English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
tilt and swivel که روی محوری نصب شده است تا بتواند در بهترین جهت مناسب اپراتور بچرخد
Other Matches
brand leader بهترین علامت تجاری بهترین مارک
axial position حالت محوری قرارگاه محوری
variable stroke پمپ مایعی با پیستونهایی بصورت محوری یا خطی که بصورت محوری یا خطی نوسان میکند
epicycloid منحنی ترسیم شده بر نقطهای درمحیط دایره ثابتی که درخارج دایره بچرخد
trial and error <idiom> یافتن راه حلهای مناسب برای یافتن راهی مناسب
cogently چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
recognition و تبدیل به حالتی که بتواند وارد کامپیوتر شود
I dont feel well. I feel under the weather. حالش طوری نیست که بتواند کار کند
acetiam برای عملی تا قاضی بتواند رای خود را بدهد
fast talker <idiom> گوینده خوب کسی است که بتواند دیگران متقاعد کند
to get in somebody's way مانع کردن کسی [چیزی] که بتواند کارش را انجام دهد
bears تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
bear تا شاید در مدت اجل بتواند همان کالا را به قیمت ارزانتر بخرد
executable form برنامهای که به کد ماشین ترجمه یا کمپایل شده باشد تا پردازنده بتواند اجرا کند
operator اپراتور
operators اپراتور
operators اپراتور ها
users اپراتور ها
user اپراتور
operator اپراتور
password کلمه یا مجموعه حروف که کاربر را معرفی میکند تا بتواند به سیستم دستیابی داشته باشد
passwords کلمه یا مجموعه حروف که کاربر را معرفی میکند تا بتواند به سیستم دستیابی داشته باشد
gilt-edged بهترین
best بهترین
gilt edge بهترین
tiptop بهترین
first class بهترین
pride بهترین
the best of all بهترین
priding بهترین
prides بهترین
foremost بهترین
prided بهترین
gilt edged بهترین
of the first water بهترین
impedance operator اپراتور مقاومت
operator console پیشانه اپراتور
exclusive or اپراتور بولی
wireless operator اپراتور بی سیم
computer operator اپراتور کامپیوتر
arithmetic operator اپراتور محاسباتی
operator console کنسول اپراتور
machine operator اپراتور ماشین
console operator اپراتور کنسول
logic operator اپراتور منطقی
best به بهترین وجه
best بهترین کار
optimum بهترین امکان
top-notch <idiom> عالی ،بهترین
best efforts بهترین مساعی
quality بهترین کیفیت
qualities بهترین کیفیت
In the best possible manner. به بهترین وجه
monadic boolean operator اپراتور بولی با یک اپراند
cache memory بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
cache بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
caches بخشی از حافظه سریع که داده هایی را ذخیره میکند که کامپیوتر بتواند به سرعت به آن دستیابی داشته باشد
pingpong جایگرینی دو یا چند دستگاه ذخیره بنحوی که که پردازش بتواند روی یک مجموعه فایل انتهایی صورت گیرد
triaxial سه محوری
axial محوری
uniaxial یک محوری
axile محوری
rotated محوری
monaxial یک محوری
adaxial محوری
rotate محوری
rotates محوری
pivotal محوری
electronic سیستم ذخیره سازی پیام ارسالی توسط پست الکترونیکی تا وقتی که فرد مورد نظر بتواند آن را بخواند
skimeister بهترین اسکی باز
tip top بهترین اعلی درجه
(live off the) fat of the land <idiom> بهترین از هرچیز را داشتند
dressed to kill <idiom> بهترین لباس را پوشیدن
back on one's feet <idiom> به بهترین سلامتی رسیدن
classic مطابق بهترین نمونه
lion share بزرگترین یا بهترین بخش
second best theory نظریه بهترین دوم
classics مطابق بهترین نمونه
first-class درخورمردم طبقه یک بهترین
napping بهترین شرکت کننده
nap بهترین شرکت کننده
napped بهترین شرکت کننده
naps بهترین شرکت کننده
primed کمال بهترین قسمت
primes کمال بهترین قسمت
best move بهترین حرکت شطرنج
prime کمال بهترین قسمت
designated tournament مسابقه بهترین بازیگران
automatic lathe operator اپراتور ماشین تراش خودکار
operator of heavy machinery اپراتور ماشین الات سنگین
operator of light machinery اپراتور ماشین الات سبک
monadic operator اپراتور منط قی فقط با یک عملوند
axial position وضعیت محوری
xenocentrism بیگانه محوری
orbital overlap همپوشانی محوری
axial section برش محوری
axial runout ضربه محوری
axial runout شوک محوری
axial load بار محوری
axial runout رانش محوری
axial stress تنش محوری
axial rake angle زاویه محوری
thrusts فشار محوری
axial thrust فشار محوری
sociocentrism جامعه- محوری
pluriaxial چند محوری
pivoting window پنجره محوری
compass swing چرخش خط محوری
triaxial shear test ازمایش سه محوری
axially parallel در راستای محوری
trochoid محوری فرفرهای
