English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 171 (9 milliseconds)
English Persian
vital capacity گنجایش حیاتی
Other Matches
combat essential اقلام رزمی حیاتی حیاتی در رزم
vitalistic خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
vitalist خاصیت حیاتی قدرت حیاتی
critical facility تاسیسات حیاتی قسمت حیاتی
islands منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
island منطقه حیاتی پدافند هوایی منطقه حیاتی
essential <adj.> حیاتی
triphibian سه حیاتی
of vital importance حیاتی
biotic حیاتی
triphibious سه حیاتی
vital حیاتی
essentials حیاتی
absolute <adj.> حیاتی
inalienable <adj.> حیاتی
indispensable <adj.> حیاتی
vital <adj.> حیاتی
inevitable <adj.> حیاتی
unalienable <adj.> حیاتی
unalterable <adj.> حیاتی
essential حیاتی
major <adj.> حیاتی
substantive [essential] <adj.> حیاتی
quintessential <adj.> حیاتی
vitality نیروی حیاتی
vital interest مصلحت حیاتی
urgent priority تقدم حیاتی
vital necessity ضرورت حیاتی
vital force نیروی حیاتی
vital statistics امار حیاتی
lifeblood خون حیاتی
lifeblood نیروی حیاتی
vitalism حیاتی نگری
vital capacity فرفیت حیاتی
vital statistics امارهای حیاتی
vital area منطقه حیاتی
essential supply اماد حیاتی
critical حیاتی بحرانی
vital index شاخص حیاتی
homeostasis تعادل حیاتی
elanvital نیروی حیاتی
elanvital نشاط حیاتی
lebensraum فضای حیاتی
life zone منطقه حیاتی
stamina نیروی حیاتی
critical intelligence اطلاعات حیاتی
oeuvre کار حیاتی
biocatalyst کاتالیزورهای حیاتی
vital ground زمین حیاتی
biogeography جغرافیای حیاتی
vitality قدرت یا خاصیت حیاتی
biogeographic مربوط به جغرافیای حیاتی
critical materials اقلام حیاتی و مهم
emergencies غیر منتظره حیاتی
vitals اعضای حیاتی و موثربدن
keyitem اقلام ضروری و حیاتی
emergency غیر منتظره حیاتی
vivacity نشاط نیروی حیاتی
capaciousness گنجایش
inclusion گنجایش
capacities گنجایش
content گنجایش
contenting گنجایش
burdens گنجایش
burden گنجایش
aptitudes گنجایش
volume capacity گنجایش
aptitude گنجایش
capacity گنجایش
vital area منطقه حیاتی پدافند هوایی
sensitive حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
urgency of need حیاتی بودن احتیاج به اماد
mission essential حیاتی از نظر انجام ماموریت
gross tonnage گنجایش حجمی
incapacious بی گنجایش ناقص
field capacity گنجایش زراعی
filed capacity گنجایش میدانه
memory capacity گنجایش حافظه
storage capacity گنجایش انباره
saturation capacity گنجایش اشباع
pulmometry سنجش گنجایش شش
practical capacity گنجایش عملی
possible capacity گنجایش ممکن
register capacity گنجایش ثبات
total reservoir storage گنجایش کل مخزن
net register tonnage گنجایش خالص
fan out گنجایش خروجی
at the top of one's bent تا سرحد گنجایش
capacity گنجایش استعداد
modules حوزه گنجایش
active capacity گنجایش مفید
active storage گنجایش مفید
effective storage گنجایش مفید
code capacity گنجایش رمزرسانی
basic capacity گنجایش مبنا
channel capacity گنجایش کانال
channel capacit گنجایش مجرا
caliber گنجایش استعداد
module حوزه گنجایش
bulk storage انباره پر گنجایش
basic capacity گنجایش پایه
capacity توانایی گنجایش
capacities گنجایش استعداد
capacities توانایی گنجایش
fan in گنجایش ورودی
producing گنجایش تولید
energy content گنجایش انرژی
bearing capacity گنجایش تحمل
effective capacity گنجایش مفید
cranial capacity گنجایش جمجمه
dead storage گنجایش مرده
dead weight tonnage گنجایش باری
diastase دیاستاز واسطه پدیده های حیاتی
suspended animation وقفه موقت فعالیتهای حیاتی وغیره
essential item list فهرست اقلام حیاتی یاضروری جنگی
truckload به گنجایش یک ماشین باری
capacious گنجایش دار گشاد
tankage گنجایش تانک یا مخزن
