Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
in perspective
کشیده شده ازروی علم منافرو مرایا
Other Matches
perspectively
ازروی علم منافرو مرایا مطابق اصول منافرو مرایا
drawled
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawls
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawling
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawl
کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
perspective
منافر و مرایا
perspectives
منافر و مرایا
injudiciously
بیخردانه ازروی بیخردی یا بی عقلی ازروی بی احتیاطی
impartially
ازروی بیطرفی ازروی راست بینی
fast and loose
ازروی بی باکی ازروی مکرو حیله
discerningly
ازروی بصیرت یابینایی ازروی تشخیص
pig headedly
ازروی کله شقی ازروی کودنی
pusillanimously
ازروی کم دلی یا بزدلی ازروی جبن
expertly
ازروی خبرگی ازروی کارشناسی
phraseologically
ازروی قاعده عبارت سازی به ایین سخن پردازی ازروی قاعده انشا
deep drawn
از ته دل کشیده
posttensioning
پس کشیده
long-
کشیده
drawn
کشیده
longed
کشیده
longer
کشیده
longest
کشیده
longs
کشیده
threaded
نخ کشیده
tensing
کشیده
tensest
کشیده
tenses
کشیده
leptokurtic
کشیده
drawlingly
کشیده
leptosome
کشیده تن
indrawn
تو کشیده
drew
کشیده شد
tense
کشیده
tensed
کشیده
tenser
کشیده
long
کشیده
oblonated
کشیده
oblongated
کشیده
ectomorph
کشیده تن
sapped
شیره کشیده از
pinxit
کشیده است
intractile
کشیده نشدنی
elongating
کشیده کردن
ectomorphy
کشیده تنی
prolate
کشیده شده
elongate
کشیده کردن
sap
شیره کشیده از
elongates
کشیده کردن
extensive
بسیط کشیده
low angle fire
تیر کشیده
indrawn
بداخل کشیده
at full length
دراز کشیده
low angle
مسیر کشیده
saps
شیره کشیده از
long robe
صورت کشیده
leptomorph
کشیده ریخت
linear
باریک کشیده
flat trajectory
خط سیر کشیده
deprived
محرومیت کشیده
chock-a-block
بالا کشیده
flat fire
تیر کشیده
chock-a-block
کاملا کشیده
threaded
بند کشیده
couchant
دراز کشیده
vellum paper
کاغذمهره کشیده
tensive
کشیده شدنی
touse
کشیده شدن
deep fetched
از ته دل کشیده شده
deer neck
گردن کشیده
ectomorphic type
سنخ کشیده تن
flares
زبانه کشیده
flare
زبانه کشیده
drawable
کشیده شدنی
in tow
<idiom>
کشیده شده
tractile
کشیده شدنی
drags
کشیده شدن
drag
کشیده شدن
dragged
کشیده شدن
chant
اهنگ ساده و کشیده
draw
کشیده شدن عهده
draws
کشیده شدن عهده
chanted
اهنگ ساده و کشیده
lanternjaws
صورت لاغر و کشیده
chanting
اهنگ ساده و کشیده
drawn on
کشیده شدن عهده
chants
اهنگ ساده و کشیده
if you please
بیزحمت زحمت کشیده
underdraw
کشیده نشدن زه تا اخر
satined paper
گاغذ مهره کشیده
hell-bent
به بیراهه کشیده شده
pulled muscle
عضله کشیده شده
oblongs
دوک مانند کشیده
oblong
دوک مانند کشیده
extendible
کشیده شدنی امتدادپذیر
hell bent
به بیراهه کشیده شده
taut
محکم کشیدن کشیده
deep fetched
از ته سینه کشیده شده
pencilled
با مداد کشیده شده
conducts
اداره کردن کشیده شدن
wired
سیم کشیده مفتول دار
prone float
روی شکم با دستهای کشیده
conduct
اداره کردن کشیده شدن
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
He has suffered a great deal at the hands of his wife .
از دست زنش خیلی کشیده
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
conducting
اداره کردن کشیده شدن
conducted
اداره کردن کشیده شدن
hard drawn copper wire
سیم مسی کشیده شده
flat trajectory
سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
come home
کشیده شدن لنگر به طرف ناو
wirespun
زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
infill
نقاط کشیده شده روی نقشه
capriole
پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
he is at the end of his tether
چنته اش خالی شده یا قوایش ته کشیده است
dragged
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
to be at full stretch
تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
She has long and shapely legs .
ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
drags
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
drag
چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
jinrikisha
درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
stillage
چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
hauling
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
jinriki
درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
hauled
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
phantom section
خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
haul
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
hauls
همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
from
ازروی
perspective grid
خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند
i thanked him for his trouble
برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
extending
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extends
وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
muddily
ازروی گیجی
fatuously
ازروی بیشعوری
floutingly
ازروی استهزاء
finically
ازروی وسواس
flightily
ازروی بوالهوسی
flatulently
ازروی لاف
flatulently
ازروی نفخ
purposelessly
ازروی بی مقصودی
facetiously
ازروی شوخی
enterprisingly
ازروی توکل
doubliy
ازروی تزویر
basely
ازروی پستی
submissively
ازروی فروتنی
egotistically
ازروی خودبینی
to get off
برخاستن ازروی
emulously
ازروی هم چشمی
equivocally
ازروی ایهام
evadingly
ازروی تجاهل
distastefully
ازروی بی رغبتی
excursively
ازروی بی ترتیبی
experientially
ازروی تجربه
dizzily
ازروی گیجی
floutingly
ازروی اهانت
ill naturedly
ازروی بد خویی
illy
ازروی بد خواهی
irreverently
ازروی بی حرمتی
immorally
از ازروی بد اخلاقی
in the abstract
ازروی تجرید
irresolutely
ازروی بی تصمیمی
inconstantly
ازروی بی ثباتی
incontinently
ازروی بی عفتی
indecently
ازروی بی شرمی
indecisively
ازروی دو دلی
indelicately
ازروی بی نزاکتی
inexactly
ازروی بی دقتی
mystically
ازروی تصوف
irreligiously
ازروی بی دینی
insesately
ازروی بیحسی
irefully
ازروی تندی
ill humouredness
ازروی بد خلقی
ill humouredly
ازروی بدخلقی
fractiously
ازروی کج خلقی
frivolously
ازروی نادانی
glozingly
ازروی مداهنه
profligately
ازروی هرزگی
powerlessly
ازروی ضعف
politicly
ازروی مصلحت
headily
ازروی خودسری
heretically
ازروی فسادعقیده
hurry scurry
ازروی دستپاچگی
hurry skurry
ازروی دستپاچگی
querulousy
ازروی کج خلقی
pettishly
ازروی کج خلقی
perfidiously
ازروی خیانت
open mindldly
ازروی بی تعصبی
obedienlv
ازروی فرمانبرداری
ill humouredly
ازروی بد خویی
insesately
ازروی بی عاطفگی
despondingly
ازروی افسردگی
irritably
ازروی تندی
despondently
ازروی افسردگی
economically
ازروی اقتصاد
impatiently
ازروی بی صبری
impatiently
ازروی ناشکیبایی
blamelessly
ازروی بی گناهی
blunderingly
ازروی اشتباه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com