Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 49 (4 milliseconds)
English
Persian
least
کوچکترین
juniority
کوچکترین
Other Matches
minims
کوچکترین ذره
minim
کوچکترین ذره
least squares
کوچکترین مربعات
biting angle
کوچکترین زاویه اصابت
minimum
کوچکترین مقدار چیزی
lowest common multiple
کوچکترین مضرب مشترک
floppy
کوچکترین فضا روی دیسک
floppies
کوچکترین فضا روی دیسک
floppy discs
کوچکترین فضا روی دیسک
taxeme
کوچکترین واحد ساختمان لغوی
floppy disk
کوچکترین فضا روی دیسک
floppy disks
کوچکترین فضا روی دیسک
penny
کوچکترین واحد پول انگلیس وامریکا
pennies
کوچکترین واحد پول انگلیس وامریکا
azimuth resolution
اجزای سمتی هواپیما کوچکترین احادسمتی
taxeme
کوچکترین قسمت صرف ونحوی کلمه
circular dispersion
قطر کوچکترین دایرهای که 57% پرتابه ها به ان برخورد میکنند
atoms
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
light quantum
کوچکترین ذره حامل انرژی درنورواشعه تابشی
atom
کوچکترین جزء یک عنصرکه خواص ان عنصر را داراباشد
element
کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
elements
کوچکترین واحد پایه برای ارسال داده دیجیتال
bits
کوچکترین واحد در نمایش اعداد دودویی که مقدار 0 یا 1 دارد
bit
کوچکترین واحد در نمایش اعداد دودویی که مقدار 0 یا 1 دارد
unit cell
کوچکترین چندوجهی را که با یک دستگاه مختصات سه محوری بتوان نشان داد
colours
کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
colour
کوچکترین ناحیه در صفحه CRT که میتواند اطلاعات رنگی را نمایش دهد
available
کوچکترین واحد یا نقط ه صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
elements
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
element
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ یا شدت آن قابل کنترل است
pixel
کوچکترین واحد مجزا یا نقط ه از صفحه نمایش که رنگ و شدت نور آن قابل کنترل باشد
picture element
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picture
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pictured
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
pictures
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
picturing
کوچکترین واحد یا نقط ه روی صفحه نمایش که رنگ و شدت روشنایی آن قابل کنترل است
ascended
مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascend
مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
ascends
مرتب کردن داده ها بر طبق کوچکترین مقدار یا داده در لیست
atoms
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
atom
کوچکترین قسمت یک عنصر که همان خصوصیات آن عنصر را دارد
morpheme
واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
best fit
1-آنچه که تط ابق بیشتری با یک نیاز دارد 2-تابعی که کوچکترین تصادفی موجود در حافظه اصلی را انتخاب میکند برای یک صفحه مجازی در خواست شده
atoms
کوچکترین ذره ذره تجزیه ناپذیر
atom
کوچکترین ذره ذره تجزیه ناپذیر
sectors
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
sector
کوچکترین فضای دیسک مغناطیسی که توسط کامپیوتر آدرس پذیر است . دیسکک به شیارهای هم مرکز تقسیم میشود و هر شیار به سکتورهایی تقسیم میشود که میتواند به بایتهای داده را ذخیره کند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com