English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
heat of formation گرمای تشکیل
Search result with all words
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
Other Matches
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
heat of solution گرمای انحلال
latent heat گرمای نهان
heat of sunlimation گرمای تصعید
heat of transformation گرمای تبدیل
heat of condensation گرمای میعان
heat of transformation گرمای تحول
total heat of solution گرمای کل انحلال
heat value گرمای احتراق
heating value گرمای سوختن
heating value گرمای احتراق
integral heat of solution گرمای کل انحلال
high or low temperature گرمای زیادیاکم
heat value گرمای سوختن
heat of reaction گرمای واکنش
thermonuclear گرمای هستهای
latent heat of fusion گرمای ذوب
boiling heat گرمای جوشش
cinder heat گرمای شلاکه
equiviscous temperature گرمای لزوجت
expansion heat گرمای واتنش
genial heat گرمای ملایم
heat of activation گرمای فعالسازی
heat of combustion گرمای احتراق
heat of combustion گرمای سوختن
heat of evaporation گرمای تبخیر
heat of vaporization گرمای تبخیر
heat of fusion گرمای ذوب
heat of hydration گرمای ابش
heat of ionization گرمای یونش
latent heat of sublimation گرمای تصعید
maturing heat گرمای گیرش
phlogosis گرمای سوزنده
radiant heat گرمای تابنده
sensible heat گرمای محسوسه
specific heat گرمای ویژه
wash heat گرمای جوش
paradoxical warmth گرمای تناقضی
heat of solidification گرمای انجماد
molar heat of fusion گرمای مولی ذوب
latent heat of sublimation گرمای نهان تصعید
differential heat of solution گرمای انحلال تفاضلی
latent heat of fusion گرمای نهان ذوب
heat of fusion گرمای نهان ذوب
latent heat of varporization گرمای نهان تبخیر
molar heat of combusion گرمای مولی احتراق
waste heat گرمای تلف شده
phosphoresce بدون گرمای محسوس
molar heat of solution گرمای مولی انحلال
molar heat of sublimation گرمای مولی تصعید
molar heat of vaporization گرمای مولی تبخیر
molar specific heat گرمای ویژه مولی
molecular specific heat گرمای ویژه مولی
molar heat of crystallization گرمای مولی تبلور
generated heat گرمای تولید شده
molar heat of condensation گرمای مولی میعان
heat of sunlimation گرمای نهان تصعید
incandesce از گرمای زیاد سفید شدن
pyrometer الت سنجش گرمای زیاد
sweating heat گرمای لحیم کاری غیر مستقیم
to take one's temperature درجه گرمای کسیراسنجیدن نبض کسیرادیدن
law of additivity of reaction heat قانون جمع پذیری گرمای واکنش
thermoelectrometer الت سنجش جریان یزق ازروی گرمای ان
isothermal line خطی که بوسیله ان جاهایی که گرمای متوسط سالیانه انهایکی است
isocheim خطی که بوسیله ان جاهایی که درجه گرمای متوسطانهادرزمستان ...داده میشود
isotherm خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
dielectric heating گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
burn out گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
isotheral line خطی که بوسیله ان جاهایی که درجه گرمای متوسط انها 000 نشان داده میشود
air cooled engine موتور پیستونی که گرمای تلف شده ان به وسیله پره ها یا تیغههای دور سیلندرمستقیما به جریان هواانتقال مییابد
cylinder baffles صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
diesel ramjet موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
establishment تشکیل
establishments تشکیل
endomorphism تشکیل
entelechy تشکیل
endomorphy تشکیل
incorporation تشکیل
forms تشکیل دادن
spermatogenesis تشکیل نطفه
tournament تشکیل مسابقات
tournaments تشکیل مسابقات
siltation تشکیل لجن
formative تشکیل دهنده
organizers تشکیل دهنده
sacculation تشکیل کیسه