thrust فشار محوری
uniaxial bending خمش یک محوری
uniaxial force نیروی تک محوری
axially symmetric متقارن محوری
axially parallel موازی محوری
axial vector بردار محوری
axial thrust بار محوری
thrusting فشار محوری
end thrust فشار محوری
axial ligation لیگاندپوشی محوری
axial flow جریان محوری
axisymmetric متقارن محوری
egocentricism خود محوری
axial compression فشار محوری
axial bond پیوند محوری
egocentricity خود محوری
nutation رقص محوری
anthropocentrism انسان محوری
axial flow impulse turbine توربین محوری
axial flow turbine توربین محوری
The best advice is, not to give any <idiom> بهترین اندرز ندادن آن است
honesty is the best policy راستی ودرستی بهترین رویه
best governed country کشوری که بهترین طرزحکومت رادارد
flight بهترین نتیجه دور مقدماتی
beluga نام بهترین نوع خاویار
hit it off with someone <idiom> بهترین همراه با کسی داشتن
dress up <idiom> بهترین لباس خود را پوشیدن
the best thatone can do بهترین کاری که میتوان کرد
History is the best testimony. تاریخ بهترین شاهد است
You are counted among my best friends. شما را از بهترین دوستانم می شمارم
control line ارتباط بین اپراتور و خط کنترل هواپیما
one address computer دستور ساخته شده از اپراتور و آدرس
radials محوری مربوط به رادیو
thrusts بار محوری ضربه
shaft extension قسمت الحاقی محوری
uniaxial دارای یک محور یک محوری
cylinder roller thrust bearing یاطاقان غلطکی محوری
tog method روش دیدبانی محوری
angular contact thrust ball bearing بلبرینگ طولی محوری
pivot journal یاطاقان گرد محوری
armature end play بازی محوری ارمیچر
radial محوری مربوط به رادیو
triaxial deformation تغییر شکل سه محوری
thrust بار محوری ضربه
triaxial compression test ازمایش فشار سه محوری
offset distance فاصله برون محوری
axial mining مین گذاری محوری
thrusting بار محوری ضربه
axial rotation symmerty تقارن چرخشی محوری
axial feed method روش تغذیه محوری
i had best to leaveit بهترین کاران است که ان راول کنیم
the best game out بهترین بازیکه تاکنون پیداشده است
Which is the best way to Tehran ? بهترین راه به تهران کدام است ؟
I wish you the best of luck. بهترین موفقیتها رابرایتان آرزومی کنم
optima legum ilerpres est consuetudo عرف و عادت بهترین تفسیرقانونی است
ground badge علامت بهترین درجه دار یاسرباز
make the best of <idiom> دربدترین شرایط بهترین را انجام دادن
give someone the benefit of the doubt <idiom> همیشه بهترین را درمورد کسی فرض کن
golden shoe بهترین جایزه گلزن فصل اروپا
worked فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
work فضای حافظه که اپراتور اشغال کرده است
ferromagnetic material هر مادهای که بار مغناطیسی را نگه می دارد بتواند مغناطیسی شود
double thrust ball bearing بلبرینگ با فشار محوری دوبل
double thrust bearing یاطاقان با فشار محوری دوبل
buttress centres فاصله محوری پشت بندها
rotation about ... دوران دور ... [محوری یا جایی]
parataxic mode شیوه ادراکی خود- محوری
drilling thrust فشار محوری مته کاری
manual انجام شده توسط اپراتور و بدون کمک ماشین
alternated که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
menus انتخاب دستورات از لیستی از انتخابها معرفی شده به اپراتور
alternate که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
menu انتخاب دستورات از لیستی از انتخابها معرفی شده به اپراتور
inclusive or اپراتور بولی که مقدار جدول صحت را بیان میکند
alternates که دو اپراتور می توانند به یک فایل همزمان دستیابی داشته باشند
automatics آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
automatic آنچه خودش و بدون نیاز اپراتور کار میکند
money player ارائه کننده بهترین بازی درموقعیتهای دشوار
heisman trophy جام هایزمن برای بهترین بازیگر دانشگاهی
cover search جستجوی بهترین منطقه پوشش عکاسی هوایی
rachis اندام ساقهای یا محوری مهرههای پشت
sympodium منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
end play حرکت محوری یا خطی ناخواسته شفت
panels یچ ها که به اپراتور امکان کنترل عملیات کامپیوتر یا وسیله جانبی را میدهد
panel یچ ها که به اپراتور امکان کنترل عملیات کامپیوتر یا وسیله جانبی را میدهد
internal زمانی در سیستم کامپیوتری که تحت کنترل مستقیم اپراتور نیست
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
least cost design بهترین روش استفاده از حافظه به کمک فضا یا قط عات
sullivan award جایزه سولیوان برای بهترین ورزشکار اماتور سال
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com