English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
bill poster کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
bill posters کسی که کارش چسباندن پوستر و آگهی بر دیوار و تابلوهای اعلانات است
Other Matches
To stick a poster on the wall. اعلان به دیوار چسباندن
he has a rushing business کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد
notice board 1-تخته نصب شده در دیوار که نکات مهم روی آن قرار می گیرند. 2-نوعی تخته آگهی که پیام به کاربران نصب میشود
partition wall دیوار میانی دیوار وسط دیوار بین دو فضا
Follow signs for York. به تابلوهای شهر یورک توجه کنید.
gas plasma display صفحه نمایش مسطح که براساس اصولی هماننداصول تابلوهای نئون کارمیکندfraxinella
counter fert دیوار یا تیری که برای محافظت و استحکام در پشت دیوار ساخته میشود
murage مالیاتی که بابت دیوار کشی شهری یا تعمیر دیوار ان بگیرند
common wall دیوار تقسیم دیوار جلوگیری از اتش سوزی
adman متصدی اعلانات
bulletin تابلو اعلانات
bulletin board تابلوی اعلانات
bulletin boards تابلوی اعلانات
notice board تابلو اعلانات
call board تخته اعلانات
fly sheet اعلانات دستی
bulletins تابلو اعلانات
billboards تخته اعلانات واگهی ها
billboard تخته اعلانات واگهی ها
billposter متصدی نصب اعلانات بدیوارهاوغیره
retaining wall دیوار نگهبان دیوار محافظ
sysop فردی که تابلوی اعلانات الکترونیکی را راه اندازی میکند سیساپ
he is on his legs کارش دایراست
adman آگهی گر
advertisement آگهی
advertising آگهی
letter of advice آگهی
He is completely absorbed by his business. کاملاجذب کارش است
he prospered in his business کارش بالا گرفت
He is attentive to his work . متوجه کارش است
adjacent نزدیک دیوار به دیوار
advertising آگهی کردن
advertising pillar ستون آگهی
public notice آگهی به مردم
How much does an ad per line cost? هر خط یک آگهی چقدراست؟
advertising column ستون آگهی
advertise آگهی دادن
He is unpredicateble. He acts haphazardly. کارش حساب وکتابی ندارد
He eventually landed in prison . عاقبت کارش بزندان کشید
Let the secretary get on with it . بگذارید منشی کارش را بکند
he drives a roaring trade کارش خوب گرفته است
advertisement آگهی های تجارتی
advertising تبلیغ و آگهی تجاری
advertising poster محل نصب آگهی
prospectus آگهی پذیره نویسی
fast که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fastest که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
fasts که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
get off one's butt <idiom> سرش شلوغه کارش شروع شده
fasted که کارش را خیلی سریع انجام میدهد
classified advertisement آگهی کوچک در جای خاص
classified advertisement آگهی طبقه بندی شده
wine cooper کسیکه کارش جادادن یافروختن باده است
melodramatist کسیکه کارش درست کردن melodrama باشد
I have no fault to find with his work . از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
he prospered in his business در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت
paste چسباندن
agglutinate : چسباندن
adhibit چسباندن
close-fitting چسباندن
close fitting چسباندن
concatenate چسباندن
pasting چسباندن
pastes چسباندن
cementation چسباندن
glutinate چسباندن
pasted چسباندن
sellotaping چسباندن
sellotapes چسباندن
sellotaped چسباندن
sellotape چسباندن
gummed چسباندن
stick چسباندن
to sew on چسباندن
gums چسباندن
gumming چسباندن
gum چسباندن
notice اعلامیه [روی تابلو یا ستون آگهی]
He'll never get anywhere. او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش]
boat trains ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
boat train ترنی که کارش بردن مسافر به لنگرگاه کشتیها است
i overpaid him for his work مزد کارش را بیش از انچه حقش بود دادم
seal محکم چسباندن
tag اتیکت چسباندن به
conglutinate بهم چسباندن
tags اتیکت چسباندن به
glue چسباندن چسبیدن
glues چسباندن چسبیدن
knock together بهم چسباندن
glueing چسباندن چسبیدن
seals محکم چسباندن
agglutination عمل چسباندن
cut and paste بریدن و چسباندن
gluing چسباندن چسبیدن
ringman کسیکه دراسب دوانی کارش شرط بندی بامردم است
dynamic زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
to get in somebody's way مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
chimney sweeps کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
chimney sweep کسی که کارش پاک کردن لولهی بخاری و شومینه است
