English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (16 milliseconds)
English Persian
igniting fuze کلاهک مشتعل کننده
ignition cap کلاهک مشتعل کننده
Search result with all words
coupling base وسیلهای که چاشنی را به کلاهک یا خرج مشتعل کننده وصل میکند
igniter خرج مشتعل کننده کلاهک منفجرکننده
Other Matches
primer وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
primers وسیله به کار اندازنده مشتعل کننده گرم کننده
detonator منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
detonators منفجر کننده مشتعل کننده چاشنی منفجرکننده
igniter مشتعل کننده
ignitor مشتعل کننده
initiator چاشنی مشتعل کننده
igniter pad بالشتک مشتعل کننده
igniter train مدار مشتعل کننده
igniting fuze ماسوره مشتعل کننده
igniting primer چاشنی مشتعل کننده
igniting powder خرج مشتعل کننده
igniter مشتعل کننده اتش زنه
buster خرج مشتعل کننده استری یا لایی
cocked hat کلاهک مسلح شدن مین کلاهک برجسته
cocked hats کلاهک مسلح شدن مین کلاهک برجسته
tamping بستن مواد مشتعل کننده به دور خرج کیپ کردن خرج
ablaze مشتعل
conflagrant مشتعل
in flames مشتعل
sulphurous مشتعل
red-hot مشتعل
aflame مشتعل
blazing مشتعل
sulfurous مشتعل
glow discharge cold cathode tube لامپ مشتعل
glowed مشتعل بودن
kindle مشتعل شدن
glows مشتعل بودن
kindled مشتعل شدن
kindles مشتعل شدن
aglow مشتعل وفروزان
emblaze مشتعل کردن
glow discharge tube لامپ مشتعل
glow مشتعل بودن
furnaces مشتعل کردن
furnace مشتعل کردن
glow tube لامپ مشتعل
flaming arc قوس مشتعل
flaming discharge تخلیه مشتعل
burns سوختن مشتعل شدن
relume برافروختن مشتعل کردن
on fire مشتعل درتاب وتب
ignite مشتعل کردن یا شدن
ignited مشتعل کردن یا شدن
ignites مشتعل کردن یا شدن
neon glow lamp لامپ مشتعل نئون
igniting مشتعل کردن یا شدن
burn سوختن مشتعل شدن
flames مشتعل شدن تابش
flame مشتعل شدن تابش
to burst into flames اتش گرفتن مشتعل شدن
igniting اتش گرفتن مشتعل شدن
ignites اتش گرفتن مشتعل شدن
ignited اتش گرفتن مشتعل شدن
blazes شعله درخشان یا اتش مشتعل
blazed شعله درخشان یا اتش مشتعل
blaze شعله درخشان یا اتش مشتعل
low مشتعل شدن زبانه کشیدن
ignite اتش گرفتن مشتعل شدن
propane پارافین گازی و مشتعل هیدروکاربنی
ignition احتراق اتش زدن مشتعل کردن
envy rankled in his breast اتش رشک در سینه اش مشتعل بود
cupule کلاهک
lid کلاهک
cap wale کلاهک
warhead کلاهک
cap کلاهک
bonnets کلاهک
bonnet کلاهک
overhangs کلاهک
overhang کلاهک
crown top کلاهک
collar کلاهک
capped کلاهک
hood کلاهک
helmet کلاهک
warheads کلاهک
tegmentum کلاهک
lids کلاهک
head stock کلاهک
helmets کلاهک
hoods کلاهک
warheads کلاهک جنگی
detonation cap کلاهک چاشنی
ice-cap کلاهک یخی
snowcap کلاهک برفی
pileate دارای کلاهک
ignition cap کلاهک چاشنی
tallboy کلاهک دودکش
detonation cap کلاهک منفجرکننده
cucullate کلاهک دار
chimney pots کلاهک دودکش
chimney pot کلاهک دودکش
ice-caps کلاهک یخی
pile cap کلاهک شمع
blind flange فلانژ کلاهک
blasting cap کلاهک منفجرکننده
blasting cap کلاهک چاشنی
gas cap کلاهک گاز
bonnets کلاهک دودکش
mushromm could کلاهک اتمی
warhead کلاهک جنگی
bonnet کلاهک دودکش
glans کلاهک احلیل
ice cap کلاهک یخی
hood کلاهک دودکش
percussion caps کلاهک ضربتی
lidding film کلاهک لیوان
percussion cap کلاهک ضربتی
hoods کلاهک دودکش
cap nut مهره کلاهک دار
hood روپوش کلاهک دودکش
abat vent کلاهک دودکش بخاری
door lintel نعل درگاه کلاهک
dome کلاهک دودکش [شیمی]
hood کلاهک دودکش [شیمی]
all weather hood کلاهک مخصوص هوا
protection hood کلاهک یا روپوش محافظ
hoods روپوش کلاهک دودکش
false ogive روکش کلاهک گلوله
trucked کلاهک بالای دکل
noses دماغه کلاهک موشک
cowel کلاهک دودکش دار
nose دماغه کلاهک موشک
armor piercing capped دارای کلاهک ثاقب
warheads کلاهک موشک سر جنگی
trucks کلاهک بالای دکل
