Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (33 milliseconds)
English
Persian
go
گذشتن عبور کردن
goes
گذشتن عبور کردن
Other Matches
to go to
رعایت کردن گذشتن از
to go through
رسیدگی کردن گذشتن از
brush
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
brushes
تماس حاصل کردن واهسته گذشتن
challengo
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
wading crossing
عبور از اب درقسمتهای قابل عبور
garnishes
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnished
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
garnish
علامت محل عبور سیم مسلح کردن توقیف کردن
energy transition
عبور انرژی
[ عبور عرضه انرژی ازسوخت سنگواره ای به سوخت پایدار ]
transit
عبور کردن
passed
عبور کردن
traverses
عبور کردن
overfly
عبور کردن
traversing
عبور کردن
traverse
عبور کردن
traversed
عبور کردن
pass
عبور کردن
cruise
عبور کردن
crosses
عبور کردن
cruising
عبور کردن
passes
عبور کردن
cross
عبور کردن
cruises
عبور کردن
crossest
عبور کردن
crosser
عبور کردن
cruised
عبور کردن
cuts
عبور کردن گذاشتن
traject
از محلی عبور کردن
cut
عبور کردن گذاشتن
reversion
هبه کردن مال غیر منقول بخ کسی به شرط حدوث امری در خارج یا گذشتن مدت معین هبه مشروط
throttles
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttling
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttled
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
throttle
پت پت کردن عبور کم کم روغن یامایع
passage of lines
عبور کردن ازخط یک یکان دیگر
ranged
عبور کردن مسطح کردن
traverses
عبور کردن قطع کردن
traversing
عبور کردن قطع کردن
range
عبور کردن مسطح کردن
traverse
عبور کردن قطع کردن
ranges
عبور کردن مسطح کردن
traversed
عبور کردن قطع کردن
traverse
گذشتن از
passes
گذشتن
crosses
گذشتن
bypasses
گذشتن
cross
گذشتن
traverses
گذشتن از
crosser
گذشتن
intercross
از هم گذشتن
traffics
گذشتن
traversed
گذشتن از
to blow over
گذشتن
crossest
گذشتن
overpass
گذشتن از
elapses
گذشتن
elapse
گذشتن
forbear
گذشتن از
to run on
گذشتن
go by
گذشتن
elapsing
گذشتن
passed
گذشتن
to pass a way
گذشتن
overpasses
گذشتن از
forbears
گذشتن از
bypass
گذشتن
go over
گذشتن
bypassed
گذشتن
pass on
در گذشتن
bypassing
گذشتن
to pass on
گذشتن
interpenetrate
از هم گذشتن
to go by
گذشتن
trafficked
گذشتن
pass
گذشتن
traffic
گذشتن
trafficking
گذشتن
get through
گذشتن از
traversing
گذشتن از
blow over
گذشتن
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
fleet
بسرعت گذشتن
filrate
از صافی گذشتن
to pass off
برگذارشدن گذشتن
traject
از مسیربخصوصی گذشتن
overrode
سواره گذشتن از
overgo
رسیدن به گذشتن
overslaugh
نادیده گذشتن
override
سواره گذشتن از
overdue
گذشتن موعد
fleets
بسرعت گذشتن
sweep
بسرعت گذشتن از
to go over
گذشتن گذرکردن
overrides
سواره گذشتن از
overridden
سواره گذشتن از
get over
ازروی چیزی گذشتن
to rush a stream
از نهری تند گذشتن
exceed the deadline
گذشتن از مهلت مقرر
lapseof centuries
مروریا گذشتن قرنها
to slice the air
هواراشکافتن وازان گذشتن
overleap
جستن از روی نادیده گذشتن از
Passover
گذشتن از پشت موج سواردیگر
bloop
عبور دادن مغناطیس از روی نوار برای پاک کردن سیگنالهایی که نیازی به آنها نیست
toll thorough
وجهی که بابت گذشتن ازمعابر عمومی یا شاهراههاپرداخت میشود
to shunt somebody aside
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put
[throw]
[toss]
somebody on to the scrap heap
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
to put somebody on the back burner
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
reeve
ازتنگنا یا جای باریکی گذشتن نخ را از سوراخ سوزن گذراندن
to put somebody in a backwater
کسی را در مورد موضوعی کنار گذشتن
[اصطلاح مجازی]
traffic post
پست کنترل و عبور مرور پاسگاه کنترل عبور و مرور
shed stick
چوب هاف
[چوبی است نازک تر از کوجی که برای جدا کردن تارها در موقع عبور دادن پود بکار می رود.]
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
bye
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
byes
صعود به دور بعدبه سبب نداشتن حریف گذشتن توپ از خط عرضی دروازه امتیاز بدون توپزن
innocent passage
مثل حالتی که دولتی قوای خود را جهت سوار کردن به کشتی از خاک کشور دیگری با رضایت ان کشور بدون حالت تهاجمی عبور دهد
taximan
متصدی تاکسی کردن هواپیماها متصدی عبور ومرور هواپیماها روی باند
carry
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carrying
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carried
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
carries
گذشتن گوی از یک نقطه یا شی ء مسافتی که گوی در هوا می پیماید
transmission
عبور
transit
عبور
cross-Channel
عبور
road haulage
حق عبور
transmittance
عبور
transmittal
عبور
alpha canis majoris
عبور
transmissions
عبور
passage of lines
عبور از خط
crossing
عبور
tolling
حق عبور
passage
حق عبور
passage
عبور
transmittancy
عبور
tolls
حق عبور
rights of way
حق عبور
toll
حق عبور
right of passage
حق عبور
right of way
حق عبور
passages
عبور
fording
عبور از اب
passages
حق عبور
passes
گذر عبور
wading crossing
عبور از پایاب
trafficking
عبور و مرور
girdle traverse
عبور کمربندی
deep fording
عبور از اب عمیق
crossing area
منطقه عبور
transit traffic
عبور ترانزیتی
laissez passer
پروانه عبور
passes
اجازه عبور
traversable
قابل عبور
passes
کلمه عبور
transit time
زمان عبور
transit bill
پروانه عبور
electron transition
عبور الکترون
transit error
خطای عبور
transduction
انقال عبور
transit bill
اجازه عبور
traject
عبور گذرگاه
transit time
مدت عبور
passage
عبور سفر
tolling
عوارض عبور
passages
اجازه عبور
passages
راه عبور
passages
عبور سفر
trafficability
قابلیت عبور
transoceanic
عبور از اقیانوس
through traffic
عبور یکسره
passage
راه عبور
traffics
عبور و مرور
toll
عوارض عبور
tolls
عوارض عبور
passage
اجازه عبور
oil passage
عبور روغن
traffic
عبور و مرور
passavani
سند عبور
current passage
عبور جریان
transmission grating
شبکه عبور
transmission factor
ضریب عبور
crossing the line
عبور از خط استوا
fordability
قابلیت عبور
trafficked
عبور و مرور
fordable
قابل عبور
fordless
غیرقابل عبور
light passing
عبور نور
tessera
کلمه عبور
transmittance
مقدار عبور
crossing the line
عبور از استوا
penstock
مجرای عبور اب
counter sign
اسم عبور
pass
کلمه عبور
pass
گذر عبور
pass
اجازه عبور
highway user tax
مالیات حق عبور
thoroughfares
راه عبور
communication
عبور اطلاعات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com