Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (3 milliseconds)
English
Persian
d.sin
گناه بزرگ عمدی
Other Matches
My grandparents are six feet under.
<idiom>
پدر بزرگ و مادر بزرگ من فوت و به خاک سپرده شده اند.
megalomania
مرض بزرگ پنداری خویش جنون انجام کارهای بزرگ
fossil
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
museum piece
آدم پیر
[پدر بزرگ ]
[مادر بزرگ]
big game
صید ماهیهای بزرگ حیوانات بزرگ شکاری
macropterous
دارای بالهای دراز یا بزرگ بزرگ بال
deliberate
عمدی
deliberates
عمدی
deliberating
عمدی
prepense
عمدی
intentional
عمدی
wilfull
عمدی
advertency
عمدی
aforethought
عمدی
autonomic
عمدی
premeditated
عمدی
deliberated
عمدی
inadvertent
غیر عمدی
tank
باخت عمدی
willful misconduct
زیان عمدی
unitentional
غیر عمدی
willful misconduct
خسارت عمدی
murdering
قتل عمدی
wilfull murder
قتل عمدی
wilful murder
قتل عمدی
voluntary act
فعل عمدی
studied
دانسته عمدی
murdered
قتل عمدی
murder
قتل عمدی
murders
قتل عمدی
reflation
تورم عمدی
cheap shot
خشونت عمدی
dump
باخت عمدی
lemon
باخت عمدی
lemons
باخت عمدی
intentional handball
هند عمدی
intentional movement
حرکت عمدی
sabotage
خرابکاری عمدی
malice a
خیانت عمدی
sabotaging
خرابکاری عمدی
sabotages
خرابکاری عمدی
intentional foal
خطای عمدی
sabotaged
خرابکاری عمدی
invlountary act
فعل غیر عمدی
arson
ایجاد حریق عمدی
vertical parity check
مقابله توان عمدی
was that intended?
ایا ان عمدی بود
arson
اتش زدن عمدی
setting on fire
اتش زدن عمدی
by accident or d.
بطور اتفاقی یا عمدی
sand bag
سستی عمدی در تمرین
casually
بطور غیر عمدی
homicide by misadventure
قتل غیر عمدی
miscarriage
سقط جنین غیر عمدی
deliberate
عمدا انجام دادن عمدی
deliberates
عمدا انجام دادن عمدی
obmutescence
خاموش نشینی سکوت عمدی
deliberating
عمدا انجام دادن عمدی
hack
لگد زدن عمدی دررگبی
involuntarily
بطورغیر ارادی یا غیر عمدی
inadvertence
غیر عمدی عدم تعمد
miscarriages
سقط جنین غیر عمدی
deliberated
عمدا انجام دادن عمدی
hacks
لگد زدن عمدی دررگبی
hacked
لگد زدن عمدی دررگبی
destruct
خرابی عمدی موشک قبل ازپرتاب ان
dusters
پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
inadvertenly
بطور غیر عمدی ازروی ندانستگی
unitentionally
ندانسته بطور غیر عمدی سهوا
draw play
ضربه عمدی با انتهای گوی گلف
voluntary
عمدی افراز ملک با تراضی شرکا
match penalty
خطای اسیب رساندن عمدی واخراج
duster
پرتاب عمدی توپ به بالا وبداخل
arson
تولید حریق عمدی در مال غیر
grandparent
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
grandparents
پدر بزرگ یا مادر بزرگ
so large
چندان بزرگ بقدری بزرگ
grandam
مادر بزرگ ننه بزرگ
delict
گناه
sinless
بی گناه
misdemeanours
گناه
niet culpable
بی گناه
sackless
بی گناه
irreproachable
بی گناه
transgression
گناه
guilt
گناه
misdemeanors
گناه
blameless
بی گناه
vice
گناه
misdemeanour
گناه
vice-
گناه
cleanhanded
بی گناه
offenceless
بی گناه
vices
گناه
guiltless
بی گناه
pure of guilt
بی گناه
misdemeanor
گناه
vises
گناه
sinning
گناه
offense,etc
گناه
sinned
گناه
deep dyed
گناه
sin
گناه
faulted
گناه
fault
گناه
reproachless
بی گناه
faults
گناه
irreprehensible
بی گناه
offense
گناه
offenses
گناه
crime
گناه
offence
گناه
peccabillo
گناه کوچک
erring
گناه کار
mortal sin
گناه کبیره
misdeeds
جرم گناه
blame
اشتباه گناه
blamed
اشتباه گناه
to perpetrate a crime
گناه کردن
blaming
اشتباه گناه
resipiscence
اقرار به گناه
absolution
آمرزش گناه
sin of the f.
