Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
he is well preserved
کمتر نشان پیری در او پیداست
Other Matches
mark of mouth
نشان پیری در اسب که ازگودی دندانش پیدا است
bravo, pattern
شکلی که حرارت سنج اب درعمق کمتر از 001 فاتوم نشان میدهد
geriatrics
رشتهای از علم طب که درباره امراض دوران پیری و افراد پیر بحث میکند مبحث امراض پیری
it is evident that
پیداست که
it tells its own tale
از خودش پیداست
One hardly ever sees him these days.
اینروزها کم پیداست
hull down
از مسافتی که فقط عرشه کشتی پیداست
consenescence
پیری
senescence
پیری
agedness
پیری
old age
پیری
age
پیری
eld
پیری
senile weakness
پیری
ages
پیری
senility
پیری
ageing
پیری
second childhood
پیری
caducity
ضعف پیری
oldness
قدمت پیری
gerontic
وابسته به پیری
geriatrics
پیری پزشکی
gerontology
پیری شناسی
the staff of old age
عصای پیری
senility
اختلالهای پیری
senile
مربوط به پیری
aftertime
دوران پیری
senile
وابسته به پیری
geriatric
مربوط به پیری
dotage
ضعف پیری
get on in years
<idiom>
به سن پیری رسیدن
There is no fool like an old fool .
سر پیری ومعرکه گیری
geriatrist
امراض دوران پیری
senile psychosis
روان پریشی پیری
gerontology
علم پیری شناسی
gerontological
وابسته بامراض پیری
gerontologist
متخصص امراض پیری
senile dementia
زوال عقل پیری
green old age
پیری باتندرستی وزنده دلی
to d. in one's bed
دراثر پیری یا بیماری مردن
gerontic
پیرانه دارای ضعف پیری
presenile psychosis
روان پریشی پیش پیری
presenile dementia
زوال عقل پیش پیری
to provide for old age
برای پیری تهیه کردن
to verge toward old age
پابسن گذاشتن به پیری نزدیک شدن
senile keratosis
کلفت شدگی پوست درنتیجه پیری
dug out
نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
puncuation
نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
gerontology
رشتهای ازعلوم که درباره پیری و مسایل مربوط به سالخوردگان بحث میکند
garters
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter
عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary
خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
silver star
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
scarry
دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
much less
کمتر
minus
کمتر
shortest
کمتر
shorter
کمتر
less
کمتر
minor
کمتر
short
کمتر
infrequently
کمتر
lesser
کمتر
Lt
کمتر از
in a less degree
کمتر
less than
کمتر از
cut back
<idiom>
استفاده کمتر
low price
قیمت کمتر
minorities
بخش کمتر
he would not accept less
دو روز کمتر
A smaller number . Fewer .
تعداد کمتر
inside of a week
در یک هفته کمتر
sub-
در معنای کمتر
minority
بخش کمتر
inside of a week
کمتر از یک هفته
markings
نشان دار سازی نشان
marking
نشان دار سازی نشان
poniter
نشان دهنده نشان گیرنده
flag
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
short-changing
کمتر پول دادن
shoat
خوک کمتر از یک سال
shorthanded
ادامه با بازیگر کمتر
strokes
راندن کمتر از فرفیت
below par
کمتر از بهای اسمی
under-
پایین تراز کمتر از
under
پایین تراز کمتر از
short-changes
کمتر پول دادن
below par
کمتر از ارزش اسمی
stroked
راندن کمتر از فرفیت
stroke
راندن کمتر از فرفیت
hypotrophy
رشد کمتر ازمعمول
underexpose
کمتر از حد لزوم در معرض
le
to Equal or Than Less کمتر از یا برابر با
less than container load
کمتر از فرفیت کانتینر
underquote
کمتر مظنه دادن
underprice
قیمت کمتر از رقیب
ammo minus
مهمات کمتر از نصف
short-changed
کمتر پول دادن
stroking
راندن کمتر از فرفیت
short-change
کمتر پول دادن
weanling
کره اسب کمتر از یک سال
embryo
جنین کمتر از هشت هفته
infant
بچه کمتر ازهفت سال
infants
بچه کمتر ازهفت سال
embryos
جنین کمتر از هشت هفته
lessened
کمتر شدن تخفیف یافتن
less developed countries
کشورهای کمتر توسعه یافته
lessen
کمتر کردن تقلیل دادن
lessened
کمتر کردن تقلیل دادن
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
lessening
کمتر شدن تخفیف یافتن
lessening
کمتر کردن تقلیل دادن
lessens
کمتر شدن تخفیف یافتن
lessens
کمتر کردن تقلیل دادن
lessen
کمتر شدن تخفیف یافتن
undercool
خیلی کمتر از میزان لازم سردکردن
ultralight aircraft
هواپیمائی با وزن کمتر از454 کیلوگرم
undervalues
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
nursery schools
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
undervalue
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
underlet
کمتر از ارزش واقعی اجاره دادن
factorial
حاصل همه اعداد کمتر از یک عدد
undersexed
دارای تمایل جنسی کمتر ازطبیعی
low speed communications
ارسال داده کمتر از بیت در ثانیه
nursery school
مدرسه بچههای کمتر از پنج سال
eagle
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
eagles
زدن دوضربه کمتر ازاستاندارد در یک بخش
undervaluing
کمتر از ارزش واقعی تخمین زدن
fasts
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fastest
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fasted
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
fast
عملی که در آن فاکتور زمان کمتر از یک است
multipass overlap
بنابراین نقاط کمتر به نظر می آیند
undervaluation
تقویم یاارزیابی کمتر ازمیزان واقعی
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با شلوغی کمتر هست؟
undermanned
دارای نفرات کمتر از میزان لازم
Is there a road with little traffic?
