد شدن
you will spoil the child
بچه را فاسد خواهیدکرد
scurvied
دارای خون فاسد
putridly
بطور گندیده یا فاسد
ruining
از بین رفتن فاسد شدن
decay
فاسد شدن تنزل کردن
decayed
فاسد شدن تنزل کردن
ruin
از بین رفتن فاسد شدن
ruins
از بین رفتن فاسد شدن
decaying
فاسد شدن تنزل کردن
decays
فاسد شدن تنزل کردن
putrescine
ماده سمی در گوشت فاسد
crumblings
فاسد شده زوال یافته
bomb cemetery
محل تجمع بمبهای فاسد
Her morals are corruted .
اخلاقش فاسد شده است
spoilsman
تباه کننده فاسد سازنده
to have gone off
[British E]
فاسد شدن
[غذا]
[اصطلاح روزمره]
cankerous
وابسته به اکله یا ماشرا فاسد کننده
weather beaten
در اثر اب و هوا فاسد یازمخت شده
leaker
گلوله یا بمب شیمیایی فاسد یاخراب
necrotic
دارای بافت مرده یااستخوان فاسد
To decay . To go bad .
فاسد شدن ( مواد خوراکی وغیره )
antimateriel agent
عامل مخصوص فاسد کردن اماد
gangrene
فاسد شدن قانقاریا بوجود امدن
bonded good
کالای گمرکی
consumer brand
کالای پر مصرف
consumer's goods
کالای مصرفی
flotsam
کالای اب اورده
consigned inventory
کالای امانی
class ii property
کالای طبقه 2
delivery
کالای ارسالی
business goods
کالای تولیدی
class i property
کالای طبقه 1
consignment
کالای ارسالی
dead stock
کالای بنجل
shipment
[American]
کالای ارسالی
Contraband goods.
کالای قا چاق
naval stores
کالای دریایی
normal good
کالای معمولی
normal good
کالای عادی
stolen goods
کالای مسروقه
rip-offs
کالای قلابی
rip-off
کالای قلابی
limited editions
کالای محدود
limited edition
کالای محدود
wage good
کالای مزدی
the goods in question
کالای موردبحث
smuggled goods
کالای قاچاق
purpose made
کالای سفارشی
labeled cargo
کالای ویژه
knit goods
کالای کش بافت
inferior good
کالای پست
easy commodity
کالای نا مرغوب
economic good
کالای اقتصادی
end item
کالای ضروری
luxury good
کالای لوکس
fakement
کالای قلب
final goods
کالای نهائی
free good
کالای رایگان
frustrated cargo
کالای سرگردان
frustrated cargo
کالای متروکه
general cargo
کالای معمولی
giffen good
کالای گیفن
goods afloat
کالای در راه
goods in pledge
کالای گروی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com