Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English
Persian
gam
گرد امدن بازدید کردن
Other Matches
physical inspection
بازدید سطحی از بدنه جنگ افزار یا وسیله بازدید بدنی بازدید تاسیسات
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
surveys
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveyed
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
visiting correspondent
نماینده بازدید کننده مجاز نماینده مجاز رسانههای گروهی برای بازدید از صحنه عملیات یا قسمتهای ارتشی
reconnoiters
بازدید کردن
reconnoitre
بازدید کردن
examine
بازدید کردن
reconnoitering
بازدید کردن
examining
بازدید کردن
revisits
بازدید کردن
examined
بازدید کردن
surveyed
بازدید کردن
reconnoiter
بازدید کردن
examines
بازدید کردن
reconnoitered
بازدید کردن
reconnoitred
بازدید کردن
reconnoitres
بازدید کردن
revisiting
بازدید کردن
see over
بازدید کردن
to return a visit
بازدید کردن
surveys
بازدید کردن
revisit
بازدید کردن
revisited
بازدید کردن
survey
بازدید کردن
reconnoitring
بازدید کردن
overhaul
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauled
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls
سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
surveys
بررسی کردن بازدید
to revisit the situation
وضعیتی را بازدید کردن
survey
بررسی کردن بازدید
surveyed
بررسی کردن بازدید
reviews
بازدید انتقاد کردن
to rehash something
وضعیتی را بازدید کردن
review
بازدید انتقاد کردن
reviewed
بازدید انتقاد کردن
to revisit an issue
مسئله ای را بازدید کردن
reviewing
بازدید انتقاد کردن
checks
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
check
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
checked
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
visit and search
بازدید و تجسس کردن ناو
refers
مراجعه کردن بازدید مجدد
step in
بازدید مختصر وکوتاهی کردن
refer
مراجعه کردن بازدید مجدد
to revisit something
بازدید کردن چیزی
[مجازی]
referred
مراجعه کردن بازدید مجدد
to revisit a subject of research
سوژه پژوهشی را دوباره بازدید کردن
to revisit a criminal case
[judicial proceedings]
یک پرونده جنایی
[رسیدگی قضائی]
را بازدید کردن
rig the ship
فرمان ناو را برای بازدیداماده کنید اماده کردن ناوبرای بازدید
stretch
منبسط کردن کش امدن
stretches
منبسط کردن کش امدن
stretched
منبسط کردن کش امدن
souffles
پف کردن یا بالا امدن غذا
souffle
پف کردن یا بالا امدن غذا
ceasing
بند امدن تمام کردن
ceased
بند امدن تمام کردن
cease
بند امدن تمام کردن
soufflTs
پف کردن یا بالا امدن غذا
forgather
گرد امدن اجتماع کردن
interjects
در میان امدن مداخله کردن
to turn up
رد کردن از خاک دراوردن امدن
interjecting
در میان امدن مداخله کردن
interjected
در میان امدن مداخله کردن
ceases
بند امدن تمام کردن
interject
در میان امدن مداخله کردن
exulted
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exult
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exults
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
exulting
جست وخیزکردن بوجدوطرب امدن خوشی کردن
heralded
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralding
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
heralds
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
herald
از امدن یاوقوع چیزی خبر دادن اعلام کردن
disforest
ازحال جنگلی بیرون امدن ازرعایت قانون جنگل هامعاف کردن
review
بازدید
revision
بازدید
reviewal
بازدید
controlling
بازدید
revisions
بازدید
reviews
بازدید
examined
بازدید
examine
بازدید
examines
بازدید
examining
بازدید
reviewing
بازدید
inspection
بازدید
controls
بازدید
reviewed
بازدید
control
بازدید
visit
بازدید
visits
بازدید
surveying
بازدید
visited
بازدید
inspection
بازرسی بازدید کردن بازرسی کردن
visited
بازدید دیدار
visit
بازدید دیدار
inspection
بازدید معاینه
inspection gallery
دالان بازدید
boarding call
دعوت به بازدید
spot check
بازدید در محل
boarding call
بازدید رسمی
barrier inspection
بازدید ازموانع
personnel monitoring
بازدید پرسنلی
man hole
چاهک بازدید
boarding visit
بازدید پس دادن
inspection shaft
میله بازدید
visits
بازدید دیدار
inspection well
چاه بازدید
location survey
بازدید در محل
visitors
بازدید کننده
visitor
بازدید کننده
certificate of survey
گواهی بازدید
home visit
بازدید خانواده
destination inspection
بازدید در مقصد
spot checks
بازدید در محل
before flight inspection
بازدید قبل از پرواز
drop by
<idiom>
بازدید از کسی با جایی
monitor
بازدید کار دستگاه
monitored
بازدید کار دستگاه
monitors
بازدید کار دستگاه
check out equipment
وسایل بازدید محل
barrier inspection
بازدید کنار جاده
reconnaissance
بازدید مقدماتی اکتشاف
visitors from abroad
بازدید کنندگان خارجی
annual general inspection
بازدید عمومی سالیانه
perambulation
دور زنی بازدید
visit of courtesy
بازدید رسمی نظامی
official visit
بازدید رسمی فرمانده
man hole
دهانه بازدید ادم رو
afterflight inspection
بازدید بعد از پرواز
inspection gallery
دالان بازرسی گالری بازدید
man hole
دریچه بازدید سوراخ ادم رو
check off list
برگ بازدید قسمتهای یک ناویا هواپیما
showdown
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
muster roll
دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
showdowns
چیدن کلیه تجهیزات برای بازدید نمایشی
lurking
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurked
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurk
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
lurks
جهش کردن پس از کمین از کمین در امدن
saint
نوعی وسیله بازدید از وضع کار اقمار مصنوعی
saints
نوعی وسیله بازدید از وضع کار اقمار مصنوعی
to turn out
بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
succumbs
از پا در امدن
lengthen
کش امدن
lengthened
کش امدن
lengthening
کش امدن
lengthens
کش امدن
to pass on
امدن
come
امدن
behoove
امدن به
comes
امدن
behove
امدن به
to come over
امدن
to fall short
کم امدن
succumbed
از پا در امدن
to come in to line
در صف امدن
to come back
پس امدن
succumb
از پا در امدن
run short
کم امدن
venue
امدن
proves
در امدن
proved
در امدن
prove
در امدن
succee
از پی امدن
ensue
از پس امدن
fall short
کم امدن
peter
کم امدن
succumbing
از پا در امدن
venues
امدن
come away
ور امدن
ensued
از پس امدن
ensues
از پس امدن
intervenes
در میان امدن
bleed
خون امدن از
intervened
در میان امدن
succee
ازدنبال امدن
follows
در ذیل امدن
intervene
در میان امدن
follow
در ذیل امدن
followed
در ذیل امدن
to get over
فائق امدن بر
swanked
قروغمزه امدن
respiring
بهوش امدن
to flare up
به هیجان امدن
alight
فرود امدن
alighted
فرود امدن
alighting
فرود امدن
alights
فرود امدن
respire
بهوش امدن
respired
بهوش امدن
inducing
غالب امدن بر
succee
ازپس امدن
gets
فائق امدن
swank
قروغمزه امدن
to flame up
بهیجان امدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com