گناه جسم
blames
اشتباه گناه
resipiscent
معترف به گناه
deadly sin
گناه کبیره
remission
عذر گناه
crime
گناه کردن
misdeed
جرم گناه
irreprovable
بی گناه رد نکردنی
venial sin
گناه صغیره
sinned
گناه ورزیدن
venial
گناه صغیر
sin
گناه ورزیدن
sinning
گناه ورزیدن
peccatophobia
گناه هراسی
transgression
خطا گناه
hamartophobia
گناه هراسی
guilt feeling
احساس گناه
cray
نوعی کامپیوتر بسیار بزرگ شرکت سازنده کامپیوترهای بسیار بزرگ
barratry
خسارات ناشی از جرم عمدی ناخدا یا ملوان کشتی
i may thank myself
گناه از خودم است
impemitently
بااصرار در گناه کاری
a guilty conscience
[about]
وجدان با گناه
[بخاطر]
in flagrant delict
درعین ارتکاب گناه
incestuously
با گناه نزدیکی بمحارم
incendiary crime
گناه اتش انگیزی
guilt
گناه مجرمیت محکومیت
besetting sin
گناه دست برندار
impenitently
بالجاجت در گناه کاری
to sin agaist god
بخدا گناه ورزیدن
to purify from sin
از گناه پاک کردن
capital offence or crime
گناه مستوجب اعدام
of malice prepense
با قصد ارتکاب گناه
pardoner
کشیش امرزنده گناه
the f.of adem
گناه یا انحراف ادم
i am shaped in sin
در گناه سرشته شده ام
allowance
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowances
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
absolves
کسی را از گناه بری کردن
absolve
کسی را از گناه بری کردن
own up
<idiom>
گناه رابه گردن گرفتن
He was dismissed though (while) he was in fact innocent.
اخراج شد درصورتیکه بی گناه بود
infallible
مصون از خطا منزه از گناه
original sin
نخستین گناه ادم ابوالبشر
absolved
کسی را از گناه بری کردن
capital
گناه مستوجب اعدام سرمایه
to perpetrate a crime
گناه یا جنایتی را مرتکب شدن
absolving
کسی را از گناه بری کردن
sin of omission
گناه فروگذاری از انجام امری
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
salvationism
اعتقاد بلزوم رستگاری از گناه
puratorial
پاک کننده گناه کفارهای
to acknowledge your own guilt
[culpability]
به گناه خود اقرار کردن
throw
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throwing
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
throws
باخت عمدی پرتاب توپ به بالا در موقع سرویس فنون پرتابی
i insist on his innocence
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
i insist that he is innocent
جدا` عقیده دارم که او بی گناه است
peccability
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
dewy-eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
conscience-stricken
دچار ناراحتی وجدان یا احساس گناه
dewy eyed
معصوم و پاک چون کودک بی گناه
impenitence
سر سختی زیاد در گناهکاری پشیمان نشدن از گناه
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
to feel a pang of guilt
ناگهانی احساس بکنند که گناه کار هستند
columnar and trabeated
[نوعی از ساختار شامل ستون های عمدی یا تیرگهایی که از تیرهای افقی حمایت می کند.]
penance
تحمل عذاب جسمی برای بخشوده شدن گناه
king's evidence
گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
manipulative deception
تغییر فرکانس یا دستکاری دروسایل فرستنده خودی برای گول زدن دشمن فریب رادیویی عمدی
She is laying a guilt trip on
[is guilt-tripping]
me for not breast feeding.
او
[زن]
به من احساس گناه کاربودن میدهد چونکه من
[به او]
شیر پستان نمی دهم.
safety
اعطای دو امتیاز به تیم مدافع به خاطر عقب نشینی عمدی تیم مهاجم
kamikaze
ناپدید شدن عمدی موج سوارزیر موج
trapdoors
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
trapdoor
فاصلهای عمدی در یک سیستم پردازش اطلاعات که به منظور جمع اوری تغییر یا خراب کردن اتی اطلاعات بوجود امده است
parricidal
وابسته به گناه پدر کشی یامادر کشی
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
great
بزرگ
large sized a
بزرگ
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com