آیا جاده ای با ترافیک کمتر هست؟
underrated
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
underrates
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
underrating
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
roundest
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
anticlimax
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
anticlimaxes
بیانی که هرچه پیش می روداهمیتش کمتر میشود
larceny petty
بیشتر دزدی مالی که کمتر از 11شیلینگ بهاداشت
to put somebody on the back burner
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
to shunt somebody aside
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
bench jockey
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
bench warmer
ذخیرهای که کمتر فرصت بازی پیدا میکند
underrate
چیزی را کمتر از قیمت واقعی نرخ گذاشتن
to put somebody in a backwater
به کسی کمتر توجه کردن
[اصطلاح مجازی]
dry year
سالی که میزان بارندگی در ان از حد معمول کمتر است
roundest
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
infant
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
infants
در CL به طور کلی به اشخاص کمتر از 12 سال گفته میشود
By
[In]
comparison with the French, the British eat far less fish.
در مقایسه با فرانسوی ها، انگلیسی ها به مراتب کمتر ماهی می خورند.
runs
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
run
اجرای سیستم با فرفیت کمتر در صورت بروز خطا
hood
پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
hoods
پوشش صوتی روی خط چاپگر که صدای آن را کمتر میکند
round
تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
supervisory
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something
نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
diminished radix complement
نمایش اعداد که در آن هر رقم در عدد از یک واحد کمتر از پایه کم خواهد شد
fewer
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
fewest
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
few
تعداد 7 هواپیما یا کمتر از ان که در درگیری هوایی شرکت داشته باشند
hypoventilation
تنفس کم بطوریکه مقداراکسیژن خون از مقدار عادی ان کمتر میشود
refan
جایگزین کردن فن اصلی بافنی با قطر بزرگتر و مراحل کمتر
man down
بازی با یک نفر کمتر از عده معمولی بعلت اخراج یک بازیگر
small claim
ادعانامه یا تقاضای خسارتی که مبلغ ان از 00001 ریال کمتر است
mark
نشان کردن نشان
marks
نشان کردن نشان
percentile
یکی از مجموعههای نودونه طرح کمتر از آنکه کل درصد چیزی از بین روند
bell 0
فرم استاندارد انتقال توسط تلفن با سرعت 003 بیت درثانیه یا کمتر
delayed penalty
چشمپوشی از پنالتی وقتی تعداد بازیگر کمتر چهار نفردر یک تیم شود
complemented
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
to sugar-coat the pill
[American E]
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
cam ground piston
پیستونی که قطر ان در امتدادموازی با انگشتی کمتر ازقطر ان در امتداد عمود برانگشتی باشد
complement
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
complements
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
underdistance
روش تمرینی دونده درمسافتی کمتر از معمول مسابقه برای ازدیاد سرعت
wrought
اهنی که کمتر از سه درصد ذغال دارد و خیلی سخت و چکش خور است
to sweeten the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
complementing
1-تبدیل یک رقم دودویی 2-نتیجه ناشی از تفریق یک عدد از یکی کمتر از پایه
to sugar the pill
<idiom>
چیزی بدی را طوری بکنند که کمتر ناخوشایند بنظر بیاید
[اصطلاح مجازی]
absolute advantage
برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
broad arrow engine
موتور پیستونی با سه ردیف سیلندر که با زاویه کمتر از09 درجه نسبت به یکدیگرقرارگرفته اند
lightening hole
سوراخی که در قسمتی ازسازه که کمتر تحت تنش قراردارد برای کاهش وزن ایجادمیشود
ground resolution
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
data diddling
روشی که در ان داده قبل واردشدن به یک فایل کامپیوتری که در ان کمتر قابل دسترس میباشد اصلاح میشود
hyperventilation
تنفس زیاد بطوریکه مقدار دی اکسید کربن در خون از مقدارعادی ان کمتر میشود و سبب تشنج سرگیجه و غش میگردد
large model
مدل حافظه که کد و داده تا کلید بایت جریان دارند ولی اندازه ترکیبی باید از مگابایت کمتر باشد
choke bore
روکشی برای سوراخ کردن یاتراش دادن داخل سیلندر که قسمت بالای ان دارای قطری کمتر از قطر اصلی سیلندرمیباشد
accelerated depreciation
استهلاک زودرس
[روش استهلاک دارایی در مدتی کمتر از زمان مقرر]
beam attack
تک هواپیمای رهگیری که بازاویه افقی بیش از 54 درجه و کمتر از 531 درجه انجام میشود
output bound
وسیلهای که عمل به خارج فرستادن داده ها را باسرعتی کمتر از ورود داده هاانجام بدهد
longitudinal dihedral
اختلاف زاویهای بین زاویه برخورد بال و زاویه برخوردسکانهای افقی که دومی معمولا کمتر است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com