English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
banana republic کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
banana republics کشوری که از نظر سیاسی متزلزل است
Other Matches
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
civicism اصول حکومت کشوری بستگی ووفاداری باصول یاحقوق حکومت کشوری
apolitical دارای شخصیت غیر سیاسی بی علاقه بامور سیاسی
self determination استقلال سیاسی یک ملت و عدم تاثیرنیروهای خارجی درتصمیمات و روشهای سیاسی و اقتصادی و نظامی واجتماعی ان
political ties هم بستگیهای سیاسی وابستگیهای سیاسی اتحادسیاسی
immunity مصونیت سیاسی مصونیت دیپلماسی عدم تبعیت مامور سیاسی خارجی ازمقررات قانونی کشور مرسل الیه است
political circles محافل سیاسی دوایر سیاسی
politics علم سیاسی امور سیاسی
reestablishment of diplomatic relations برقراری مجدد روابط سیاسی اعاده روابط سیاسی
politic سیاسی نماینده سیاسی
flagging متزلزل
uncertainly متزلزل
uncertain متزلزل
precarious <adj.> متزلزل
seismic متزلزل
wavery متزلزل
wangler متزلزل
shaky متزلزل
shakier متزلزل
uncertain right حق متزلزل
shakiest متزلزل
giddy متزلزل
unstable right حق متزلزل
ramshachle متزلزل
unstable متزلزل
palsied متزلزل
tottering متزلزل
ramshackle متزلزل
wavered متزلزل شدن
insecure بی اعتبار متزلزل
judder متزلزل بودن
judders متزلزل بودن
totter متزلزل شدن
totters متزلزل شدن
on shaky ground <idiom> متزلزل ،نا امن
juddering متزلزل بودن
wavers متزلزل شدن
juddered متزلزل بودن
wavering متزلزل شدن
waver متزلزل شدن
tottered متزلزل شدن
unsteady متزلزل کردن
instable مست متزلزل
shaky لرزان متزلزل
shakiest لرزان متزلزل
shakier لرزان متزلزل
tottery متزلزل ناپیدار
waverer متزلزل کننده
unsteadily متزلزل کردن
shakily بطور لرزان یا متزلزل
states کشوری
stating کشوری
stated کشوری
state- کشوری
vernacular کشوری
vernaculars کشوری
civil کشوری
civic کشوری
civilian کشوری
civilians کشوری
state کشوری
civil defence service خدمات کشوری
intrastate درون کشوری
Civil Service خدمات کشوری
civil department تشکیلات کشوری
civil servants مستخدم کشوری
stating ایالت کشوری
states ایالت کشوری
stated ایالت کشوری
state- ایالت کشوری
civil servant مستخدم کشوری
state ایالت کشوری
isonomy برابری در حقوق سیاسی برابری سیاسی
civic d. محرومیت از حقوق کشوری
theonomy کشوری که خداپادشاه ان باشد
to export something [from / to a country] صادر کردن [به یا از کشوری]
airspace [over a country] فضای هوایی [در کشوری]
boycotted ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotting ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycotts ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
boycott ازشرکت یا کشوری خرید نکردن
best governed country کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
the u kingdom کشوری که پادشاه داشته باشد
the u states کشوری که پادشاه داشته باشد
High Commissioners نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
High Commissioner نماینده عالیرتبه کشوری درکشور دیگر
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
to mandate a territory to a country منطقه ای را تحت قیمومت کشوری درآوردن
C.A.B مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
naturalize بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalizing بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
naturalising بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
centumvir عضومحکمه کشوری که مرکب ازصد تن بود
to refuse somebody entry [admission] اجازه ندادن ورود کسی [به کشوری]
import بردن محصولات به کشوری برای فروش
imported بردن محصولات به کشوری برای فروش
importing بردن محصولات به کشوری برای فروش
naturalises بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
C.A.B.s مخفف عبارت ادارهی هواپیمایی کشوری
naturalizes بتابعیت کشوری در امدن پذیرفته شدن
