English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
molar heat of formation گرمای مولی تشکیل
Other Matches
molar heat of combusion گرمای مولی احتراق
molar heat of crystallization گرمای مولی تبلور
molar heat of fusion گرمای مولی ذوب
molar heat of vaporization گرمای مولی تبخیر
molar heat of solution گرمای مولی انحلال
molar heat of sublimation گرمای مولی تصعید
molar specific heat گرمای ویژه مولی
molecular specific heat گرمای ویژه مولی
molar heat of condensation گرمای مولی میعان
molar enthalpy of formation انتالپی مولی تشکیل
heat of formation گرمای تشکیل
standard heat of formation گرمای تشکیل استاندارد
molar entropy انتروپی مولی
person placed under guardianship مولی علیه
pupils مولی علیه
molal volume حجم مولی
molar volume حجم مولی
mole volume حجم مولی
molar concentration غلطت مولی
molar mass جرم مولی
mole ratio نسبت مولی
wards مولی علیه
pupil مولی علیه
ward مولی علیه
molar entropy of vaporization انتروپی مولی تبخیر
partial molar volume حجم جزیی مولی
partial molar properties خواص جزیی مولی
molar enthalpy of combusion انتالپی مولی احتراق
molar entropy of fusion انتروپی مولی ذوب
molar cxtinction coefficient ضریب جذب مولی
molar absorptivity ضریب جذب مولی
radar netting تشکیل شبکه اتصالی رادارها تشکیل حلقه زنجیر ازرادارها در یک شبکه
demilitarization تشکیل منطقه بی طرف تشکیل منطقه غیر نظامی
heat of transformation گرمای تحول
heat value گرمای سوختن
heat of hydration گرمای ابش
heat of sunlimation گرمای تصعید
heat of solidification گرمای انجماد
latent heat of sublimation گرمای تصعید
total heat of solution گرمای کل انحلال
heat of reaction گرمای واکنش
heat of ionization گرمای یونش
expansion heat گرمای واتنش
heat value گرمای احتراق
heat of evaporation گرمای تبخیر
heat of condensation گرمای میعان
heat of combustion گرمای سوختن
heat of combustion گرمای احتراق
heat of activation گرمای فعالسازی
latent heat گرمای نهان
latent heat of fusion گرمای ذوب
maturing heat گرمای گیرش
genial heat گرمای ملایم
integral heat of solution گرمای کل انحلال
high or low temperature گرمای زیادیاکم
heat of vaporization گرمای تبخیر
heating value گرمای احتراق
heating value گرمای سوختن
heat of fusion گرمای ذوب
heat of transformation گرمای تبدیل
thermonuclear گرمای هستهای
sensible heat گرمای محسوسه
boiling heat گرمای جوشش
specific heat گرمای ویژه
heat of solution گرمای انحلال
cinder heat گرمای شلاکه
wash heat گرمای جوش
radiant heat گرمای تابنده
paradoxical warmth گرمای تناقضی
phlogosis گرمای سوزنده
equiviscous temperature گرمای لزوجت
heat of fusion گرمای نهان ذوب
latent heat of varporization گرمای نهان تبخیر
phosphoresce بدون گرمای محسوس
heat of sunlimation گرمای نهان تصعید
latent heat of sublimation گرمای نهان تصعید
differential heat of solution گرمای انحلال تفاضلی
latent heat of fusion گرمای نهان ذوب
waste heat گرمای تلف شده
generated heat گرمای تولید شده
incandesce از گرمای زیاد سفید شدن
pyrometer الت سنجش گرمای زیاد
sweating heat گرمای لحیم کاری غیر مستقیم
law of additivity of reaction heat قانون جمع پذیری گرمای واکنش
to take one's temperature درجه گرمای کسیراسنجیدن نبض کسیرادیدن
thermoelectrometer الت سنجش جریان یزق ازروی گرمای ان
isothermal line خطی که بوسیله ان جاهایی که گرمای متوسط سالیانه انهایکی است
isocheim خطی که بوسیله ان جاهایی که درجه گرمای متوسطانهادرزمستان ...داده میشود
isotherm خطی که نقاط دارای گرمای متوسط سالیانه مساوی رانشان میدهد
dielectric heating گرمای ایجاد شده در یک دی الکتریک که تحت تاثیر میدان فرکانسهای زیاد اچ اف قراردارد