paintress زنی که کارش رنگ کردن سفالینه و مانند انها است
dynamically زیر برنامهای که هر با که فراخوانی میشود باید کارش مشخص شود
pawn broker کسی که کارش دادن وامهای کوچک و گرفتن وثیقه است
mail پیام های الکترونیکی از و به کاربران صفحه آگهی یا شبکه
mails پیام های الکترونیکی از و به کاربران صفحه آگهی یا شبکه
sysop شخصی که سیستم تخته آگهی یا شبکه را نگه می دارد
pasting نوعی شیرینی چسباندن
compaction عمل بهم چسباندن
post fix در پایان واژه چسباندن
fasten چسباندن سفت شدن
cemented سمنت کردن چسباندن
cementing سمنت کردن چسباندن
paste نوعی شیرینی چسباندن
cements سمنت کردن چسباندن
fastened چسباندن سفت شدن
fastens چسباندن سفت شدن
pasted نوعی شیرینی چسباندن
cement سمنت کردن چسباندن
pastes نوعی شیرینی چسباندن
attach چسباندن الصاق کردن
attach وصل کردن چسباندن به
attaches چسباندن الصاق کردن
attaches وصل کردن چسباندن به
attaching چسباندن الصاق کردن
attaching وصل کردن چسباندن به
to stick on [to] چسباندن [روی چیزی]
to glue on [to] چسباندن [روی چیزی]
quantum meruit هر قدر کارش واقعا" ارزش داشته باشد در دعوی کارگربر کارفرما
industrial union اتحادیهای که هر نوع کارگر بدون توجه به کارش میتواند در ان عضو باشد
crammer کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است
piecer درنخ ریسی کسیکه کارش بهم پیوستن نخهای گسیخته است
He'll never amount to anything. <idiom> او [مرد] هیچوقت موفق نمی شود. [در زندگیش یا کارش] [اصطلاح روزمره]
the inquisition دادگاهی که کارش دادرسی مردمان از دین برگشته یارافضی و به کیفر رساندن
to put a slur on any one لکه بدنامی بکسی چسباندن
bond متصل کردن چسباندن اتصال
binds چسباندن صحافی کردن ودوختن
bind چسباندن صحافی کردن ودوختن
to paste something with paper کاغذ روی چیزی چسباندن
air man کشی که کارش بنحوی باپرواز تعمیر یا راه اندازی هواپیما مربوط میشود
daemon در سیستم unix برنامهای که کارش را بدون دانستن کاربر خودکار انجام میدهد
mail پیام های ارسالی بین کاربران صفحه آگهی یا شبکههای مابین
mails پیام های ارسالی بین کاربران صفحه آگهی یا شبکههای مابین
scarfing چسباندن دو قطعه به یکدیگربه وسیله چسب
set tiles فرش کردن یا چسباندن کاشی بدیوار
page عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
paged عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
pages عمل چسباندن تصویر و تن در یک صفحه آماده چاپ
to put a notice on a door اگهی روی در چسباندن اعلان بدر زدن
bonding چسباندن دو یا چند قطعه چوبی توسط چسب
bind چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
binds چسباندن صفحات کاغذ بهم برای شکل دادن به آنها به صورت کتاب
First come first served. هرکس اول (زودتر ) بیاید زودتر کارش انجام می شود
knife boy خانه شاگردی که کارش پاک کردن کاردهای سفره است خانه شاگرد
Bounty hunter جایزه بگیر،کسی که کارش دستگیری خلافکارها برای گرفتن جایزه است
rattening محروم کردن کارگر فنی ازابزار کارش به منظورمجبور کردن او به پیوستن به اتحادیه کارگری
he was p in his business خوب بود کارش رونق گرفته بود
label اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labels اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labeling اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
labelled اتیکت چسباندن برچسب زدن علامت زدن
letter of recall نامهای است که رئیس یک کشور به رئیس کشور دیگرنوشته و از او تقاضای مرخص کردن سفیری را که کارش در مملکت مرسل الیه پایان یافته میکند
partitions دیوار
walls دیوار
counter-scrap دیوار
enclosure wall دیوار بر
wall دیوار
face wall دیوار بر
wall-to-wall از دیوار به دیوار
alignment frontage بر دیوار
f. with the woll دیوار
bulkheads دیوار
curtains دیوار
walls have ears دیوار
bulkhead دیوار
cope سر دیوار
fence دیوار
coping سر دیوار
partition دیوار
fences دیوار
bulwarks دیوار
bulwark دیوار
wellhead سر دیوار
thickness of a wall ضخامت دیوار
wall paint رنگ دیوار
weephole راه اب در دیوار
load bearing wall دیوار باربر
thickness of a wall کلفتی دیوار
the pictures on the wall ی روی دیوار
wall opening روزنه دیوار
wall lining اندود دیوار
sea dike دیوار ساحلی
inwall دیوار گرفتن
septate دیوار دار
key wall دیوار اب بند
shear wall دیوار برشی
partition wall دیوار تیغه
tow brick wall دیوار دواجره
seawall دیوار یا سد دریایی
wall insulator عایق دیوار
load bearing wall دیوار حمال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com