Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
mannerist
کسیکه بیک جور انشا یا شیوه خو گرفته است
Other Matches
ordinee
کسیکه تازه درجه شماسی گرفته است
private d.
کسیکه دست مزد گرفته درکارویژه ایی کاریا اگاهی میکند
Gigantic Order
[شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی]
[معماری]
mediaevalist
کسیکه هواخواه رسوم وعقایدقرنهای میانه است کسیکه اشنابتاریخ قرنهای
elegant style
انشا فریف
please god
انشا الله
ease of style
روانی انشا
god willing
انشا الله
beit so
انشا الله
may it please god
انشا الله
drafter
انشا کننده پیام
leetter writing
نامه نویسی انشا
orinality
قوه انشا تصرف
strippers
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
stripper
کسیکه چیزی راباریکه باریکه جدا میکند کسیکه رقص برهنه میکند
patinated
جرم گرفته کبره گرفته
effluvium
پخش بخارج هوای گرفته و خفه استشمام هوای خفه و گرفته
phraseologically
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
styled
شیوه
style
شیوه
processes
شیوه
process
شیوه
devices
شیوه
device
شیوه
custom
شیوه
method
شیوه
methods
شیوه
order
شیوه
techniques
شیوه
technique
شیوه
styles
شیوه
idioms
شیوه
procedure
شیوه
idiom
شیوه
do
شیوه
styling
شیوه
procedures
شیوه ها
patterns
شیوه
habitude
شیوه
practice
شیوه
approaches
شیوه
approached
شیوه
approach
شیوه
mode
شیوه
pattern
شیوه
methode
شیوه
norms
شیوه
modes
شیوه
practices
شیوه ها
norm
شیوه
orientalizing style
شیوه خاورمابی
mentalities
شیوه اندیشه
vibrational mode
شیوه ارتعاش
mode of vibration
شیوه ارتعاش
mode of production
شیوه تولید
pens
شیوه نگارش
flopping
شیوه فاسبوری
modus vivendi
شیوه زیست
procedure
روش شیوه
research method
شیوه پژوهش
penned
شیوه نگارش
methods
ایین شیوه
pen
شیوه نگارش
technic
صناعت شیوه
penning
شیوه نگارش
severe style
شیوه جدی
method
ایین شیوه
modus operandi
شیوه کار
tactic
رزم شیوه
elocution
شیوه سخنوری
mentality
شیوه اندیشه
civics
شیوه کشورداری
shaken
موافق شیوه
cloze technique
شیوه بندش
flopped
شیوه فاسبوری
flops
شیوه فاسبوری
paces
شیوه تندی
employment practice
شیوه استخدامی
paced
شیوه تندی
endorcement procedure
شیوه اجرا
pace
شیوه تندی
flop
شیوه فاسبوری
oratory
شیوه سخنرانی
prestressing method
شیوه پیش تنیدگی
paced
شیوه گام برداشتن
holtzman inkblot technique
شیوه لکههای هولتسمان
paces
شیوه گام برداشتن
sound practices
شیوه های درست
iconic mode
شیوه تصویرسازی حسی
pace
شیوه گام برداشتن
preferred cognitive mode
شیوه شناختی مرجح
critical incidents technique
شیوه رویدادهای شاخص
prototaxic mode
شیوه ادراکی ابتدایی
flooding technique
شیوه غرقه سازی
error choice technique
شیوه خطا گزینی
assets liabilities technique
شیوه محاسن- معایب
gait
شیوه راه رفتن
modulus operadi
شیوه با طرز کار
lever watch
شیوه بکار بردن
concertina fold
شیوه تا کردن کاغذ
modality
روند
[پردازه]
[شیوه]
[روش]
eastern cut off
شیوه قیچی پرش ارتفاع
flamboyant gothic
شیوه گوتیک شعله اسا
impasto
شیوه رنگ زنی غلیظ
arch order
[شیوه ی ستون بندی طاق]
leverage
شیوه بکار بردن اهرم
parataxic mode
شیوه ادراکی خود- محوری
Giant Order
شیوه غول ستونی
[معماری]
orientalize
شیوه یا ایین خاوریان راپیروی کردن
copiers
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
idiosyncratic
وابسته به طرزفکر یا شیوه ویژه کسی
copier
مقلد شیوه دیگران درخط وانشاء
tactic
جنگ فنی وابسته به رزم شیوه
virgilian
به شیوه virgil شاعر نامی روم
scholasticism
شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
latinity
شیوه نوشتن یا سخن گفتن بزبان لاتینی
Religion was portrayed in a negative way.
دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
The means of payment will appear unchanged.
شیوه های پرداخت تغییر نخواهند کرد.
majority rule
شیوه رای گیری بر مبنای اکثریت ازاد
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
object method of teaching
شیوه امزش بانشان دادن چیزهای موضوع درس یاتصویرانها
megapode
یکجور مرغ بزرگ پاکه شیوه اش ساختن پشههای خاک است
eastern roll
شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
to take action to prevent
[stop]
such practices
اقدام کردن برای اینکه از چنین شیوه هایی جلوگیری شود
pop goes the weasel
یکجور رقص روستایی که شیوه ان اینست که رقصنده از زیر دست انهامی گذرد
gospeller
کسیکه
whom
کسیکه
dragman
کسیکه
blessed is he who
کسیکه
one who
کسیکه
introspectionist
کسیکه معتقد به
whomso
بهر کسیکه
long shot
کسیکه درمسابقات
minimalist
کسیکه خرسنداست
stalker
کسیکه میخرامد
constructionist
کسیکه قانون
rancid
بو گرفته
chock full
گرفته
folded in mist
مه گرفته
muggy
گرفته
low spirited
گرفته
gruff
گرفته
heartsore
دل گرفته
brumous
مه گرفته
darksome
گرفته
adopted
گرفته
fogbound
مه گرفته
comate
مه گرفته
air less
گرفته
mistful
مه گرفته
choky
گرفته
pokey
گرفته
bunged up
قی گرفته
addicted
خو گرفته
clouded
گرفته
muzzy
گرفته
dulls
گرفته
dull
گرفته
dulled
گرفته
duller
گرفته
dullest
گرفته
hoarsest
گرفته
uptight
گرفته
hoarser
گرفته
hoarse
گرفته
low-spirited
گرفته
dulling
گرفته
thickest
گرفته
thicker
گرفته
fustiest
بو گرفته
thick
گرفته
sombrous
گرفته
accustomed
خو گرفته
fusty
بو گرفته
fustier
بو گرفته
obstructionist
کسیکه برای جلوگیری
pall bearer
کسیکه در همراهی با جنازه
rumormonger
کسیکه شایعه میسازد
misogynists
کسیکه از زن بیزار است
snorter
کسیکه خرناس میکشد
heliophobe
کسیکه ازافتاب بیزاراست
misogynist
کسیکه از زن بیزار است
benedick
کسیکه پس از مدتهاتجرد زن اختیارمیکند
scaler
کسیکه مقیاس بکارمیبرد
tugger
کسیکه کوشش وتقلامیکند
joggers
کسیکه اهسته می دود
nob
کسیکه از طبقات بالاباشد
figurant
کسیکه باجمع میرقصد
euphuist
کسیکه باتصنع چیزیراانشامیکند
nobs
کسیکه از طبقات بالاباشد
jogger
کسیکه اهسته می دود
wonder worker
کسیکه معجزه میکند
tristful
گرفته محزون
derivatives
گرفته شده
divorcees
زن طلاق گرفته
derivative
گرفته شده
mistful
میغ گرفته
verminous
شپش گرفته
patinated
زنگار گرفته
mity
کزم گرفته
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com