Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 206 (13 milliseconds)
English
Persian
heave
کشیدن انداختن
heaved
کشیدن انداختن
Search result with all words
activated
به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
activates
به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
activating
به کار انداختن چاشنی مین را کشیدن چکانیدن ماشه جنگ افزار
strip
کشیدن یا انداختن توپ از دست حریف
Other Matches
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
bouse
بوسیله طناب وقرقره کشیدن بزور باطناب کشیدن میگساری کردن
weight
بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
To pamper ( solicit ) someone . To play up to someone .
ناز کسی را کشیدن ( منت کشیدن )
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
snuffled
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffles
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffling
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
snuffle
باصدای بلند نفس کشیدن بازحمت از بینی نفس کشیدن تودماغی حرف زدن بوکشیدن
twinges
درد کشیدن تیر کشیدن
twinge
درد کشیدن تیر کشیدن
agonise
زحمت کشیدن درد کشیدن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
drag
کشیدن بزور کشیدن
drags
کشیدن بزور کشیدن
dragged
کشیدن بزور کشیدن
let down
پایین انداختن انداختن
billiard point
در بازی بیلیارد انگلیسی 2امتیاز برای کارامبول و 3امتیاز برای کیسه انداختن در بازی امریکایی 1 امتیازبرای کارامبول و امتیازهای دیگر برای کیسه انداختن
pull up
بالا کشیدن هواپیما بالا کشیدن
retraction
تو کشیدن
imbibing
در کشیدن
line
: خط کشیدن
drained
اب کشیدن از
flaunt
به رخ کشیدن
flaunted
به رخ کشیدن
snick
کشیدن
flaunting
به رخ کشیدن
shoot up
قد کشیدن
charting
کشیدن
drain
کشیدن
drain
اب کشیدن از
lines
: خط کشیدن
imbibes
در کشیدن
drains
کشیدن
drains
اب کشیدن از
sighs
اه کشیدن
sighing
اه کشیدن
thole
کشیدن
draining
کشیدن
draining
اب کشیدن از
pull
کشیدن
sighed
اه کشیدن
sigh
اه کشیدن
drained
کشیدن
suspire
اه کشیدن
imbibe
در کشیدن
subduct
کشیدن
pulls
کشیدن
imbibed
در کشیدن
tirl
کشیدن نخ
panted
دم کشیدن
to run out
ته کشیدن
boast
به رخ کشیدن
boasted
به رخ کشیدن
to suck up
کشیدن
boasts
به رخ کشیدن
thread
نخ کشیدن به
threads
نخ کشیدن به
draws
کشیدن
to take off
سر کشیدن
draws
چک کشیدن
to run low
ته کشیدن
draw
کشیدن
draw
چک کشیدن
to mop up
سر کشیدن
to smell about
بو کشیدن
to sniff at
بو کشیدن
to take pains
کشیدن
to take up
کشیدن
to toss off
سر کشیدن
to draw to an end
ته کشیدن
win over
کشیدن
to draw a line
خط کشیدن
to drag on or out
کشیدن
to d. on
کشیدن
figure
کشیدن
figures
کشیدن
figuring
کشیدن
to drink off
سر کشیدن
heaved
کشیدن
heave
کشیدن
to utter a sigh
اه کشیدن
utter a sigh
اه کشیدن
retractions
تو کشیدن
touse
کشیدن
trawl
کشیدن
trawled
کشیدن
trawling
کشیدن
trawls
کشیدن
pant
دم کشیدن
chalked
خط کشیدن
stretches
کشیدن
stretches
: کشیدن
chalks
خط کشیدن
stretched
کشیدن
chalking
خط کشیدن
stretched
: کشیدن
stretch
کشیدن
chalk
خط کشیدن
inhale
تو کشیدن
stretch
: کشیدن
inhaled
تو کشیدن
dessicate
اب کشیدن
indraft
تو کشیدن
indraght
تو کشیدن
drags
کشیدن
drawing
کشیدن
dragged
کشیدن
drag
کشیدن
suffer
کشیدن
suffered
کشیدن
suffers
کشیدن
indravgnt
تو کشیدن
inhales
تو کشیدن
inhaling
تو کشیدن
strains
کشیدن
give a pull at
کشیدن
drawls
کشیدن
withdrawal
پس کشیدن
withdrawals
پس کشیدن
hale
کشیدن
weigh
کشیدن
weighed
کشیدن
weighing
کشیدن
weighs
کشیدن
drawl
کشیدن
drawled
کشیدن
to pluck at
کشیدن
evulsion
کشیدن
draw a cheque for
چک کشیدن
haul
کشیدن
strain
کشیدن
hauled
کشیدن
draw in
تو کشیدن
hauling
کشیدن
hauls
کشیدن
plot
کشیدن
plots
کشیدن
plotted
کشیدن
drawling
کشیدن
charts
کشیدن
chart
کشیدن
lave
کشیدن
shoving
کشیدن
magnetised
کشیدن
sinks
کشیدن
avulse
کشیدن
shoved
کشیدن
drawings
کشیدن
string
کشیدن
mark off
خط کشیدن
shoves
کشیدن
sink
کشیدن
shove
کشیدن
string
به نخ کشیدن
rax
کشیدن
abduce
به یک سو کشیدن
magnetises
کشیدن
flaunts
به رخ کشیدن
ratch
کشیدن
charted
کشیدن
magnetize
کشیدن
magnetising
کشیدن
magnetizes
کشیدن
slings
انداختن
sling
انداختن
hurled
انداختن
slinging
انداختن
spilled
انداختن
spill
انداختن
retroject
پس انداختن
to put back
پس انداختن
flings
انداختن
fling
انداختن
to pick off
تک تک انداختن
run home
جا انداختن
hitches
انداختن
souse
انداختن
floriate
گل انداختن در
hitch
انداختن
hitched
انداختن
hitching
انداختن
blob
لک انداختن
blobs
لک انداختن
to play a searchlight
انداختن
spilled or spilt
انداختن
emplace
جا انداختن
ruts
خط انداختن
spilling
انداختن
spills
انداختن
felling
انداختن
jaculate
انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com