English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
kerning کاهش دادن فضای خالی میان دو حرف معین کاهش فاصله دخشه ها
Other Matches
to kern کاهش دادن [و تنظیم کردن ] فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
to kern a letter فاصله دخشه ای را با کاهش منظم کردن
autokerning کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
automatic kerning کاهش [و تنظیم ] خودکار فاصله دخشه ها [فناوری چاپ]
retardation [افزایش طول نخ در اثر نیروی کشش ثابت در زمان معین] [در چله هایی که به مدت طولانی روی دار می مانند این افزایش طول مشاهده می شود و کاهش استحکام نخ و کاهش طول عمر فرش را به همرا دارد.]
decrease کاهش دادن کاهش
decreases کاهش دادن کاهش
decreased کاهش دادن کاهش
decays کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decay کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decaying کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
decayed کاهش رادیو اکتیویته درزمان معین
tax friction کاهش تولید ناشی از تغییر رفتاراقتصادی بمنظور کاهش بارمالیاتی
compression روش کاهش اندازه بلاک داده با کاهش فضا وحذف فضاها و مواد بی استفاده
economic of scale کاهش دادن هزینه ها کاهش یافتن هزینه ها
clearance هوا فضای خالی فاصله
compacting کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compact کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacted کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
compacts کاهش فضای ذخیره شده توسط چیزی
decay curves منحنی نمایش کاهش تشعشعات اتمی در زمان معین
compacts کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacted کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compact کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
compacting کاهش فضای ذخیره سازی داده با کد کردن آن به روشهای مختلف
void فاصله ناخواسته یا فضای خالی در اتصال توسط جوشکاری
decreased کاهش یافتن کم شدن کاهش
decrease کاهش یافتن کم شدن کاهش
decreases کاهش یافتن کم شدن کاهش
text کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
texts کاهش فضای لازم در متن انتخابی , استفاده از یک کد برای نمایش بیشتر از یک حرف و حذف فضا بین علامتهای نقل قول و...
palliation کاهش دادن
lessen کاهش دادن
lessened کاهش دادن
lessens کاهش دادن
lessening کاهش دادن
reducing تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduce تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
reduces تحویل دادن کاهش دادن تنزل دادن تقلیل دادن
deflate خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflated خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflates خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
deflating خالی کردن جلوگیری از تورم کردن کاهش قیمت
to cut back [on] something چیزی را کاهش دادن
to cut down [on] something چیزی را کاهش دادن
to cut something چیزی را کاهش دادن
credit squeeze کاهش دادن اعتبار
put down پست کردن کاهش دادن
put-downs پست کردن کاهش دادن
devaluation کاهش دادن ارزش پول
put-down پست کردن کاهش دادن
accelerationists شتاب گرایان مکتبی که براساس اعتقاد انها هر گونه اقدام در جهت کاهش نرخ طبیعی بیکاری بدون اینکه قادر باشد این نرخ را کاهش دهد باعث تسریع تورم خواهدشد .میلتون فریدمن و ادموندفلپس از پیروان اصلی این گروه میباشند
weaving shed [فضای خالی بین تارهای ضربی جهت عبور دادن پود.]
