English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
to word up کم کم درست کردن کم کم رسانیدن
Other Matches
proves استدلال کردن به اثبات رسانیدن
proved استدلال کردن به اثبات رسانیدن
prove استدلال کردن به اثبات رسانیدن
dost بپایان رسانیدن تمام کردن
temper درست ساختن درست خمیر کردن
tempered درست ساختن درست خمیر کردن
tempers درست ساختن درست خمیر کردن
depletes به ته رسانیدن
depleting به ته رسانیدن
depleted به ته رسانیدن
deplete به ته رسانیدن
to follow out بپایان رسانیدن
finish بپایان رسانیدن
finishes بپایان رسانیدن
remitting پول رسانیدن
maximization به حداکثر رسانیدن
remitted پول رسانیدن
minimization به حداقل رسانیدن
disserve ازار رسانیدن
insolate درافتاب رسانیدن
to put to death بقتل رسانیدن
to do harm زیان رسانیدن
d. of a message رسانیدن پیغام
remits پول رسانیدن
remit پول رسانیدن
dont بپایان رسانیدن
joined تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
join تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meets تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersection تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
joins تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
intersections تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meet تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
and تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
coincidence function تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
disjunction تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
false 1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
union تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
conjunction تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
assertion 1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
unions تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
give assent to به توشیح ملوکانه رسانیدن
to do somebody harm به کسی زیان رسانیدن
profit maximization به حداکثر رسانیدن سود
utility maximization به حداکثر رسانیدن مطلوبیت
achieve انجام دادن [بانجام رسانیدن]
achieves انجام دادن بانجام رسانیدن
achieved انجام دادن بانجام رسانیدن
achieving انجام دادن بانجام رسانیدن
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
gathered و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
gather و مرتب کردن و وارد کردن آن به روش درست در پایگاه داده
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
labourvt بزحمت درست کردن مفصلابحث کردن بدرازاکشیدن
dresses لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
dress لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
redd درست کردن
concocted درست کردن
set right درست کردن
fix up درست کردن
cleanest درست کردن
cleaned درست کردن
cleans درست کردن
indite درست کردن
manufacture درست کردن
manufactured درست کردن
weave درست کردن
build درست کردن
manufactures درست کردن
buildings درست کردن
concocting درست کردن
adapt درست کردن
builds درست کردن
shapes درست کردن
shape درست کردن
concoct درست کردن
fettle درست کردن
makes درست کردن
to riven laths یا درست کردن
fashioned درست کردن
fashioning درست کردن
to put in to shape درست کردن
corrects درست کردن
fashions درست کردن
gulleys درست کردن
gullies درست کردن
to sct aright درست کردن
to set درست کردن
to put to rights درست کردن
correct درست کردن
make درست کردن
to cleanvp درست کردن
set in order درست کردن
correcting درست کردن
fashion درست کردن
to set to rights درست کردن
to set in order درست کردن
gully درست کردن
to erect into درست کردن از
fabricating درست کردن
concocts درست کردن
fabricated درست کردن
clean درست کردن
trims درست کردن
weaves درست کردن
trim درست کردن
fabricates درست کردن
fabricate درست کردن
make up درست کردن
to get up درست کردن
to fix up درست کردن
trimmest درست کردن
judiciousness قضاوت درست تشخیص درست
mend درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
to adapt [to] جور کردن [درست کردن ] [سازوار کردن] [به]
mended درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
mends درست کردن اصلاح کردن جبران کردن
railroad پاپوش درست کردن
pond حوض درست کردن
ponds حوض درست کردن
dress درست کردن لباس
exacts تحمیل کردن بر درست
dresses درست کردن لباس
team دسته درست کردن
re form دوباره درست کردن
orthoepy فن درست تلفظ کردن
railroads پاپوش درست کردن
teams دسته درست کردن
blow down بافوت درست کردن
manipulates با استادی درست کردن
to manufacture [into] ساختن [درست کردن] [به]
manipulated با دست درست کردن
manipulated با استادی درست کردن
manipulate با دست درست کردن
exacted تحمیل کردن بر درست
frame پاپوش درست کردن
to make something چیزی را درست کردن
exact تحمیل کردن بر درست
To put things straight(right). کارها را درست کردن
manipulates با دست درست کردن
manipulate با استادی درست کردن
scrambling املت درست کردن
reconditioned دوباره درست کردن
vint درست کردن یا ریختن
hedge خاربست درست کردن
scramble املت درست کردن
dowel میخچه درست کردن
hedged خاربست درست کردن
hedges خاربست درست کردن
scrambled املت درست کردن
scrambles املت درست کردن
to mill flour ارد درست کردن
image erection درست کردن تصویر
stage craft فن درست کردن نمایش
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
reconditions دوباره درست کردن
to toss up زود درست کردن
die sink خزینه درست کردن
recondition دوباره درست کردن
corn popping درست کردن چس فیل
strike off بی زحمت درست کردن
roughcast اجمالا درست کردن
make درست کردن ساختن اماده کردن
makes درست کردن ساختن اماده کردن
to touch off با شتاب درست کردن زودرسم کردن
To do up the room. اتاق را درست کردن ( مرتب کردن )
repaired درست کردن جبران کردن تعمیر
repair درست کردن جبران کردن تعمیر
be the spitting image of someone <idiom> درست مثل کسی بودن [درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
extemporizes بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporizing بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
he is blowing glass شیشه را با فوت درست کردن
to put up زنانه درست کردن جادادن
orthopaedy فن درست کردن انامهای ناقص
geometrize با قواعد هندسی درست کردن
top a gap رخنهای راگرفتن درست کردن
to hammer out ساختن بکوشش درست کردن
vault گنبد یاطاق درست کردن
to check up درست رسیدگی یاحساب کردن
extemporised بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to put up ones hair مویاگیس خودرازنانه درست کردن
vaults گنبد یاطاق درست کردن
extemporises بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporising بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
extemporize بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
to play up درست و حسابی بازی کردن
extemporized بی اندیشه یا بی مطالعه درست کردن
spells املاء کردن درست نوشتن
organizing تشکیلات دادن درست کردن
organizes تشکیلات دادن درست کردن
organize تشکیلات دادن درست کردن
organising تشکیلات دادن درست کردن
spell املاء کردن درست نوشتن
organises تشکیلات دادن درست کردن
rigs با خدعه وفریب درست کردن
agrees ترتیب دادن درست کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com