Dictiornary-Farsi | گریه زورکی | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 91 (6 milliseconds)

English	Persian
f. tears	گریه زورکی


Other Matches

Laugh and the world laghs with you, weep and you w. <proverb>	بخندى ,دنیا با تو مى خندد گریه کنى باید بتنهایى گریه گنى.
Laugh and the world laughs with you , weep and you wepp alone. <proverb>	بخند تا دنیا با تو بخندد گریه کن تا تنها گریه کنى.
weeping succeeds laughter	گریه پس ازخنده می اید از پی خنده گریه است
sob	گریه گریه کردن
sobbed	گریه گریه کردن
sobbing	گریه گریه کردن
sobs	گریه گریه کردن
scarcely	زورکی
constrained smile	لبخند زورکی
f. smile	لبخندیاخنده زورکی
scarc ely	زورکی جخت
A forced laugh.	خنده زورکی
to force a smile	خنده زورکی کردن
unspontaneous	بدون طیب خاطر زورکی
simpers	خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simper	خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpered	خنده زورکی کردن پوزخند زدن
simpering	خنده زورکی کردن پوزخند زدن
tear	گریه
weeping	گریه
tears	گریه
bawl	گریه
bawls	گریه
greet	گریه
greeted	گریه
bawling	گریه
greets	گریه
bawled	گریه
To begin to weep . to burst into tears .	گریه افتا دن
crybabies	زود گریه کن
crybaby	زود گریه کن
weeping	گریه کننده
tear-jerkers	گریه انگیز
tear-jerker	گریه انگیز
weeper	گریه کننده
to pipe one's eye	گریه کردن
musk cat	گریه زیاد
tear jerking	گریه اور
tearjerker	گریه اور
they mingle their tears	با هم گریه می کنند
give	گریه کردن
cry	فریاد گریه
cry	گریه کردن
cries	فریاد گریه
cries	گریه کردن
slobbers	گریه بچگانه
slobbering	گریه بچگانه
slobbered	گریه بچگانه
slobber	گریه بچگانه
bemoans	گریه کردن
weep	گریه کردن
weeps	گریه کردن
sob	بغض گریه
bemoaned	گریه کردن
giving	گریه کردن
sobs	بغض گریه
bemoaning	گریه کردن
gives	گریه کردن
sobbing	بغض گریه
sobbed	بغض گریه
bemoan	گریه کردن
To weep and wail .	گریه وزاری کردن
crying is useless	گریه سودی ندارد
boohooing	هقهق گریه کردن
boohoo	هقهق گریه کردن
boohoos	هقهق گریه کردن
boohooed	هقهق گریه کردن
to play the woman	گریه کردن ترسیدن
sob stories	داستان گریه اور
to gulp down ones tears	گریه رادرگلوحبس کردن
sob story	داستان گریه اور
he wept involuntarily	بی اختیار گریه کرد
mourn	ماتم گرفتن گریه کردن
Tears remedy every irremediable ailment. <proverb>	گریه بر هر درد بى درمان دواست .
mourned	ماتم گرفتن گریه کردن
mourns	ماتم گرفتن گریه کردن
To burst into tears (laughter).	زیر گریه ( خنده ) زدن
sobbing	همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sobs	همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
She wept herself to sleep .	آنقدر گریه کرد تا خوابش برد
She looks pathetic in that dress .	این لباس به تنش گریه می کند
sobbed	همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
sob	همراه با سکسکه وبغض گریه کردن
to turn on the waters	یکدفعه شروع به گریه کردن [اصطلاح روزمره]
It is no use crying over spilt milk . <proverb>	بعد از ریختن شیر ,گریه فایده ندارد.
hysterics	حمله خنده غیر قابل کنترل حمله گریه
whimper	نالیدن زار زار گریه کردن
whimpers	نالیدن زار زار گریه کردن
whimpering	نالیدن زار زار گریه کردن
whimpered	نالیدن زار زار گریه کردن