Dictiornary-Farsi | کاملا فرو بردن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (11 milliseconds)

English	Persian
absorb	کاملا فرو بردن


Other Matches

imbibing	تحلیل بردن فرو بردن
to push out	پیش بردن جلو بردن
imbibes	تحلیل بردن فرو بردن
imbibed	تحلیل بردن فرو بردن
imbibe	تحلیل بردن فرو بردن
masochism	لذت بردن از درد لذت بردن از جور وجفای معشوق یا معشوقه
in full	کاملا
absolutely dry	کاملا
exactly	کاملا
open-and-shut	کاملا
open and shut	کاملا
smacks	کاملا
partitura	کاملا
perfectly	کاملا"
thoroughly	کاملا"
intoto	کاملا
egregiously	کاملا
stone deaf	کاملا کر
brand new	کاملا نو
root and branch	کاملا
partitur	کاملا
all around	کاملا
entirely	کاملا
smacked	کاملا
smack	کاملا
scot ant lot	کاملا
de-	کاملا
jam-packed	کاملا پر
spanking	کاملا
spankings	کاملا
well <adv.>	کاملا
to the quick	کاملا
to the full	کاملا
richly	کاملا"
to perfection	کاملا
replete	کاملا پر
absolutely	کاملا"
to a turn	کاملا
to a t	کاملا
purely	کاملا"
completely <adv.>	کاملا
utterly	کاملا
whole hog	کاملا
altogether	کاملا
comprehensive <adv.>	کاملا
wholly	کاملا
totally	کاملا
absolutely <adv.>	کاملا
sounded	کاملا
to its full extent <adv.>	کاملا
thru	کاملا
sound	کاملا
teetotally	کاملا
quite	کاملا
fully	کاملا
sopping	کاملا
in its entirety	کاملا
quite [completely, perfectly] <adv.>	کاملا
hand and foot	کاملا
sounds	کاملا
soundest	کاملا
definitely <adv.>	کاملا
by all means <adv.>	کاملا
point device	کاملا راست
dead center <idiom>	کاملا وسط
outright	کاملا بیدرنگ
span new	کاملا تازه
fit like a glove <idiom>	کاملا مناسب
put across <idiom>	کاملا فهمیدن
in all seriousness <adv.>	کاملا جدی
due	درست کاملا"
stone blind	کاملا کور
head over heels <idiom>	کاملا ،عمیقا
dead as a doornail <idiom>	کاملا مرده
chock-a-block	کاملا افراشته
four-square	کاملا مربع
full duplex	کاملا" دو رشتهای
full duplex	کاملا دو رشتهای
close up	کاملا افراشته
close-up	کاملا افراشته
close-ups	کاملا افراشته
air dry	کاملا خشک
zonked	کاملا خسته
identical	کاملا" برابر
bang on	کاملا درستوصحیح
come full circle <idiom>	کاملا برعکس
stone broke	کاملا ورشکست
fully automatic	کاملا" خودکار
armed to the teeth	کاملا` مسلح
down to the ground	ازهرحیث کاملا
evolute	کاملا روییده
broad a wake	کاملا بیدار
chock-a-block	کاملا کشیده
wide-awake	کاملا بیدار
heavily armed	کاملا مسلح
fitting allowance	کاملا" اندازه
inextenso	کاملا بلند
full-suspension <adj.>	کاملا معلق
for all the world like	کاملا` شبیه
quite seriously <adv.>	کاملا جدی
full blown	کاملا افراشته
absolute dry	کاملا" خشک
dead even	کاملا مساوی
to a T <idiom>	کاملا،دقیقا
outrightly	کاملا بیدرنگ
kaput	کاملا شک ست خورده
wide awake	کاملا بیدار
perfectly elastic	کاملا با کشش
uttered	باعلی درجه کاملا
another kettle of fish <idiom>	کاملا متفاوت از دیگری
utters	باعلی درجه کاملا
utter	باعلی درجه کاملا
a whole new ball game <idiom>	یک ماجرای کاملا متفاوت
It's all over.	همه اش [کاملا] تمام شد.
to wreck	کاملا خراب کردن
far cry <idiom>	چیزی کاملا متفاوت
well-done steak	استیک کاملا پخته
In perfect condition (shape).	کاملا" صحیح وسالم
It was a complete surprise to me .	کاملا" غافلگیر شدم
birthday suit <idiom>	کاملا لخت وبرهنه
brand new <idiom>	کاملا تازه وجدید
That's quite enough.	اون کاملا کافیه.
full-suspension bike	دوچرخه کاملا معلق
to read over something	چیزی را کاملا خواندن
wide	پرت کاملا باز
in perfect trim	کاملا اراسته یا اماده
wider	پرت کاملا باز
perfectly elastic demand	تقاضای کاملا با کشش
engrossed	کاملا اشغال شده
widest	پرت کاملا باز
perfectly elastic supply	عرضه کاملا با کشش
