English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 195 (9 milliseconds)
English Persian
extern کمک پزشک روزانه
Other Matches
day fighter هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
by d. روزانه
day in, day out <adv.> روزانه
everyday <adj.> روزانه
dailies روزانه
perdiem روزانه
workaday روزانه
per day روزانه
day-to-day <adj.> روزانه
each day <adv.> روزانه
every day <adv.> روزانه
quotidian روزانه
diurnal روزانه
day by day روزانه
diurnally روزانه
daily <adj.> <adv.> روزانه
on a daily basis <adv.> روزانه
every single day <adv.> روزانه
aesculapian پزشک
doc پزشک
practitioner پزشک
medical officer پزشک
medical officer سر پزشک
medical man پزشک
master physician سر پزشک
interne پزشک
docs پزشک
chiropodist پزشک پا
practitioners پزشک
chiropodists پزشک پا
physicians پزشک
medic پزشک
physician پزشک
diurnal tide کشند روزانه
every single day <adv.> بطور روزانه
duily bread نان روزانه
diurnal load بار روزانه
day hospital بیمارستان روزانه
day schools مدرسهی روزانه
daily wage مزد روزانه
daily storage مخزن روزانه
daily round کارهای روزانه
daily round گردش روزانه
daily pay دستمزد روزانه
dailgy food allowance جیره روزانه
every day <adv.> بطور روزانه
habitude عادت روزانه
workouts ورزش روزانه
way of life فعالیتهای روزانه
day school مدرسهی روزانه
victualling allowance جیره روزانه
purchase journal دفترخرید روزانه
order of the day برنامه روزانه
morning orders دستورات روزانه
morning orders برنامه روزانه
on a daily basis <adv.> بطور روزانه
mean daily متوسط روزانه
daily <adj.> <adv.> بطور روزانه
each day <adv.> بطور روزانه
day in, day out <adv.> بطور روزانه
workout ورزش روزانه
journal دفتروقایع روزانه
journals گزارش روزانه
journals دفتروقایع روزانه
journal گزارش روزانه
medical examiner پزشک قانونی
doctoring پزشک دکتر
doctored پزشک دکتر
doctor پزشک دکتر
mad doctor پزشک دیوانگان
house physician پزشک مقیم
practitioners دندان پزشک
medicine man پزشک قبیله
medico پزشک طبیب
physician in attendance پزشک معالج
surgeon general پزشک ارشد
ophthalmologist چشم پزشک
neuropathist پزشک اعصاب
practitioners دام پزشک
doctors پزشک دکتر
medico legal examiner پزشک قانونی
psychopathist پزشک دیوانگان
practitioner دام پزشک
general practitioner پزشک عمومی
oculist چشم پزشک
surgeons پزشک جراح
alienist پزشک دیوانگان
surgeon پزشک جراح
family doctors پزشک خانواده
farriers دام پزشک
family doctor پزشک خانواده
farrier دام پزشک
aurist پزشک گوش
certificate of a doctor گواهی پزشک
doctor-to-be پزشک آینده
practitioner دندان پزشک
doctor to the company پزشک شرکت
a fake doctor پزشک قلابی
oculists چشم پزشک
semidiurnal tide کشند نیم روزانه
utilization کاربرد روزانه استفاده
log book دفتر رخدادهای روزانه
average daily traffic [ADT] متوسط ترافیک روزانه
working day ساعت کار روزانه
log books دفتر رخدادهای روزانه
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
dailgy food allowance جیره غذایی روزانه
journal book دفتر گزارش روزانه
rations مقدار جیره روزانه
diaries دفتر خاطرات روزانه
diaries دفتر یادداشت روزانه
daily routine عادت جاری روزانه
diary دفتر خاطرات روزانه
diary دفتر یادداشت روزانه
logbook گزارش روزانه سفرکشتی
breviary کتاب نمازوادعیه روزانه
rationed مقدار جیره روزانه
day of supply روز امادتدارکات روزانه
daily flood peak بیشینه روزانه سیل
daily bread نان یارزق روزانه
plan of the day برنامه روزانه ناو
ration مقدار جیره روزانه
daily flood peak حداکثر سیل روزانه
esculapian وابسته به دارگونه طب پزشک
internist پزشک امراض داخلی
obstetricians پزشک متخصص زایمان
general practitioner پزشک بیماریهای عمومی
iatrogenic illness بیماری پزشک زاد
obstetrician پزشک متخصص زایمان
lay analyst روانکاو غیر پزشک
psychiater پزشک ناخوشی دماغی
practician پزشک دست در کار
physician in ordinary پزشک رسمی یا همیشگی