trucking کلاهک بالای دکل
warhead کلاهک موشک سر جنگی
truck کلاهک بالای دکل
hoods کلاهک کاپوت ماشین روپوش
bonnets کلاهک دودکش سرپوش هرچیزی
bonnet کلاهک دودکش سرپوش هرچیزی
hood کلاهک کاپوت ماشین روپوش
lower fungus قارچ بدون کلاهک هاگ
coupling base اتصال دهنده چاشنی به کلاهک
domes کلاهک رادار برجک خودرو زرهی
dome کلاهک رادار برجک خودرو زرهی
air defense weapon control case روش استفاده از کلاهک اتمی در جنگ افزارهای پدافندهوایی
hound dog موشک هوا به زمین مخصوص هواپیماهای ب-25 با کلاهک اتمی
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
minuteman نوعی موشک سه مرحلهای قاره پیمایی که کلاهک اتمی حمل میکند
titans نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
titan نوعی موشک دو طبقه قاره پیمای بالیستیکی مجهز به کلاهک اتمی
ignite اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignited اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
ignites اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
igniting اتش کردن محفظه حامل باروت مشتعل کردن
sprint نوعی موشک ضد موشک هدایت شونده زمین به هوا با کلاهک اتمی
sprints نوعی موشک ضد موشک هدایت شونده زمین به هوا با کلاهک اتمی
sprinted نوعی موشک ضد موشک هدایت شونده زمین به هوا با کلاهک اتمی
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
propounder ابراز کننده یا مطرح کننده وصیت نامه در دادگاه امورحسبی
marshaller هدایت کننده به محل تجمع جمع اوری کننده یکان
inhibitor کنترل کننده سوزش خرج موشک ممانعت کننده ازاشتعال
quick disconnect coupling کوپلینگی برای لولههای ی سیالات دارای دریچههای مسدود کننده و اجزاء اب بندی- کننده
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
homogeneous computer network یچ کننده و توزیع کننده که همه کانالهای داده آن از پروتکل و نرخ ارسال یکسان استفاده می کنند
vasomotor اعصاب تنگ کننده وگشاد کننده رگها
changer دواتصال کننده که اتصال کننده مادگی را به نری
makgi boowi نقاط حمله کننده و دفاع کننده تکواندو
interceptors هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
steam fitter نصب کننده وتعمیر کننده لولههای بخار
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
interceptor هواپیمای رهگیری کننده استراق سمع کننده
del credere وصول کننده مطالبات تضمین کننده طلبها
search jammer تولید کننده پارازیت در انتن رادار وسیله جلوگیری کننده از تجسس رادار وسیله جلوگیری کننده از مراقبت
lid کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
dart پیکان پیکان یا کلاهک موشکها
darting پیکان پیکان یا کلاهک موشکها
darted پیکان پیکان یا کلاهک موشکها
padding پنهان کننده یااستتار کننده پیامها
suppressive خنثی کننده اتش سرکوب کننده
expostulator سرزنش کننده نصیحت کننده باسرزنش
claqueur تشویق کننده [یا هو کننده] استخدام شده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
prepossessing مجذوب کننده جلب توجه کننده
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
astigmatizer وسیله استیگمات کننده وسیله تقویت کننده مسافت یاب برای دیدن نور کم در شب
prosecutors پیگرد کننده تعقیب کننده
thwarter خنثی کننده مسدود کننده
hanger اویزان کننده معلق کننده
cogitator اندیشه کننده مطالعه کننده
diverting سرگرم کننده منحرف کننده
oppressive خورد کننده ناراحت کننده
venerator تکریم کننده ستایش کننده
contractive جمع کننده چوروک کننده
corrupter فاسد کننده منحرف کننده
lifter مرتفع کننده برطرف کننده
preventive حفافت کننده جلوگیری کننده
trimmer دستکاری کننده صاف کننده
accaimer هلهله کننده تحسین کننده
intermediary وساطت کننده مداخله کننده
desolator ویران کننده متروک کننده
desolater ویران کننده متروک کننده
presenter ارائه کننده معرفی کننده
presenters ارائه کننده معرفی کننده
divider جدا کننده تقسیم کننده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com