Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
daily progress report
گزارش روزانه پیشرفت کار
Other Matches
journal
گزارش روزانه
journals
گزارش روزانه
journal book
دفتر گزارش روزانه
logbook
گزارش روزانه سفرکشتی
system log
گزارش روزانه عملیات سیستم
interim report
گزارش پیشرفت کار
progress report
گزارش پیشرفت کار
progress reporting
گزارش پیشرفت کار
log
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
logs
گزارش روزانه عملیات هیئت یاعملیات موتوریاماشین وغیره کندن کنده درخت
departure report
گزارش پایان تعمیرات گزارش عزیمت ناو گزارش حرکت
day fighter
هواپیمای رهگیری روزانه جنگنده رهگیر مخصوص عملیات روزانه
spot report
گزارش مشاهدات یا گزارش فوری از تحقیقات محلی
action report
گزارش عملیات جنگی گزارش درگیری با دشمن
report generator
گزارش زایی گزارش گیری
report generator
گزارش ساز ایجادکننده گزارش
mortar report
گزارش تیراندازی خمپاره انداز دشمن گزارش تیرخمپاره انداز
visualreport
گزارش دیدبانی بصری گزارش مشاهدات بصری در حین پرواز
amplifying report
گزارش تماس با دشمن گزارش تکمیلی اخذ تماس بادشمن
day-to-day
<adj.>
روزانه
per day
روزانه
quotidian
روزانه
everyday
<adj.>
روزانه
day in, day out
<adv.>
روزانه
each day
<adv.>
روزانه
dailies
روزانه
daily
<adj.>
<adv.>
روزانه
diurnally
روزانه
perdiem
روزانه
on a daily basis
<adv.>
روزانه
every day
<adv.>
روزانه
day by day
روزانه
by d.
روزانه
diurnal
روزانه
workaday
روزانه
every single day
<adv.>
روزانه
daily pay
دستمزد روزانه
day schools
مدرسهی روزانه
dailgy food allowance
جیره روزانه
diurnal tide
کشند روزانه
victualling allowance
جیره روزانه
daily round
گردش روزانه
morning orders
برنامه روزانه
day hospital
بیمارستان روزانه
diurnal load
بار روزانه
daily wage
مزد روزانه
daily
<adj.>
<adv.>
بطور روزانه
daily storage
مخزن روزانه
daily round
کارهای روزانه
day school
مدرسهی روزانه
journal
دفتروقایع روزانه
morning orders
دستورات روزانه
day in, day out
<adv.>
بطور روزانه
order of the day
برنامه روزانه
every single day
<adv.>
بطور روزانه
purchase journal
دفترخرید روزانه
each day
<adv.>
بطور روزانه
every day
<adv.>
بطور روزانه
workout
ورزش روزانه
workouts
ورزش روزانه
way of life
فعالیتهای روزانه
mean daily
متوسط روزانه
habitude
عادت روزانه
journals
دفتروقایع روزانه
duily bread
نان روزانه
on a daily basis
<adv.>
بطور روزانه
ration
مقدار جیره روزانه
rations
مقدار جیره روزانه
rationed
مقدار جیره روزانه
plan of the day
برنامه روزانه ناو
daily flood peak
بیشینه روزانه سیل
daily flood peak
حداکثر سیل روزانه
log books
دفتر رخدادهای روزانه
breviary
کتاب نمازوادعیه روزانه
log book
دفتر رخدادهای روزانه
semidiurnal tide
کشند نیم روزانه
dailgy food allowance
جیره غذایی روزانه
average daily traffic
[ADT]
متوسط ترافیک روزانه
daily bread
نان یارزق روزانه
day of supply
روز امادتدارکات روزانه
utilization
کاربرد روزانه استفاده
diaries
دفتر یادداشت روزانه
diaries
دفتر خاطرات روزانه
daily routine
عادت جاری روزانه
working day
ساعت کار روزانه
watch and ward
حق نگهبانی روزانه و شبانه
extern
کمک پزشک روزانه
diary
دفتر خاطرات روزانه
diary
دفتر یادداشت روزانه
shelling report
گزارش تیراندازی دشمن گزارش تیراندازی توپخانه دشمن
cargo outturn report
گزارش تخلیه محمولات ناو گزارش تخلیه ناو
muster book
دفتر ثبت وقایع روزانه
log
شرح روزانه جدول لگاریتم
table d'hote
خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
daylight traffic line
خط منع ایاب ذهاب روزانه
diarists
نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
diarist
نویسندهء دفتر خاطرات روزانه
logs
شرح روزانه جدول لگاریتم
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
daybook
دفتر ثبت وقایع روزانه
termograph
دستگاهی که حرارت روزانه را ثبت میکند
daily range of soil temperature
دامنه تغییرات حرارت روزانه خاک
diaries
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
diary
دفترروزانه یکان دفتر وقایع روزانه
cash register
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
ephermeris
جدول نجومی دفتریادداشت روزانه حشره یکروزه
The shops will be open daily except Sundays / excluding Sundays / outside of Sundays
[American E]
.