perfectly inelastic demand	تقاضای کاملا بی کشش
to be absolutely determined	کاملا مصمم بودن
perfectly inelastic supply	عرضه کاملا بی کشش
he is the very moral	کاملا مانند است به
to read through something	چیزی را کاملا خواندن
smashup	کاملا خرد شده
computer integrated manufactureing	کارخانه کاملا" اتوماتیک
through	از اغاز تا انتها کاملا
wear out	کاملا خسته کردن
rout	کاملا شکست دادن
routed	کاملا شکست دادن
routs	کاملا شکست دادن
ignoramus	شخص کاملا بی سواد
full duplex channel	مجرای کاملا دو رشتهای
ignoramuses	شخص کاملا بی سواد
bright luster	صیقل کاری کاملا" براق
to bowl somebody over <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
rub out <idiom>	کاملا ویرا کردن ،کشتن
to eat somebody alive	بر کسی کاملا غلبه شدن
blasius flow	جریان کاملا لایهای تئوریکی
to knock somebody's socks off <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
to blow somebody's mind <idiom> <verb>	کسی را کاملا غافلگیر کردن
all round	کاملا شامل هر چیز یا هرکس
to eat somebody alive	کسی را کاملا شکست دادن
swear by <idiom>	کاملا از چیزی اطمینان داشتن
fit as a fiddle <idiom>	روپا ،کاملا تندرست وسلامت
We know it for a fact that…	برایمان کاملا" معلوم است که ...
perfect	کاملا درست و بدون غلط
perfected	کاملا رسیده تکمیل کردن
to compare apples and oranges <idiom>	چیزهای کاملا گوناگون را با هم برابرکردن
perfected	کاملا درست و بدون غلط
perfecting	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfecting	کاملا درست و بدون غلط
perfects	کاملا رسیده تکمیل کردن
perfects	کاملا درست و بدون غلط
dead set against something <idiom>	کاملا مصمم در انجام کاری
unfledged	پر در نیاورده کاملا رشد نکرده
That's sheer madness.	کاری کاملا ابلهانه ای است.
perfect	کاملا رسیده تکمیل کردن
I read through the letter.	من این نامه را کاملا میخوانم.
It's Lombard Street to a China orange. <idiom>	کاملا مسلم وقطعی است.
appressed	کاملا نزدیک و مجاور چیزی
fall over oneself <idiom>	کاملا مشتاق انجام کاری
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
perfects	ساختن چیزی که کاملا درست است
perfecting	ساختن چیزی که کاملا درست است
perfect	ساختن چیزی که کاملا درست است
That's quite another matter.	این که کاملا موضوع دیگری است.
Well, duh! [American English]	نه ! جدی می گی؟ [این که کاملا مشخص است]
perfected	ساختن چیزی که کاملا درست است
Her eyes spoke volumes of despair.	در چشمهای او [زن] ناامیدی کاملا واضح است.
I agree with you completely.	من کاملا با نظر شما موافق هستم.
to be groomed in all finery	با جامه رسمی جشن کاملا آراستن
You can say that again.	من کاملا با چیزی که گفتی موافقم. [اصطلاح]
much	خیلی بزرگ کاملا رشد کرده
It is exact to hair.	مو نمی زند ( کاملا"یکسان است )
This is a different thing altogether.	این کاملا" چیز دیگری است
He is well versed in business .	درامور با زرگانی کاملا" وارد است
wear out <idiom>	پوشیدن چیزی تا کاملا بیفایده شود
It was a mere accident that we met.	ملاقات ما کاملا تصادفی ( اتفاقی ) بود
I tell you this in all seriousness.	این موضوع ؟ ؟ کاملا"جدی می گویم
His jealousy is completely uncalled-for.	حسادت او [مرد] کاملا بی ربط است.
It is quite a hypothetical case .	این یک قضیه کاملا" فرضی است
to change somebody's ways	رفتار و کردار کسی را کاملا تغییر دادن
to try something completely new <idiom>	چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن
natives Olivenöl extra	روغن زیتون کاملا طبیعی [دسته بندی یک]
His coming here was quite accidental.	آمدن اوبه اینجا کاملا" اتفاقی بود
It is a perfect fit.	کاملا" اندازه است ( لباس ،کفش وغیره )
There is no argument about that.	حرف ندارد ( کاملا" مسلم وقطعی است )