Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (13 milliseconds)
English
Persian
grappling
گرفتن لباس یکدیگر
Other Matches
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
grain orientation
طرز قرار گرفتن ذرات نسبت به یکدیگر
trailing
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trails
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
trailed
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
camisado
شبیخون لباس یا پیراهن علامت داری که هنگام شبیخون می پوشندتاطرفین یکدیگر رابشناسند
dust coat
لباس روبرای گرفتن گرد جامه گردگیر
to dress
[put on your clothes or particular clothes]
لباس پوشیدن
[لباس مهمانی یا لباس ویژه]
[اصطلاح رسمی]
lool
لول
[تارهای نامتقارن]
[این حالت بخاطر قرار گرفتن پود بین تارها بوجود آمده و در حقیقت نشان دهنده اختلاف سطح تارها با یکدیگر است.]
motley
مختلط لباس رنگارنگ دلقک ها لباس چهل تکه
hang out
پهن کردن لباس
[روی بند لباس]
life jacket
لباس نجات لباس چوب پنبهای
of each other
<adv.>
از یکدیگر
of one another
<adv.>
از یکدیگر
one another
یکدیگر
from one another
<adv.>
از یکدیگر
one a
یکدیگر
interwork
بر یکدیگر
from each other
<adv.>
از یکدیگر
each other
یکدیگر
interconnects
اتصال به یکدیگر
combining
ترکیب با یکدیگر
combines
ترکیب با یکدیگر
interconnected
اتصال به یکدیگر
combine
ترکیب با یکدیگر
peer to each other
برابر با یکدیگر
interconnecting
اتصال به یکدیگر
peer to each other
قرین یکدیگر
interconnect
اتصال به یکدیگر
cheek by jowl
پهلوی یکدیگر
couple
ترکیب با یکدیگر
coupled
ترکیب با یکدیگر
simultaneous with each other
مقارن یکدیگر
to look at each other
به یکدیگر نگریستن
intersecting
از یکدیگر گذرنده
arm in arm
در دست یکدیگر
concrescence
رشد با یکدیگر
couples
ترکیب با یکدیگر
internecine
کشتار یکدیگر
correlative with each other
لازم و ملزوم یکدیگر
of a piece with each other
ازسر هم همجنس یکدیگر
they are well matched
حریف یکدیگر هستند
interconnects
با یکدیگر اتصال دادن
interconnect
با یکدیگر اتصال دادن
interconnected
با یکدیگر اتصال دادن
telepathy
ارتباط افکار با یکدیگر
in tune
<idiom>
با یکدیگر موافق بودن
intersplere
در حوزه یکدیگر امدن
abut
به یکدیگر ضربه زدن
hand in hand
دست دردست یکدیگر
abutted
به یکدیگر ضربه زدن
incompossible
منافی یکدیگر ناسازگار
to look at each other
به یکدیگر نگاه کردن
abuts
به یکدیگر ضربه زدن
one-to-one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
one to one
عینامساوی و مرتبط با یکدیگر
complementary
تکمیل کننده یکدیگر
interconnecting
با یکدیگر اتصال دادن
iteraction
تاثیر چند چیز بر یکدیگر
network
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
adhesion of fibers
خاصیت چسبندگی الیاف به یکدیگر
life line
طناب اتصال افراد به یکدیگر
interaction
عمل دو چیز روی یکدیگر
take turns
<idiom>
انجام کاری با همکاری یکدیگر
juxtaposition
جا دادن اقلام در مجاورت یکدیگر
incompatible
غیر قابل استعمال با یکدیگر
hue
[وجه تمایز رنگ ها از یکدیگر]
hand-to-hand
دست بدست یکدیگر مجاور
hand to hand
دست بدست یکدیگر مجاور
networks
اتصال نقاط شبکه به یکدیگر
interacts
برای عمل کردن روی یکدیگر
interfruitful
قابل گرده افشانی یا لقاح با یکدیگر
data chaining
فرایند اتصال اقلام داده به یکدیگر
Birds of a feather flock together .
<proverb>
پرندگان مشابه با یکدیگر پرواز مى کنند .
deme
دستهای از موجودات زنده مرتبط با یکدیگر
back formation
لغت سازی اشتقاق لغات از یکدیگر
They shook hand and made up.
با یکدیگر دست دادند وآشتی کردند
The twins look just like each other.
دوقلوها خیلی شبیه یکدیگر هستند.
interacting
برای عمل کردن روی یکدیگر
interacted
برای عمل کردن روی یکدیگر
interact
برای عمل کردن روی یکدیگر
sapphic vice
شهوت رانی زنان نسبت به یکدیگر
differentiation
فرق گذاری تفکیک و تمیز مطالب از یکدیگر
interdenominational
وابسته به فرقههای مذهبی و روابط انها با یکدیگر
dualism
وجود دو موقعیت یاپدیده متضاد در کنار یکدیگر
consolute
ترکیبی از دو یا چند مایع که بر هر نسبتی در یکدیگر حل شوند
counterpose
درمقابل یکدیگر قرار دادن متقابل ساختن
steam iron
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
steam irons
ماشین بخار لباس شویی دستگاه بخار لباس شویی
hue
[نقطه جدا کردن رنگ های مختلف از یکدیگر]
laceria
[نقش های منظم در کنار یکدیگر]
[معماری اسلامی]
concentric shafts
شفتهای هم محور که داخل یکدیگر قرار گرفته اند
demolition derby
مسابقه رانندگان ماهر درزدن اتومبیلهای کهنه به یکدیگر
blade tracking
مراحل تعیین موقعیت سر تیغههای ملخ نسبت به یکدیگر
uniform
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
uniforms
لباس متحدالشکل لباس نظامی متحدالشکل
triptych
عکسی که در سه قاب تهیه کرده پهلوی یکدیگر قرار دهند
local area network
شبکهای که ترمینال ها و قط عات مختلف آن فاصله کوتاهی از یکدیگر دارند.