truckloads به گنجایش یک ماشین باری
tonnage گنجایش کشتی برحسب تن
available storage capacity گنجایش مفید مخزن
useable reservoir storage گنجایش مفید مخزن
farad واحد گنجایش برق
block coefficient ضریب گنجایش ناو
pulmometer الت سنجش گنجایش شش
expanded , capacity زیاد کردن گنجایش
life cycle مدارج ومراحل مختلف حیاتی انسان وجانوران
capital قابل مجازات مرگ دارای اهمیت حیاتی
to gauge a person گنجایش یا اخلاق کسیراسنجیدن یا ازمودن
anticatalyst مادهای که موجب وقفهء واکنشهای حیاتی موجود میشود
unformatted گنجایش دیسک مغناطیسی پیش از فرمت
pneumatoneter الت سنجش گنجایش تنفس ریه
fluid ounces واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
fluid ounce واحد گنجایش مایعات معادل 61/1 پینت
parabiosis برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
gauger کسیکه گنجایش چلیک وغیره رامعین میکند
load برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
loads برای انتقال برنامه به حافظه با گنجایش بالا
estrogen ماده که بطورطبیعی درگیاهان وجوددارد ودارای اثرات حیاتی مشابه است
mastered نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
master نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
masters نوار مغناطیسی که حاوی تمام توابع حیاتی سیستم عامل است
plastogene اجسام بسیار ریزیاختههای گیاهی که عامل پدیدههای حیاتی یاخته میباشند
These talks are crucial [critical] to the future of the peace process. این مذاکرات برای آینده روند صلح بسیار مهم [حیاتی] هستند.
Shannon's Law قانونی که بیشترین گنجایش محل اطلاعات را برای خط ارتباطی بیان کند
gallonage فرفیت چیزی بر حسب گالن تعداد گالنی که فرفی گنجایش دارد
micro اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
micros اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
metagnosticism عقیده باینکه اثبات هستی خدااز گنجایش علم بشر بیرون است
microcomputer اندازه کوچک و کامل بر پایه قطعه ریز پردازنده و گنجایش حافظه محدود
VHD نوعی دیسک ویدیویی با گنجایش بالا که میتواند حجم زیادی داده را ذخیره کند
privilege ساخت پردازنده Intel که در حالت محافظت شده است و به برنامه امکان افزودن بخشهای حیاتی محیط عملیات را میدهد
conventional RAM در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
conventional memory در سیستم سازگار -IBM PC ناحیه حافظه با دستیابی تصادفی نصب شده روی PC با گنجایش چند کیلو بایت
biochemist متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
biochemists متخصص شیمی حیاتی والی ویژه گر زیست شیمی
vital statistics امار زاد و ولد و مرگ و میر امار حیاتی
wavelength division multiplexing روش افزایش گنجایش داده روی فیبرنوری بوسیله ارسال چندین سیگنال نوری با طول موج مختلف در یک فیبر
biochemical مربوط به شیمی حیاتی یازیست شیمی
seconded مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconding مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
seconds مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
second مجوز دادن به تولیدکننده برای تولید یک قطعه الکترونیکی وقتی که گنجایش تولید درحد نیاز نیست
pondage گنجایش حوض یا استخر انباشتن اب در حوض یااستخر
pack board وسیله سیم کشی با گنجایش دو قرقره سیم
redundant سیستم دیسک درایو سریع تا گنجایش بالا که از چندین درایو استفاده میکند که هر یک یک بایت از کلمه داده را ذخیره می کنند
peripheral باس سریع طراحی شده توسط Intel که تا چند مگاهرتز گنجایش دارد و در کامپیوترهای شخصی بر پایه Pentum برای آداپتورهای شبکه یا گرافیکی استفاده میشود
critical item اقلام حیاتی اقلام مهم
critical point نقطه مهم و برجسته زمین نقاط حیاتی و مهم زمین
island bases پایگاههای داخل منطقه پدافندی هوایی پایگاهی داخل منطقه حیاتی پایگاههای جزیرهای دریایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com