English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (3 milliseconds)
English Persian
leave taking کسب اجازه مرخصی
Search result with all words
leave اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leave به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
leaving اجازه مرخصی رها کردن ترک کردن
leaving به ارث گذاشتن اجازه مرخصی
to take ones farewell of اجازه مرخصی گرفتن از
Other Matches
furlough مرخصی سرباز مرخصی دادن
flat برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
flattest برنامه پایگاه داده که به دادههای رابط های اجازه نمیدهند. و فقط اجازه ذخیره داده در یک فایل میدهد
clearance اجازه ترخیص اجازه نامه
dismissal مرخصی
leave مرخصی
surlough مرخصی
leave of absence مرخصی
leaves of absence مرخصی
dismissals مرخصی
permission مرخصی
vacations مرخصی
leaving مرخصی
dismission مرخصی
off time مرخصی
vacation مرخصی
furlough مرخصی
emulation رفتار یک چاپگر یا کامپیوتر که دقیقاگ مشابه دیگری باشد و به برنامههای مشابه اجازه اجرا و به دادههای مشابه اجازه پردازش می دهند
recess مرخصی گرفتن
to be away on vacation [American] در مرخصی بودن
surlough مرخصی دادن
leaving اذن مرخصی
liberties مرخصی 84 ساعته
recesses مرخصی گرفتن
vacation مرخصی مهلت
vacation مرخصی گرفتن
vacationist مرخصی رونده
vacations مرخصی گرفتن
compassionate leave مرخصی ارفاقی
to take leave مرخصی گرفتن
liberty مرخصی 84 ساعته
vacationer مرخصی رونده
vacations مرخصی مهلت
sick leave مرخصی استعلاجی
to take a vacation مرخصی گرفتن
to be away on vacation [American] داشتن مرخصی
leave اذن مرخصی
furlough مرخصی سرباز
annual leave مرخصی سالانه
emergency leave مرخصی اضطراری
be on leave در مرخصی بودن
he is on leave او در مرخصی است
liberty men افراد مرخصی
furlough حکم مرخصی
leave with pay مرخصی با حقوق
He has a day off. او مرخصی دارد.
to get one's ricket ورقه مرخصی گرفتن
ashore رفتن به مرخصی دریایی
sickleave مرخصی بابت ناخوشی
leave with pay مرخصی با استفاده ازحقوق
He is on leave of absence . مرخصی رفته است
To take a night off . یک شب از کار مرخصی گرفتن
to apply for leave درخواست مرخصی کردن
off duty مرخصی راحتی نگهبانی
d. certificate گواهی نامه مرخصی
I want to take a couple of days off . یک ردوروز مرخصی می خواهم
prior admission اجازه پرواز قبلی هوایی اجازه عبور قبلی
sabbatical year مرخصی هر هفت سال یکبار
releases برگ مرخصی ازاد کردن
released برگ مرخصی ازاد کردن
sit back <idiom> راحتی داشتن ،مرخصی گرفتن
release برگ مرخصی ازاد کردن
He went home on leave . مرخصی گرفت رفت منزل
sabbatic year مرخصی هر هفت سال یکبار
furlough مرخصی دادن به مرخص کردن
relief مرخصی تعویض نگهبانی عوارض زمین
shore leave مرخصی ملوانان وافسران برای رفتن بخشکی
french leave مرخصی بدون اطلاع قبلی جیم شدن
leave year سال کار بدون محاسبه ایام مرخصی یا ترک خدمت
busman's holiday تعطیلی و مرخصی که طی آن انسان همان کارهایی را میکند که در سر کار میکرده
licence اجازه
permits اجازه
licensing اجازه
unauthorized بی اجازه
permit اجازه
licensure اجازه
license اجازه
ratification اجازه
okay اجازه
warrent اجازه
liberties اجازه
liberty اجازه
licences اجازه
permitting اجازه
leave اجازه
authorisations اجازه
authorization اجازه
permission اجازه
leaving اجازه
ok اجازه
licenses اجازه
fiats اجازه
by permission of با اجازه
authority اجازه
fiat اجازه
approval اجازه
audience اجازه حضور
to obtain permission اجازه گرفتن
billeting اجازه نامه
billet اجازه نامه
billeted اجازه نامه
take in <idiom> اجازه دادن
billets اجازه نامه
warranty تعهدنامه اجازه
warranties تعهدنامه اجازه
grant اجازه دادن
grants اجازه دادن
granted اجازه دادن
audiences اجازه حضور
flight clearance اجازه پرواز
letting اجازه دادن
searcher warrant اجازه بازرسی
let اجازه دادن
searcher warrant اجازه تفتیش
authorizations اختیار اجازه
permissive اجازه دهنده
acquisition authority اجازه خرید
approach clearance اجازه فرود
feu اجازه همیشگی
if you please با اجازه شما
imprimatur اجازه چاپ
inofficial بدون اجازه
conge اجازه عبور
lincense or cence اجازه دادن
by your leave با اجازه شما
may i take it please اجازه می فرمایید
approach clearance اجازه تقرب
to admit of اجازه دادن
to ask permission اجازه خواستن
to beg leave اجازه رفتن
authorising اجازه دادن
without a by your leave بی اجازه بی خداحافظی
authorises اجازه دادن
warrant اجازه قانونی
lets اجازه دادن
suffers اجازه دادن
suffered اجازه دادن
suffer اجازه دادن
go through <idiom> اجازه دادن
authorize اجازه دادن
authorizes اجازه دادن
passports اجازه مسافرت
passport اجازه مسافرت
warrants اجازه قانونی
to permit oneself اجازه خواستن
warranting اجازه قانونی
warranted اجازه قانونی
licensable قابل اجازه
authorizing اجازه دادن
transit bill اجازه عبور
have it <idiom> اجازه دادن
pass اجازه عبور
licensing اجازه نامه
license اجازه نامه
passage اجازه عبور
passages اجازه عبور
connivance اجازه ضمنی
allow اجازه دادن
grant اجازه دادن
forbids اجازه ندادن
forbid اجازه ندادن
permit اجازه دادن
consents رضا اجازه
search warrants اجازه تفتیش
consented رضا اجازه
search warrant اجازه تفتیش
certificate of authority اجازه نامه
permitting اجازه دادن
permits اجازه دادن
consenting رضا اجازه
allowances اجازه دادن
allowance اجازه دادن
tokens اجازه ورود
token اجازه ورود
accessing اجازه دخول
accesses اجازه دخول
accessed اجازه دخول
access اجازه دخول
clearance اجازه زدودگی
releases اجازه صدور
released اجازه صدور
release اجازه صدور
authority اجازه اعتبار
authority توانایی اجازه
passed اجازه عبور
power of authority اجازه نامه
power of attorney اجازه نامه
power of procuration اجازه نامه
to allow اجازه دادن
letter of attorney اجازه نامه
full power of attorney اجازه نامه
consent رضا اجازه
warrant of attorney اجازه نامه
passes اجازه عبور
to let in اجازه دخول دادن
to pray permission در خواست اجازه کردن
permit me to say اجازه دهید بگویم
licences اجازه رفتن دادن
ingress حق دخول اجازه ورود
to obtain permission تحصیل اجازه کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com