track bolt
پیچی که قطعات راه اهن رابه یکدیگر متصل میکند
neap tide
دراین حالت نیروی جاذبه ماه وخورشید در خلاف یکدیگر تاثیرمیکند
overt collusion
تبانی چند شرکت برای کنترل بازار با موافقت صریح یکدیگر
circulars
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
circular
موقعیت خطایی که وقتی رخ میدهد که دو تا ولی در دوخانه به یکدیگر مراجعه کنند
biplane interference
تداخل ایرودینایکی بین دو بال که روی یکدیگر قرار گرفته اند
microwave hop
یک کانال رادیویی ریزموج میان انتن بشقابی که متوجه یکدیگر هستند
to take medical advice
دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
yard marker
خطوط فرضی یا واقعی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
yard line
خطوط واقعی یا فرضی روی زمین فوتبال امریکایی بعرض یک یارد از یکدیگر
standstill
در کنار یکدیگر رکاب زدن و درانتظار اشتباه حریف بودن برای گریز
grade separation
تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
wire locking
بستن تعدادی مهره یا پیچ به یکدیگر توسط سیم ایمنی برای جلوگیری از شل شدن انها
S-twist
[S-spun]
نخ چپ تاب
[جهت پیچیدن الیاف بدور یکدیگر در این نوع نخ مانند حرف اس لاتین است.]
c clamp
گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
customs union
مجموعهای از چند کشور که کالاهای یکدیگر را بدون حقوق وعوارض گمرکی وارد و صادرمی کنند
cleco fastener
وسیلهای مانند فنر برای محکم کردن صفحات فلزی به یکدیگر تا اتمام مراحل پرچکاری
clam
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grips
طرز گرفتن وسیله گرفتن
clams
بچنگال گرفتن محکم گرفتن
grip
طرز گرفتن وسیله گرفتن
calebrate
جشن گرفتن عید گرفتن
take in
<idiom>
زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
gripped
طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping
طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up
درز گرفتن کاغذ گرفتن
slag
کفه گرفتن تفاله گرفتن
agonic line
خط موسوم روی یک نقشه که نقاطی را که دارای خطا یاانحراف مغناطیسی صفر میباشند به یکدیگر متصل میکند
commutator
سری هادیهایی که بصورت شعاعی از یکدیگر جدا شده وبصورت حلقهای دور تا دورشفت گردنده ژنراتور قرارگرفته اند
yoke
جفت یا گروهی ازهدهای خواندن- نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و برروی دو یا چند شیار نوار یادیسک مغناطیسی حرکت می کنند
braid shield
روکشی از الیاف بافته شده ولاستیک روی یک یا چند هادی عایق شده از یکدیگر
parts explosion
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
burl
[nep]
گلوله ای یا نپ شدن الیاف در سطح بافته شده بدلیل پیچش الیاف بدور یکدیگر
Mingle design
طرح تلفیقی
[ادغام کردن طرح ها با یکدیگر]
Mamihlapinatapai
نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
international court of justice
دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
reciprocal agreement
قراردادی که دو کشور برای توسعه روابط اقتصادی با یکدیگرمنعقد می سازند و بر این مبنا به یکدیگر امتیازاتی ازنظر تعرفه گمرکی و عوارض و تسهیلات می دهند
coordinate
روش نمایش نقط ه روی گراف با استفاده از دو مقدار روی بردارها که در جهت راست یکدیگر قرار دارند
board weave
تخت بافت
[در این بافت تارها نسبت به یکدیگر زاویه چندانی نداشته و حالت صاف و یکنواخت به خود می گیرند]
accouterment
لباس
accouterments
لباس
bibandtucker
لباس
dressings
لباس
dressing
لباس
flannels
لباس
costumes
لباس
frou frou
خش خش لباس
costume
لباس
vesture
لباس
flannel
لباس
donkey jacket
لباس
bathhouse
لباس کن
garb
لباس
rosettes
گل لباس
untented
بی لباس
rosette
گل لباس
vestment
لباس
clobber
لباس
clobbered
لباس
acoutrement
لباس
clobbering
لباس
nightgowns
لباس شب
outwall
لباس تن
evining dress
لباس شب
out fit
لباس
costume
لباس
attire
لباس
clobbers
لباس
costumes
لباس ها
clothing
لباس
oilskins
لباس ضد اب
nightgown
لباس شب
night robe
لباس خواب
sportswear
لباس خودمانی
habilitate
لباس پوشیده
Clinging clothes. Tight-fitting dress.
لباس چسب تن
kiyi
برس لباس
Full dress. Formal dress.
لباس رسمی
garb
لباس پوشانیدن
haute couturer
طراح لباس
driss uniform
لباس رسمی
mab
لباس ژولیده
menswear
لباس مردانه
thing
لباس موجود
academic costume
لباس دانشگاهی
woolie
لباس پشمی
academicals
لباس دانشگاهی
dress suit
لباس رسمی شب
battle dress
لباس ضدگلوله
dreadnought
لباس بارانی
necklines
گردن لباس
disguisedly
با لباس مبدل
wooly
لباس پشمی
neckline
گردن لباس
antiblackout suit
لباس ضد فشار اب
slip-ons
لباس گشاد
slip on
لباس گشاد
asbestos kit
لباس نسوز
dressed in white
لباس سفیدپوشیده
sportswear
لباس راحت
habiliments
لباس مخصوص
seam
درز لباس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com