syrinx استاخ پزشک ایطالیایی
to take medical advice با پزشک مشورت کردن
pediatrician پزشک متخصص اطفال
medicaster پزشک زبان باز
neuropsychiatrist پزشک اعصاب و روان
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
daily progress report گزارش روزانه پیشرفت کار
muster book دفتر ثبت وقایع روزانه
table d'hote خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
daybook دفتر ثبت وقایع روزانه
daylight traffic line خط منع ایاب ذهاب روزانه
log شرح روزانه جدول لگاریتم
diarist نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
diarists نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
logs شرح روزانه جدول لگاریتم
system log گزارش روزانه عملیات سیستم
first year resident [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
Foundation [junior] house officer [British English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern [American English] انترن پزشک [مقیم بیمارستان]
intern انترن پزشک مقیم بیمارستان
interns انترن پزشک مقیم بیمارستان
woman doctor پزشک زن حکیم خانم طبیبه
the doctor ordered an ointment پزشک مرهم تجویز کرد
Call a doctor quickly. فورا پزشک خبر کنید.
interning انترن پزشک مقیم بیمارستان
flight surgeon افسر پزشک نیروی هوایی
eustachian پیداشده توسط پزشک ایتالیایی
anesthetist پزشک متخصص بیهوشی و بی حسی
daily range of soil temperature دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
diary دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
diaries دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
termograph دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
attendance of a doctor حضور پزشک روی رینگ بوکس
He's not suited for a doctor. او [مرد] برای یک پزشک مناسب نیست.
accoucheur پزشک متخصص قابلگی وبیماریهای زنان
to take the pill [to be on the pill] [to go on the pill] قرص خوردن [طبق دستور از پزشک]
ephermeris جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays [American E] . مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
cash registers ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
cash register ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
pocket money . پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
veterinarians پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
surgeon general رئیس قسمت پزشکی ارتش افسر پزشک
take medical a به پزشک مراجعه کنید باطبیب مشورت نمایید
unless otherwise prescibed [by the doctor] مگر اینکه [پزشک] نسخه دیگری نوشته
veterinarian پزشک حیوانات در ارتش دامپزشک رشته دامپزشکی
The doctous fee was tacked on to the hospital bI'll . حق ویزیت پزشک را کشیدند روی صورتحساب بیمارستان
There is one physician for every 260 inhabitants. برای هر ۲۶۰ ساکن یک پزشک وجود دارد.
residency اقامت پزشک در بیمارستان برای کسب تخصص
There's a question mark [hanging] over the day-care clinic's future. [A big question mark hangs over the day-care clinic's future.] آینده درمانگاه مراقبت روزانه [کاملا] نامشخص است.
daymark علامت ساحلی بدون چراغ فار دریایی روزانه
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives. تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
logs گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
log گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
personal امکان نرم افزاری که تاریخ روزانه کاربر را مدیریت و ذخیره میکند مثل تقویم
Schedule+ برنامه نرم افزاری که حاوی اصول مدیریت اطلاعات شخصی از قبیل تقویم روزانه است
pathologists پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
pathologist پزشک ویژه گیر اسیب شناسی اسیب شناس
work day روز کار ساعت کار روزانه
to take medical advice دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
A day to day program. برنامه روز به روز ( روزانه )
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com