wait state 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
wait condition 1-وضعیت غیرفعال پردازنده که منتظر ورودی از وسیله جانبی است . 2-دستور خالی برای کاهش سرعت پردازنده تا حافظه یا رسانه جانبی کندتر به آن برسد
damping vane پرهای در فلومتر سوخت برای کاهش دادن و گرفتن نوسانات حاصل از جریان متلاطم
spacing فضای خالی قرار دادن بین حروف یا خط های متن چاپ شده
long run مدت کافی برای تغییر دادن در مقدار تولید به وسیله کاهش یا افزایش فرفیت موسسه
acid reduction کاهش در محیط اسیدی کاهش اسیدی
blank character دخشه فاصله
single space در میان سطور فقط یک فاصله گذاردن تک فاصله کردن
following distance فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
pigou effect اثر مانده واقعی اثر کاهش سطح قیمت ها برروی مصرف که بر اساس این اثر با کاهش سطح قیمت ها و در نتیجه بالا رفتن عرضه واقعی پول و افزایش ارزش واقعی ثروت مصرف نیز افزایش خواهد یافت
pareto optimality حد مطلوب پاراتو وضعیتی که در ان نتوان رفاه یک فرد را افزایش داد مگر به قیمت کاهش دادن رفاه دیگری
lossless compression روشهای فشرده سازی تصویر که تعداد بیتهای هر پیکس در تصویر را کاهش میدهد بدون از دست دادن اطلاع یا کیفیت
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
hinting در فن چاپ دیجیتال یا رقمی کاهش وزن یا میزان طرح حرف بطوریکه فونتهای کوچک از نظر اندازه بدون ازدست دادن جزئیات خود روی چاپگرهای dpi003 قابل چاپ باشند
damp کاهش
dampers کاهش
relief کاهش
slow down کاهش
depreciatory کاهش
attenuation کاهش
decreases کاهش
declined کاهش
decline کاهش
rebates کاهش
falling-off کاهش
slowdown کاهش
imminution کاهش
mitigation کاهش
falling off کاهش
degression کاهش
rebate کاهش
decrement کاهش
declining کاهش
scale down کاهش
spoils کاهش
acceptances کاهش
shrinkage کاهش
devaluation کاهش
reduction کاهش
spoiling کاهش
diminution کاهش
reduce/enlarge کاهش
abatement کاهش
wastage کاهش
downturn کاهش
subtraction کاهش
spoil کاهش
spoiled کاهش
concession کاهش
reductions کاهش
decreased کاهش
dampest کاهش
slowdowns کاهش
subrtraction کاهش
downturns کاهش
subraction کاهش
declines کاهش
deduction کاهش
decrease کاهش
acceptance کاهش
lapse time زمان کاهش
decrementation کاهش پلهای
rebates تخفیف کاهش
depopulation کاهش نفوس
monetary contraction کاهش پول
depreciation کاهش بها
rebate تخفیف کاهش
abatable کاهش پذیر
extinction کاهش نور
slake کاهش فرونشستن
slaked کاهش فرونشستن
slakes کاهش فرونشستن
indiminishable کاهش ناپذیر
mark down کاهش قیمت
intensity decrease کاهش شدت
minuend کاهش یاب
decrease in value کاهش ارزش
lapse rate اهنگ کاهش
taper off کاهش یافتن
logarithmic decrement کاهش لگاریتمی
tax cuts کاهش مالیات
tax deduction کاهش مالیات
mitigative مایه کاهش
anaphrodisia کاهش شهوت
decrement میزان کاهش
mark down کاهش قیمتها
price reduction کاهش قیمت
shrink کاهش یافتن
disinvestment کاهش سرمایه
abatement کاهش الودگی
disinflation کاهش ورم
disinflation کاهش تورم
dishoarding کاهش اندوخته
dishoarding کاهش ذخیره
waney کاهش یافته
scale down کاهش تدریجی
scale down کاهش مقیاس
wage cuts کاهش دستمزد
deceleration کاهش سرعت
wany کاهش یافته
palliator کاهش دهنده
detraction کاهش توجه
shrinking کاهش یافتن
shrinks کاهش یافتن
prereduction کاهش اولیه
drive reduction کاهش سائق
drop in temperature کاهش دما
fall in temperature کاهش دما
clemmensen reduction کاهش کلمنسنی
waning کاهش یافتن
wanes کاهش یافتن
waned کاهش یافتن
wane کاهش یافتن
reduction کاهش احیاء
devaluation کاهش نرخ
reduction factor ضریب کاهش
reduction of armamentes کاهش تسلیحات
reduction ratio نسبت کاهش
reductional تبدیل کاهش
reductionism کاهش گری
easement کاهش درد
decreases کاهش یافتن
palliation کاهش درد
easing کاهش درد
decreased کاهش یافتن
abatement [of pain] کاهش درد
speed reduction کاهش سرعت
reducing کاهش یافتن
reduces کاهش یافتن
reductions کاهش احیاء
detraction کاهش کسرشان
relief [from pain] کاهش درد
alleviation کاهش درد
deduction کاهش تفریق
reduce کاهش یافتن
decrease کاهش یافتن
spanned فاصله معین
spanning فاصله معین
spans فاصله معین
span فاصله معین
abating بزورتصرف کردن کاهش
slump کاهش فعالیت رکود
work decrement کاهش بازده کار
reduction تحویل استحاله کاهش
depreciation کاهش بها استهلاک
slumping کاهش فعالیت رکود
slumps کاهش فعالیت رکود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com