English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
speciosity کیفیت معین ومشخص
Other Matches
retrain ایجاد مجدد اتصال با کیفیت باتری وقتی که کیفیت خط خیلی بد باشد
garbage اصط لاحی که در آن دقت و کیفیت اطلاع خروجی بستگی به کیفیت ورودی دارد
gigo اصط لاحی که بیان میکند دقت و کیفیت اطلاع خروجی بستگی به کیفیت ورودی دارد
circumscription انحصار فضایامحیط محدود ومشخص شده
spinwriter چاپگر کامپیوتر با کیفیت بالا نوع خاصی از چاپگرکامپیوتری با کیفیت بالا
target materials مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
false attack حمله معین شمشیرباز درانتظار واکنش معین
letter quality printer چاپگر با کیفیت حروف خوب چاپگر با کیفیت عالی
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person . مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
quality control tests ازمایش کنترل کیفیت بازرسی کنترل کیفیت
time charter اجاره وسیله نقلیه برای مدت معین اجاره کشتی برای مدت معین
modality کیفیت
quality کیفیت
modalities کیفیت
qualities کیفیت
features کیفیت
stating کیفیت
states کیفیت
stated کیفیت
state- کیفیت
state کیفیت
featuring کیفیت
featured کیفیت
feature کیفیت
how کیفیت
kinds کیفیت
color کیفیت
kindest کیفیت
kind کیفیت
quality engineering مهندسی کیفیت
grades کلاس کیفیت
print quality کیفیت چاپ
grade کلاس کیفیت
outness کیفیت خارجی
qualitatively از لحاظ کیفیت
quality certificate گواهی کیفیت
magnetic quantity کیفیت مغناطیسی
quality بهترین کیفیت
qualities بهترین کیفیت
cutting quality کیفیت برش
gestaltqualitat کیفیت گشتالتی
quality assurance اطمینان از کیفیت
image quality کیفیت تصویر
letter quality کیفیت حرف
letter quality کیفیت حرفی
acceptable quality level کیفیت مناسب
drawing quality کیفیت کشش
certificate of quality گواهی کیفیت
number بیان کیفیت
quality control کنترل کیفیت
ubiety کیفیت مکان
Quality Control کنترل کیفیت
numbers بیان کیفیت
spiritusoity کیفیت معنوی
circumstances چگونگی کیفیت
gross national quality کیفیت ناخالص ملی
high quality cast iron چدن با کیفیت عالی
nlq کیفیت تقریبا" عالی
high quality steel فولاد با کیفیت خوب
specialty اختصاص کیفیت ویژه
signal quality detector اشکارگر کیفیت سیگنال
play کیفیت یاسبک بازی
played کیفیت یاسبک بازی
specialities اختصاص کیفیت ویژه
speciality اختصاص کیفیت ویژه
letter quality چاپ با کیفیت خوب
fair average quality کیفیت متوسط مناسب
quality control approval تایید کنترل کیفیت
air quality criterion معیار کیفیت هوا
ambient quality standard استاندارد کیفیت پرمون
plays کیفیت یاسبک بازی
playing کیفیت یاسبک بازی
stamping quality کیفیت قالب گیری
high quality sheet steel ورق فولادی با کیفیت خوب
telemetry اندازه گیری یک کمیت یا کیفیت
control chart جدول کنترل کیفیت تولید
contractor quality control سیستم کنترل کیفیت پیمانها
finest کیفیت بسیار بالا و عالی
photorealistic که کیفیت و روشنایی عکس را دارد
acceptable quality level سطح کیفیت قابل قبول
degradation کیفیت پایین سیگنال یا تصویر
quality assurance عملیات اطمینان از کیفیت جنس
fined کیفیت بسیار بالا و عالی
quality control کنترل کیفیت مواد و یا کالاها
fine کیفیت بسیار بالا و عالی
thread fineness [ضریبی جهت تعیین کیفیت نخ]
carats معیار اندازه گیری کیفیت طلا
carat معیار اندازه گیری کیفیت طلا
highs وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
high وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
print کیفیت متن یا گرافیک چاپ شده
printed کیفیت متن یا گرافیک چاپ شده
highest وسیله با کیفیت بالا و مشخصات خوب
