Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
anticlockwise rotation
گردش مخالف جهت عقربه ساعت
Other Matches
clockwise
مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
counterclockwise
درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
rotation in a clockwise direction
گردش در جهت عقربه ساعت
azimuth
قوس افقی در جهت گردش عقربه ساعت واقع بین نقطه ثابتی
compass rose
دایره بزرگی روی کره زمین که در جهت گردش عقربه ساعت از صفر تا 063 درجه بندی شده و بعنوان مبداسنجش و تنظیم قطبنماهای هواپیما روی زمین بکارمیرود
hand
عقربه
[ساعت ...]
clockhand
عقربه
[ساعت ...]
hour hands
عقربه ساعت شمار
hour hand
عقربه ساعت شمار
little hand
عقربه کوچک
[ساعت]
hour land
عقربه ساعت شمار
minute hand
عقربه دقیقه شمار ساعت
to advance the hand of a clock
عقربه ساعت را جلو کشیدن
retrograde hand
عقربه برگشت دهنده
[ساعت ...]
gammadion
چلیپایی که برانتهای هریک ازچهارخطان ازطرف حرکت عقربه ساعت رس
rotation
چرخش بازیگران والیبال به شکل عقربه ساعت از محل سرو زدن
clockwise
درجهت گردش عقربههای ساعت
sunwise
مطابق گردش عقربک ساعت
with the sun
مطابق گردش عقربک ساعت
clockwise
مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
clock method
روش شمارش هدفها به طریقه ساعتی روش شمارش در جهت عقربه ساعت
vertical scale
عقربه نشان دهنده میزان صعود هواپیما عقربه صعود مقیاس ارتفاع
magnetic deviation
میزان خطای قرائت عقربه مغناطیسی خطای عقربه
sundial
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
sundials
ساعت خورشیدی ساعت شمسی ساعت فلی
antisocial
مخالف اصول اجتماعی مخالف اجتماع
Look at the watch.
نگاه کنید به ساعت
[مچی]
ببینید ساعت چند است.
By my watch it's five to nine.
طبق ساعت
[مچی]
من ساعت پنج دقیقه به نه است.
zone time
وقت یا ساعت منطقهای سیستم ساعت 42 ساعتی جهانی
My curfew is at 11.
من ساعت ۱۱ باید خانه باشم.
[چونکه پدر و مادر اجازه نمی دهند از آن ساعت به بعد]
spindle
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
spindles
دسته کوک ساعت رقاصک ساعت
standard time
ساعت بین المللی ساعت استاندارد
He arrives at 4 O'clock instead of 3 O'clock.
او
[مرد]
عوض ساعت ۳ ساعت ۴ می آید.
constant displacement pump
پمپی با خروجی ثابت که درهر دور گردش مقدار ثابتی سیال جابجا میکند و مقدارجریان تنها بستگی به سرعت گردش ان دارد
flowchart template
یک راهنمای پلاستیکی که حاوی بریده هایی از علائم گردش کار بوده و در تهیه یک نمودار گردش کار بکاربرده میشود
equation of exchange
همچنین نگاه کنید به "رابطه فیشر "معادله مبادلات بیان رابطه بین حجم پول در گردش سرعت گردش پول
synchronous
ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دو وسیله با یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسالی هم سان با سیگنال ساعت است
handing
عقربه
hand
عقربه
poniter
عقربه
gnomon
عقربه
indicator
عقربه
c o d indicator
عقربه سی او دی
counter
عقربه شمارش
countered
عقربه شمارش
astatic needle
عقربه نامتوجه
absorption marker
عقربه جذب
magnetic needle
عقربه مغناطیسی
damped needle
عقربه خفیده
tongue
عقربه
[ترازو ...]
