English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
customable گمرک بردار
dutiable گمرک بردار
Other Matches
import duties حق گمرک اجناس وارداتی گمرک ورودی
custom's appraisor مامور گمرک ارزیاب گمرک
to declare [customs] گمرک دادن [گمرک]
polygraph رونوشت بردار نسخه بردار
polygraphs رونوشت بردار نسخه بردار
customs گمرک
duty-free معاف از گمرک
customs clearance ترخیص از گمرک
customs اداره گمرک
bonded warehouse انبار گمرک
bonded store انبار گمرک
custom assersor مامور گمرک
ware room انبار گمرک
custom house گمرک خانه
custom house اداره گمرک
customhouse اداره گمرک
customs agent واسطه گمرک
To get it through the custome. از گمرک رد کردن
customs agent کارگزار گمرک
customs appraisor مامور گمرک
duty paid گمرک پرداخته
clearer از گمرک دراوردن
levy duties گمرک بستن
clear از گمرک دراوردن
free trader بدون گمرک
inland duty گمرک داخلی
impost گمرک ورودی
warehouses انبار گمرک
warehouse انبار گمرک
clearest از گمرک دراوردن
customs house اداره گمرک
customs officer مامور گمرک
customs دفتر گمرک
duty paid گمرک شده
clears از گمرک دراوردن
tidewaiter مامور گمرک لب دریا
the free list صورت کالای بی گمرک
custom حقوق گمرکی گمرک
free list صورت کالاهای بی گمرک
custom assersor گمرکچی ارزیاب گمرک
levy duties گمرک بستن به جنسی
import duties گمرک اجناس وارداتی
clearance inwards ورود کشتی به محوطه گمرک
clearance inwards اعلامیه ورود کشتی به گمرک
in bond تحت کنترل اداره گمرک
bond به انبار گمرک تحویل دادن
bonded goods کالاهایی که در انبار گمرک میباشد
customs entry افهار یا اعلام ورود به گمرک
transire اجازه گمرک جهت انتقال محموله
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
bonded goods کالاهایی که تحت کنترل گمرک نگهداری میشود
out of bond کالاهایی که پس از پرداخت حقوق گمرکی ازمحوطه گمرک خارج شده باشد
vector بردار
arrow بردار
equivocatory اب بردار
dope vector بردار
resultant بردار
arrows بردار
vectors بردار
light vector بردار نور
postponement فرمان بردار
submission فرمان بردار
liner velocity بردار سرعت
hypotaxis فرمان بردار
land surveyor نقشه بردار
normal vector بردار عمود
mouldable قالب بردار
magnetic vector بردار مغناطیسی
suborder فرمان بردار
subordination فرمان بردار
lift vector بردار برا
lifter وزنه بردار
interrupt vector بردار وقفه
poynting's vector بردار پوینتینگ
ratable نرخ بردار
rateable نرخ بردار
stainable زنگ بردار
state vector بردار حلات
state vector بردار وضعیت
state vector بردار حالت
tollable باج بردار
topographer نقشه بردار
polar vector بردار قطبی
patchable وصله بردار
participable شرکت بردار
radius vector بردار شعاعی
subsumption فرمان بردار
weight lifter وزنه بردار
wave vector بردار موج
voltage vector بردار ولتاژ
vectorial حامل بردار
treatable تعلیم بردار
normal vector بردار قائم
numerale شماره بردار
treader گام بردار
photographers عکس بردار
surveyors نقشه بردار
forces بردار نیرو
force بردار نیرو
axial vector بردار محوری
benefic بهره بردار
bilable ضمانت بردار
samplers نمونه بردار
surveyor نقشه بردار
curls حلقه بردار
curl حلقه بردار
photographer عکس بردار
swindlers کلاه بردار
ascribe رونویس بردار
ascribed رونویس بردار
ascribes رونویس بردار
ascribing رونویس بردار
swindler کلاه بردار
taxable مالیات بردار
vector حامل بردار
vectors حامل بردار
forcing بردار نیرو
circulation of a vector چرخه بردار
curled حلقه بردار
harvestman خرمن بردار
components مولفه بردار
field vector بردار میدان
finable جریمه بردار
flux of a vector شاره بردار
forfoitable جریمه بردار
crucifer صلیب بردار
component مولفه بردار
active تنزل بردار
fraudulent کلاه بردار
burgers vector بردار برگرز
exponible توضیح بردار
velocities بردار سرعت
sampler نمونه بردار
velocity بردار سرعت
code vector بردار رمز
cross bearer صلیب بردار
damageable غرامت بردار
disciplinable نظم بردار
discountable تخفیف بردار
clearance in ward گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
beneficiary بهره بردار ذیحق
Come off it !Get along-with you. بروبابا(ول کن ؟دست بردار )
X coordinate مختصات بردار افقی
It cannot be trifled with . It is no joking matter. شوخی بردار نیست
beneficiaries بهره بردار ذیحق
Pick, what you like [want] ! هر کدام را می خواهی بردار!
Euclidean vector بردار اقلیدسی [ریاضی]
location vector بردار مکان [ریاضی]
position بردار مکان [ریاضی]
radius vector بردار مکان [ریاضی]
position vector بردار مکان [ریاضی]
basis vector بردار پایه [ریاضی]
velocity بردار سرعت [فیزیک]
docile تعلیم بردار مطیع
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
core barrel لوله نمونه بردار
vector graphics display بردار نمایش گرافیکی
vector data aggregate بردار اطلاعات مجتمع
x axis بردار افقی گراف
rodman کمک نقشه بردار
he was proof against harm اسیب بردار نبود
Y coordinate مختصات بردار عمودی
core drill مته نمونه بردار
cracky ترک بردار زودشکن
magnetization vector بردار مغناطیس کنندگی
freestone سنگ تراش بردار
dope vector بردار خصیصه نما
magnetic field vector بردار میدان مغناطیسی
y axis بردار عمودی گراف
magnetic vector potential پتانسیل بردار مغناطیسی
vector psychology روانشناسی بردار نگر
crooks ادم قلابی کلاه بردار
Take it as a souvenir! این را به عنوان سوغاتی بردار!
field book دفترچه یادداشت نقشه بردار
indefensibly چنانکه دفاع بردار نباشد
crooking ادم قلابی کلاه بردار
Why dont you come off it! چرا دست بردار نیستی !
None of your tricks. دست ازحقه بازی بردار
make-weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
make weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
z axis بردار عمق در گراف سه بعدی
make-weights سر وزن رسیدن وزنه بردار
crook ادم قلابی کلاه بردار
transire برگ ترخیص کالا از گمرک اجازه عبور کالا
Take a fresh sheet of paper. یک ورق کاغذ تازه ( نوشته نشده ) بردار
Stop your little games (tricks). ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
force displaced in parallel [بردار] نیروی بطور موازی جابجا شده
included angle زاویه بین محور طولی یک جسم و بردار جریان هوا
X Y مختصات برای رسم گراف که x بردار افق و y عمودی است
clears ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearest ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clearer ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
clear ترخیص کردن از گمرک تسویه کردن
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
jetevator فلپ یا رینگ کوچکی روی نازل خروجی راکت برای کنترل بردار تراست
vortex line خطی که جهت ان در هر نقطه بر بردار دوران منطبق وخطوط مماس براین خط باجهت موضعی جریان موازی میباشند
If the cap fit,wear it. <proverb> اگر کلاه به اندازه سرت هست به سر بگذار !(لقمه به اندازه دهن بردار).
z buffer محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه
xerographic printer چاپگر تصویربردار از عکس چاپگر تصویر بردار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com