prints کیفیت متن یا گرافیک چاپ شده
performances قطعه با کیفیت بالا یا با خصوصیات خوب
draft چاپ با کیفیت پایین و سرعت بالا
layers لایهای که کیفیت اتصال را بررسی میکند
drafted چاپ با کیفیت پایین و سرعت بالا
drafts چاپ با کیفیت پایین و سرعت بالا
performance قطعه با کیفیت بالا یا با خصوصیات خوب
layer لایهای که کیفیت اتصال را بررسی میکند
correspondence quality چاپ با کیفیت بالا توسط چاپگرهای لیزری
draft mode چاپ با کیفیت پایین روی بعضی چاپگرها
zygosity کیفیت تخم لقاح شده پیوند جنسی
outwardness کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
qualities بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
quality بررسی اینکه کیفیت یک محصول خوب است
to effuse از خود بیرون [بروز] دادن [مانند مایع نور بو یا کیفیت]
CD quality چیزی که میتواند کیفیت ضبط مشابه با دیسک فشرده داشته باشد
to p off an awkward situation حواس خود را از کیفیت بدی منحرف و به چیز دیگری متوجه کردن
TFT screen روش ایجاد صفحه نمایش LCD با کیفیت بالا در کامپیوترهای Laptop
sub woofer هرتز , که در دستگاههای معمولی برای افزایش کیفیت صدا استفاده میشود
trafficked مط العه زمان , نوع و کیفیت پیام ها و سیگنالهای پردازش شده در یک سیستم
traffics مط العه زمان , نوع و کیفیت پیام ها و سیگنالهای پردازش شده در یک سیستم
trafficking مط العه زمان , نوع و کیفیت پیام ها و سیگنالهای پردازش شده در یک سیستم
traffic مط العه زمان , نوع و کیفیت پیام ها و سیگنالهای پردازش شده در یک سیستم
limiting معین
subsidiaries معین
certain معین
specific معین
indeterminate نا معین
rubicon حد معین
ledgers معین
ledger معین
ally معین
allying معین
punctual معین
ancillary معین
settled معین
accessorial معین
adjutor معین
precise معین
subsidiary معین
specified معین
accessory معین
regular معین
definite معین
auxiliary معین
determinate معین
adjutants معین
adjutant معین
auxiliaries معین
given معین
regulars معین
fixed معین
specifics معین
image توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
guarantees متن قانونی که صحت کار ماشین یا کیفیت خوب یک موضوع را تایید میکند
images توانایی صفحه نمایش برای تولید تصویر با کیفیت خوب و بدون پرسش
guaranteed متن قانونی که صحت کار ماشین یا کیفیت خوب یک موضوع را تایید میکند
guarantee متن قانونی که صحت کار ماشین یا کیفیت خوب یک موضوع را تایید میکند
dosing اندازه معین
span مدت معین
do فعل معین
dosed اندازه معین
adverbs معین فعل
adverb معین فعل
spans فاصله معین
span فاصله معین
spanning فاصله معین
on a given day در روزی معین
systematically با روش معین
spanning مدت معین
spanned فاصله معین
spans مدت معین
destined مقصد معین
anyone هرشخص معین
shall فعل معین
dose اندازه معین
spanned مدت معین
doses اندازه معین
thetic مقرر معین
specified time وقت معین
ledger card کارت معین
statically determined از نظراستاتیکی معین
denominate معین کردن
determinate error خطای معین
determinately بطور معین
the fullness of time وقت معین
general ledger معین عام
figure out معین کردن
thetical مقرر معین
linking verb فعل معین
rose bay گل معین التجاری
at a stated time در وقت معین
inset : معین کردن
insets : معین کردن
definitive معین کننده
positive یقین معین
adverb modifying a verb معین فعل
part performance عقد معین
allotted time وقت معین
aoristic غیر معین
rhomboidal شبه معین
assignable معین مشخص
draw the line <idiom> معین کردن
allocating معین کردن
defined معین کردن
defines معین کردن
designating معین کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com