countering
عقربه شمارش
needle
اذیت کردن عقربه
needles
اذیت کردن عقربه
needling
اذیت کردن عقربه
needled
اذیت کردن عقربه
sweep hand
عقربه ثانیه شمار
deviation
انحراف عقربه قطبنما
maximum demand pointer
عقربه مصرف حداکثر
counting balance
ترازوی عقربه دار
deflection method
روش انحراف عقربه
deviations
انحراف عقربه قطبنما
deflection of magnetic needle
انحراف عقربه مغناطیسی
dipping needle
عقربه میل نما
o'clock
ساعت از روی ساعت
indicator
عقربه یاصفحه نشان دهنده
oil gage
عقربه نشان دهنده روغن
transmission
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
transmissions
وسایل ارسال داده از یک وسیله به دیگری که هر دویی یک ساعت کنترل می شوند و داده ارسال شده با سیگنال ساعت سنکرون شده است
gauged
اندازه گیر عقربه نشان دهنده
aperiodic compass
قطب نمای با عقربه چفت شونده
gauges
اندازه گیر عقربه نشان دهنده
gauge
اندازه گیر عقربه نشان دهنده
barometric altimeter reversionary
دستگاه ضد حرکت عقربه ارتفاع سنج
pointers
اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
pointer
اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
combined speed indicator
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب
digital read out
نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
resistent
مخالف
gyaku
مخالف
gainsayer
مخالف
oppugnant
مخالف
at outs
مخالف
contrary
مخالف
by the ears
مخالف
at d.
مخالف
dissidence
مخالف
gainst
مخالف
irreconcilable
مخالف
hostile
مخالف
contra
مخالف
conversed
مخالف
conversing
مخالف
contradictive
مخالف
out of keeping
مخالف
oppugner
مخالف
converse
مخالف
oppositive
مخالف
opposit
مخالف
adversary
مخالف
contrariant
مخالف
contrary to
مخالف
controvertist
مخالف
non content
مخالف
averse
مخالف
contradictory
مخالف
adversaries
مخالف
dissidents
مخالف
contradiction
مخالف
adverse
مخالف
conflicting
مخالف
inadvisable
مخالف
dissident
مخالف
opponent
مخالف
opponents
مخالف
dissenting
مخالف
foe
مخالف
foes
مخالف
converses
مخالف
alien
مخالف
aliens
مخالف
contradictions
مخالف
unfavorable
مخالف
oppositionist
ضد مخالف
anie
مخالف
against
مخالف
antagonist
مخالف
antipodal
مخالف
with
مخالف
antagonists
مخالف
repugnant
مخالف
crosswinds
باد مخالف
opponent
طرف مخالف
antagonists
عضله مخالف
divert action
عملیات مخالف
disaccord
مخالف کردن
counterview
عقیده مخالف
adversely
بطور مخالف
countersuggestion
تلقین مخالف
head wind
باد مخالف
contraposition
مفهوم مخالف
dissent
رای مخالف
dissented
رای مخالف
defier
مخالف کننده
dissents
رای مخالف
defiant
معاند مخالف
dissentient
مخالف معاند
anti-
به معنای "مخالف "
crosswind
باد مخالف
antipathy
احساس مخالف
crosscurrent
جریان مخالف
contra flow
جهت مخالف
clashing
برخوردکننده مخالف
antagonist
عضله مخالف
dissenting opinion
نظر مخالف
counter ion
یون مخالف
reverse
شکستنی مخالف
antagonising
مخالف کردن
reversed
شکستنی مخالف
reverses
شکستنی مخالف
antagonises
مخالف کردن
antagonised
مخالف کردن
against nature
مخالف طبیعت
contradicts
مخالف بودن با
contradicted
مخالف بودن با
reversing
شکستنی مخالف
contradict
مخالف بودن با
anti
مخالف علیه
anti parallel feeding
تغذیه مخالف
antimonaechical
مخالف سلطنت
bucking voltage
ولتاژ مخالف
antipapal
مخالف پاپ
antislavery
مخالف بردگی
antagonize
مخالف کردن
antagonized
مخالف کردن
anti-Semitism
مخالف با یهودیان
opponents
طرف مخالف
dissenting
مخالف معاند
contrary to the law
مخالف قانون
vice versa
در جهت مخالف
counter
درجهت مخالف
cons
رای مخالف
conning
رای مخالف
contralateral muscles
عضلات مخالف
conned
رای مخالف
con
رای مخالف
no
منفی مخالف
conflictive
مغایر مخالف
countered
درجهت مخالف
countering
درجهت مخالف
antagonizing
مخالف کردن
antagonizes
مخالف کردن
anti semitism
مخالف با یهودیان
antitrust
مخالف تشکیل
reluctate
مخالف کردن
headwinds
باد مخالف
aversely
بطور مخالف
loggerheads
مخالف - جنگجو
reluctance
بیزاری مخالف
in the opposite direction.
در جهت مخالف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com