the open door ازادی ورود بیگانگان به کشوری برای بازرگانی
postliminy or minium حق دوباره یدست اوردن امتیازات و حقوق کشوری
aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
development aid worker دستیار داوطلب [برای توسعه دادن کشوری]
self supporting country کشوری که از جهات مختلف به خودمتکی و از خارج بی نیازباشد
development aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
To drag a country into war . کشوری را بجنگ کشیدن ( غالبا" بصورت جنگ تحمیلی )
gold standards حالتی که پشتوانه اسکناس یا پول کشوری طلا باشد
aid worker دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
development aid volunteer دستیار مدد کار [برای توسعه دادن کشوری]
national component هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
free trade شیوهای که دران کالاها بدون محدودیتهای دولتی از کشوری به کشوردیگر انتقال داده میشود
assistance کمک یک جانبه کشوری به کشور دیگر بدون اینکه مسئله مقابله به مثل مطرح باشد
diplomatic سیاسی
socio political سیاسی
political سیاسی
politicos سیاسی
politico سیاسی
political debate منازعه سیاسی
diplomatic agent مامور سیاسی
demarche اقدام سیاسی
diplomatic channels طرق سیاسی
diplomatic officer مامور سیاسی
diplomatic passport پاسپورت سیاسی
diplomatic passport تذکره سیاسی
state prisoners زندانیان سیاسی
diplomatic privileges امتیازات سیاسی
diplomatic relations روابط سیاسی
diplomatic mission هیئت سیاسی
diplomatic representation نمایندگی سیاسی
ecclesia مجلس سیاسی
envoyship نمایندگان سیاسی
current affairs رویدادهایاجتماعی و سیاسی
sociopolitical اجتماعی- سیاسی
state criminals مقصرین سیاسی
state criminals مجرمین سیاسی
talk politics گفتگوی سیاسی
politicking فعالیت سیاسی
Political opponents . مخالفین سیاسی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
public life زندگی سیاسی
state prisoners محبوسین سیاسی
prisoners of state محبوسین سیاسی
political forces نیروهای سیاسی
political isolation انزوای سیاسی
political matters مسائل سیاسی
political mission هیئت سیاسی
political mission ماموریت سیاسی
political offences جرائم سیاسی
political propaganda تبلیغات سیاسی
political psychology روانشناسی سیاسی
political rights حقوق سیاسی
political debate بحث سیاسی
politico social سیاسی و اجتماعی
politico social سیاسی اجتماعی
prisoners of state زندانیان سیاسی
politics اصول سیاسی
politicians مرد سیاسی
envoy فرستاده سیاسی
politician مرد سیاسی
political economy اقتصاد سیاسی
envoys فرستاده سیاسی
anarchy بی ترتیبی سیاسی
political economy اتصاد سیاسی
terrorist ادمکش سیاسی
terrorists ادمکش سیاسی
escapism انزوای سیاسی
terror ادمکشی سیاسی
diplomatic corps هیات سیاسی
political science علوم سیاسی
political offence جرم سیاسی
politically از لحاظ سیاسی
terrors ادمکشی سیاسی
politic زندانی سیاسی
couriers پیک سیاسی
asylum حق پناهندگی سیاسی
asylums حق پناهندگی سیاسی
courier پیک سیاسی
arithmetic , political اقتصاد سیاسی
refugees پناهنده سیاسی
refugee پناهنده سیاسی
diplomatic immunity مصونیت سیاسی
diplomatic corps هیات نمایندگان سیاسی
political scientist ویژه گر علوم سیاسی
political scientists ویژه گر علوم سیاسی
old guard محافظه کار سیاسی
Religious (political) fanaticism تعصبات مذهبی ( سیاسی )
political instability تزلزل یا نا استواری سیاسی
geopolitical وابسته به جغرافیای سیاسی
titular charge daffaires متصدی شغل سیاسی
diplomats رجل سیاسی دیپلمات
diplomat رجل سیاسی دیپلمات
roorbach اتهامات کذب سیاسی
roorback اتهامات کذب سیاسی
rupture of diplomatic relations قطع روابط سیاسی
statesmen رجل سیاسی زمامدار
to talk politics گفتگوی سیاسی کردن
a newspaper's political affiliation وابستگی سیاسی روزنامه ها
stateman مرد سیاسی زمامدار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com