Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (3 milliseconds)
English	Persian
planet stricken	گرفتن نحوست سیارات
planet struck	گرفتن نحوست سیارات
Other Matches
ominousness	نحوست
inauspiciousness	نحوست
malignancy	خباثت نحوست
the planetary bodies	سیارات
outer planets	سیارات خارجی
major planets	سیارات بزرگ
planetography	شرح سیارات
primary planets	سیارات کبار
primary planets	سیارات عمده
planetesimal	سیارات صغار
superior planets	سیارات برین
inferior planets	سیارات زیرین
principal planets	سیارات اصلی
inner planets	سیارات داخلی
interplanetary	بین سیارات
satellitic	وابسته به قمار سیارات
interplanetary	واقع در بین سیارات
music of the spheres	اهنگ جنبش سیارات
uranology	مبحث اجرام سماوی و سیارات ستاره شناسی
asteroid	سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی
asteroids	سیارات صغارمابین مریخ و مشتری شهاب اسمانی
to take medical advice	دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
slag	کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate	جشن گرفتن عید گرفتن
grip	طرز گرفتن وسیله گرفتن
clam	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams	بچنگال گرفتن محکم گرفتن
gripping	طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped	طرز گرفتن وسیله گرفتن
grips	طرز گرفتن وسیله گرفتن
to seal up	درز گرفتن کاغذ گرفتن
take in <idiom>	زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
To tell some one his fortune .	برای کسی فال گرفتن ( فال کسی را گرفتن )
ceasing	گرفتن
seize	گرفتن
acquires	گرفتن
overtaken	گرفتن
reoccupy	از سر گرفتن
overtakes	گرفتن
acquiring	گرفتن
overtake	گرفتن
seized	گرفتن
ceases	گرفتن
ceased	گرفتن
cease	گرفتن
seizes	گرفتن
raclaim	پس گرفتن
retreats	پس گرفتن
obturate	گرفتن
take	گرفتن
takes	گرفتن
lay to heart	به دل گرفتن
infold	در بر گرفتن
get off the ground <idiom>	پا گرفتن
indwell	جا گرفتن
inclasp	در بر گرفتن
retreating	پس گرفتن
retreated	پس گرفتن
retreat	پس گرفتن
retrieve	پس گرفتن
retrieved	پس گرفتن
retrieves	پس گرفتن
break out	در گرفتن
blinds	گرفتن
blinded	گرفتن
blind	گرفتن
pushing	گرفتن
to get used to	خو گرفتن [به]
to get accustomed to	خو گرفتن [به]
abate	اب گرفتن از
abated	اب گرفتن از
abates	اب گرفتن از
abating	اب گرفتن از
getting	گرفتن
acquire	گرفتن
detract	گرفتن
lute	گل گرفتن
lutes	گل گرفتن
to take up	گرفتن
to shut off	را گرفتن
grabs	گرفتن
to whisk away or off	گرفتن
grabbing	گرفتن
grabbed	گرفتن
tong	گرفتن
grab	گرفتن
accustom	خو گرفتن
unsay	پس گرفتن
accustoming	خو گرفتن
accustoms	خو گرفتن
wive	زن گرفتن
to nestle oneself	جا گرفتن
to lay a wager	گرفتن
reclaims	پس گرفتن
reclaiming	پس گرفتن
reclaimed	پس گرفتن
to take a wife	زن گرفتن
detracted	گرفتن
detracting	گرفتن
situating	جا گرفتن
situates	جا گرفتن
situate	جا گرفتن
detracts	گرفتن
to take fast hold of	گرفتن
to station oneself	جا گرفتن
to take one's stand	جا گرفتن
withdraws	پس گرفتن
withdraw	پس گرفتن
encumbers	گرفتن
encumbering	گرفتن
encumbered	گرفتن
encumber	گرفتن
reclaim	پس گرفتن
renovate	از سر گرفتن
renovated	از سر گرفتن
renovates	از سر گرفتن
to put a stop to	را گرفتن
to bring to a stop	را گرفتن
tithes	ده یک گرفتن از
tithe	ده یک گرفتن از
to break in	گرفتن
puddle	گل گرفتن
puddles	گل گرفتن
to begin again	از سر گرفتن
accompanied	دم گرفتن
accompanies	دم گرفتن
accompany	دم گرفتن
wed	گرفتن
holds	گرفتن
hold	گرفتن
to addict oneself	خو گرفتن
capture	گرفتن
captures	گرفتن
to call back	پس گرفتن
renovating	از سر گرفتن
to hunt out	گرفتن
flea	کک گرفتن
fleas	کک گرفتن
to get at	گرفتن
retake	پس گرفتن
retaken	پس گرفتن
retakes	پس گرفتن
retaking	پس گرفتن
withdrawals	پس گرفتن
withdrawal	پس گرفتن
to draw back	پس گرفتن
To go bad and stink.	بو گرفتن
to catch on	گرفتن
To treat flippantly(lightly).	شل گرفتن
to catch a fly	بل گرفتن
capturing	گرفتن
catch	گرفتن
recapturing	پس گرفتن
skimmed	کف گرفتن از
skimmed	گرفتن کف
get at	گرفتن
nails	گرفتن
skims	کف گرفتن از
acclimatised	خو گرفتن
acclimatises	خو گرفتن
skims	گرفتن کف
acclimatising	خو گرفتن
corks	گرفتن
despumate	کف گرفتن از
recaptures	پس گرفتن
recaptured	پس گرفتن
nail	گرفتن
resumption	از سر گرفتن
skim	کف گرفتن از
recapture	پس گرفتن
cork	گرفتن
false grip	گرفتن
nailed	گرفتن
disesteem	کم گرفتن
skim	گرفتن کف
devest	گرفتن
acclimatized	خو گرفتن
adeem	پس گرفتن
receives	گرفتن
get	گرفتن
acclimatizes	خو گرفتن
receive	گرفتن
acclimatizing	خو گرفتن
resume	از سر گرفتن
catch on	گرفتن
acclimatize	خو گرفتن
resumes	از سر گرفتن
resumed	از سر گرفتن
gets	گرفتن
deglutinate	گرفتن
resuming	از سر گرفتن
inducted	انرژی گرفتن
to pull a result	نتیجه گرفتن
to enter	دردست گرفتن
be granted a divorce by	طلاق گرفتن از
inducting	انرژی گرفتن
scallops	حلزون گرفتن
to establish oneself	جای گرفتن
wringing	با شکنجه گرفتن
understated	دست کم گرفتن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com