Dictiornary-Farsi | کسی را آنقدر بترسانند که زهره اش بترکد | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 52 (4 milliseconds)

English	Persian
to scare the living daylights out of somebody	کسی را آنقدر بترسانند که زهره اش بترکد


Other Matches

i have a splitting headache	نزدیک است بترکد
as ... as <adv.>	آنقدر... که
gall	زهره
vesper	زهره
evening star	زهره
moring star	زهره
morning star	زهره
rose bay	خر زهره
venus	زهره
galls	زهره
bile	زهره
venusian	وابسته به زهره
phases of the venus	اهله زهره
durst	زهره داشت
bilestone	سنگ زهره
hesperus	ناهید زهره
heartstruck	زهره ترک
gallbladder	زهره دان
cocculus in dicus	ماهی زهره
He did not live long enough to …	آنقدر عمر نکرد که ...
I was so tired that …	آنقدر خسته بودم که ...
venus	زن زیبا ستاره زهره
To be frightened out of ones wits.	زهره ترک شدن
gallstones	سنگ زهره دان
menaces	چشم زهره رفتن
menace	چشم زهره رفتن
menaced	چشم زهره رفتن
to entrance with fear	زهره ترک کردن
gallstone	سنگ زهره دان
She talked tI'll she was blue in the face .	آنقدر حرف زد که زبانش مودرآورد
She had the never to say. . .	آنقدر پررو بود که گفت ...
He drank himself to death.	آنقدر مشروب خورد تامرد
I kept saying it tI'll I was blue in the face.	آنقدر گفتم با زبانم مودرآورد
scared	چشم زهره گرفتن هراسانده
scares	چشم زهره گرفتن هراسانده
scare	چشم زهره گرفتن هراسانده
scaring	چشم زهره گرفتن هراسانده
queen of love	زهره نام الهه زیبایی
He wears his socks into holes .	آنقدر جوابهارامی پوشد تا سوراخ شوند
The exam was too easy for words .	امتحان آنقدر آسان بود که چه بگویم
She wept herself to sleep .	آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
My tea isnt cool enough to drink.	چایی ام آنقدر خنک نشده که بخورم
They I got confused .	آنقدر ازمن سؤال کردند که گیج شدم
to be at a loss as to what to advise	آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
to beat the egg-white until it is stiff	سفیده تخم مرغ را آنقدر بزنند که سفت شود
He threatened to thrash the life out of me .	تهدیدم کردکه آنقدر کتکم خواهد زد تا جانم دربیاید
talk someone's ear off <idiom>	آنقدر حرف میزند که انگاری سرگنجشک خورده [اصطلاح روزمره]
She speaks French as if it were her mother tongue . She speaks Frinch like a native .	فرانسه را آنقدر قشنگ صحبت می کند گویی زبان مادریش است
I´m as hungry as a horse.	آنقدر گشنه هستم که روده بزرگ روده کوچک را بخورد.
hungry as a hunter <idiom>	آنقدر گشنه که روده بزرگ روده کوچک را بخورد
She procrastinated until it was too late .	آنقدر دفع وقت (وقت کشی ) کرد که دیگه کار از کار گذشت