preformation تشکیل قبلی
ossification تشکیل استخوان
formed تشکیل دادن
form تشکیل دادن
to erect into تشکیل دادن از
the house went into secret session تشکیل داد
strobilation تشکیل رشته
stratification تشکیل طبقات
former تشکیل دهنده
organizer تشکیل دهنده
stratification تشکیل چینه
sporogeny تشکیل هاگ
sporogenesis تشکیل هاگ
placentation تشکیل جفت
osteogenesis تشکیل استخوان
orogenesis تشکیل کوه
constituted تشکیل دادن
constitutes تشکیل دادن
gleization تشکیل خاک رس
formation constant ثابت تشکیل
embryogen تشکیل جنین
embryogeny تشکیل جنین
foetation تشکیل جنین
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
flagellation تشکیل تاژک
constitute تشکیل دادن
hematopoiesis تشکیل خون
annulation تشکیل حلقه
antidim مایع ضد تشکیل مه
antitrust مخالف تشکیل
argillaceous تشکیل شده از رس
organisers تشکیل دهنده
metamerism تشکیل حلقهای
capital formation تشکیل سرمایه
formation صف ارایی تشکیل
fibrillation تشکیل الیاف
organises تشکیل دادن
constituting تشکیل دادن
organizes تشکیل دادن
vacuolation تشکیل حفره
organize تشکیل دادن
organising تشکیل دادن
umbilication تشکیل ناف
organizing تشکیل دادن
bonding تشکیل پیوند
lymphopoiesis تشکیل بافت لنفی
nucleate تشکیل هسته دادن
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
back bonding تشکیل پیوند از پشت
bond formation energy انرژی تشکیل پیوند
molar enthalpy of formation انتالپی مولی تشکیل
oogenesis تشکیل و تکامل تخم
piedmont تشکیل شده در کوهپایه
constituent سازه تشکیل دهنده
constituent جزء تشکیل دهنده
constituents سازه تشکیل دهنده
constituents جزء تشکیل دهنده
overall formation constant ثابت تشکیل کلی
vertebration تشکیل ستون فقرات
gang جمعیت تشکیل دادن
vesiculation تشکیل کیسه یا تاول
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
pods تشکیل نیام دادن
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
haematogenesis تشکیل خون تولیدخون
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
force development برنامه تشکیل یکانها
beds تشکیل طبقه دادن
bed تشکیل طبقه دادن
entelechy مرحله تشکیل وتحقق
epigenesis تشکیل نطفه ازنو
syndicates تشکیل اتحادیه دادن
nuclei هسته تشکیل دهنده
involucrum تشکیل استخوان جدید
pod تشکیل نیام دادن
constitutive تشکیل دهنده ساختمانی
federalization تشکیل کشورهای متحد
unformed تشکیل نشده ناساخت
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
nucleus هسته تشکیل دهنده
venue محل تشکیل دادگاه
convene تشکیل جلسه دادن
syndicator تشکیل دهنده اتحادیه
differentiates دیفرانسیل تشکیل دادن
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
syndicate تشکیل اتحادیه دادن
colonize تشکیل مستعمره دادن
colonized تشکیل مستعمره دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
colonizing تشکیل مستعمره دادن
forms تشکیل دادن ساختن
convening تشکیل جلسه دادن
gangs جمعیت تشکیل دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
stepwise formation constant ثابت تشکیل مرحلهای
formed تشکیل دادن ساختن
acidic تشکیل دهندهء اسید
convened تشکیل جلسه دادن
form تشکیل دادن ساختن
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
venues محل تشکیل دادگاه
differentiate دیفرانسیل تشکیل دادن
polygenic دارای قوه تشکیل
preform قبلا تشکیل دادن
troop program برنامه تشکیل یکانها
rate of capital formation نرخ تشکیل سرمایه
differentiating دیفرانسیل تشکیل دادن
ossification مرحله تشکیل استخوان
colonised تشکیل مستعمره دادن
colonises تشکیل مستعمره دادن
to form a habit تشکیل عادت دادن
syndicate اتحادیه تشکیل دادن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com