مغازه ها به جز یکشنبه ها روزانه باز خواهند بود.
cash registers
ماشین ثبت خرید وفروش روزانه مغازه
pocket money .
پول تو جیبی ( مقرری روزانه ؟ هفتگه یا غیره )
daymark
علامت ساحلی بدون چراغ فار دریایی روزانه
There's a question mark
[hanging]
over the day-care clinic's future.
[A big question mark hangs over the day-care clinic's future.]
آینده درمانگاه مراقبت روزانه
[کاملا]
نامشخص است.
advancing
<adj.>
پیشرفت
achievements
پیشرفت
achievement age
سن پیشرفت
achievement
پیشرفت
advance
پیشرفت
underdeveloped
کم پیشرفت
going
پیشرفت
promotions
پیشرفت
promotion
پیشرفت
improvement
پیشرفت
headway
پیشرفت
improvements
پیشرفت
furtherance
پیشرفت
proceedings
پیشرفت ها
progression
پیشرفت
improvement
پیشرفت
progress
پیشرفت
accomplishment
پیشرفت
growth
پیشرفت
growths
پیشرفت
advancement
پیشرفت
attainments
پیشرفت
progresses
پیشرفت
progressing
پیشرفت
progress
پیشرفت
progression
پیشرفت
progressions
پیشرفت
attainment
پیشرفت
advance
پیشرفت
development
پیشرفت
undeveloed
بی پیشرفت
head way
پیشرفت
advances
پیشرفت ها
advancing
پیشرفت
advances
پیشرفت
advance
پیشرفت
lift
پیشرفت
developments
پیشرفت
progressed
پیشرفت
lifts
پیشرفت
lifting
پیشرفت
lifted
پیشرفت
All of which doesn't really help us very much in our day-to-day lives.
تمامی این موارد به زندگی روزانه ما واقعا کمکی نمی کند.
progress chaser
نافر پیشرفت
progressivist
پیشرفت گرای
improvement curve
منحنی پیشرفت
furthers
پیشرفت کردن
furthering
پیشرفت کردن
reaction progress
پیشرفت واکنش
economic progress
پیشرفت اقتصادی
achievement quotient
بهر پیشرفت
aq
بهر پیشرفت
achievement curve
منحنی پیشرفت
achievement motive
انگیزه پیشرفت
achievement need
نیاز پیشرفت
n achievement
نیاز پیشرفت
achievement test
آزمون پیشرفت
to make way
پیشرفت کردن
accomplishment quotient
بهر پیشرفت
scholastic achievement
پیشرفت تحصیلی
to gain ground
پیشرفت کردن
blooming
پیشرفت کننده
developmental stage
مرحله پیشرفت
to make headway
پیشرفت کردن
technical progress
پیشرفت فنی
technological improvement
پیشرفت فنی
the a of the army
پیشرفت ارتش
academic achievement
پیشرفت تحصیلی
velocity of advance
تندی پیشرفت
beat
پیشرفت زنش
obstructionist
از پیشرفت کارمجلس را از
to make progress
پیشرفت کردن
come along
پیشرفت کردن
beats
پیشرفت زنش
development
رشد پیشرفت
developments
رشد پیشرفت
to unfold
پیشرفت کردن
progress of negotiations
پیشرفت مذاکرات
progressing
پیشرفت کار
progressing
پیشرفت پیشروی
advancing
پیشرفت پیشروی
advances
پیشرفت پیشروی
advances
: پیشروی پیشرفت
advance
پیشرفت پیشروی
proceeding
پیشرفت طرز
rises
پیشرفت ترقی
rise
پیشرفت ترقی
accession
دخول پیشرفت
progress
پیشرفت کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com