burn out گرمای زیادی یا استفاده نادرست که باعث میشود یک مدار الکترونیک یا وسیله متوقف شود
isotheral line خطی که بوسیله ان جاهایی که درجه گرمای متوسط انها 000 نشان داده میشود
air cooled engine موتور پیستونی که گرمای تلف شده ان به وسیله پره ها یا تیغههای دور سیلندرمستقیما به جریان هواانتقال مییابد
cylinder baffles صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
diesel ramjet موتور رم جت که سرعت ان به حدی است که گرمای حاصل از تراکم هوای داخل ان برای احتراق سوخت کافی است
entelechy تشکیل
incorporation تشکیل
endomorphy تشکیل
establishment تشکیل
endomorphism تشکیل
establishments تشکیل
flagellation تشکیل تاژک
formed تشکیل دادن
former تشکیل دهنده
fibrillation تشکیل الیاف
annulation تشکیل حلقه
enthalpy of formation انتالپی تشکیل
argillaceous تشکیل شده از رس
antitrust مخالف تشکیل
foetation تشکیل جنین
forms تشکیل دادن
formative تشکیل دهنده
embryogen تشکیل جنین
ossification تشکیل استخوان
antidim مایع ضد تشکیل مه
gleization تشکیل خاک رس
tournaments تشکیل مسابقات
capital formation تشکیل سرمایه
form تشکیل دادن
tournament تشکیل مسابقات
formation constant ثابت تشکیل
the house went into secret session تشکیل داد
vacuolation تشکیل حفره
osteogenesis تشکیل استخوان
orogenesis تشکیل کوه
to erect into تشکیل دادن از
constitute تشکیل دادن
constituted تشکیل دادن
constitutes تشکیل دادن
constituting تشکیل دادن
placentation تشکیل جفت
umbilication تشکیل ناف
strobilation تشکیل رشته
stratification تشکیل چینه
sporogeny تشکیل هاگ
sporogenesis تشکیل هاگ
spermatogenesis تشکیل نطفه
siltation تشکیل لجن
sacculation تشکیل کیسه
preformation تشکیل قبلی
formation صف ارایی تشکیل
organisers تشکیل دهنده
organising تشکیل دادن
embryogeny تشکیل جنین
organize تشکیل دادن
organizes تشکیل دادن
organizing تشکیل دادن
hematopoiesis تشکیل خون
stratification تشکیل طبقات
metamerism تشکیل حلقهای
bonding تشکیل پیوند
organizers تشکیل دهنده
organises تشکیل دادن
organizer تشکیل دهنده
to form a habit تشکیل عادت دادن
deposit fund account حساب تشکیل سرمایه
back bonding تشکیل پیوند برگشتی
troop program برنامه تشکیل یکانها
fundametal بنیادی تشکیل دهنده
vertebration تشکیل ستون فقرات
back bonding تشکیل پیوند از پشت
constitutive تشکیل دهنده ساختمانی
bond formation energy انرژی تشکیل پیوند
chemical bonding تشکیل پیوند شیمیایی
vesiculation تشکیل کیسه یا تاول
deposit fund account اعتبار تشکیل سرمایه
domestic capital formation تشکیل سرمایه داخلی
haematogenesis تشکیل خون تولیدخون
lymphopoiesis تشکیل بافت لنفی
guard cell گیاهی را تشکیل میدهند
force development برنامه تشکیل یکانها
federalization تشکیل کشورهای متحد
nucleate تشکیل هسته دادن
oogenesis تشکیل و تکامل تخم
epigenesis تشکیل نطفه ازنو
overall formation constant ثابت تشکیل کلی
entelechy مرحله تشکیل وتحقق
piedmont تشکیل شده در کوهپایه
polygenic دارای قوه تشکیل
preform قبلا تشکیل دادن
rate of capital formation نرخ تشکیل سرمایه
syndicator تشکیل دهنده اتحادیه
stepwise formation constant ثابت تشکیل مرحلهای
colonised تشکیل مستعمره دادن
involucrum تشکیل استخوان جدید
beds تشکیل طبقه دادن
colonize تشکیل مستعمره دادن
colonized تشکیل مستعمره دادن
syndicates اتحادیه تشکیل دادن
colonizes تشکیل مستعمره دادن
colonizing تشکیل مستعمره دادن
convening تشکیل جلسه دادن
form تشکیل دادن ساختن
formed تشکیل دادن ساختن
forms تشکیل دادن ساختن
nucleus هسته تشکیل دهنده
convene تشکیل جلسه دادن
convened تشکیل جلسه دادن
convenes تشکیل جلسه دادن
unformed تشکیل نشده ناساخت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com