English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
eye-witnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitnesses گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
Other Matches
probate گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
stock certificate گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
certifies تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certify تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
testimonies گواهی
certification گواهی
testimony گواهی
witnesses گواهی
witness گواهی
legalization گواهی
deposition گواهی
depositions گواهی
warrant گواهی
warranted گواهی
warranting گواهی
warrants گواهی
certificate گواهی
certificates گواهی
witnessed گواهی
oral evidence گواهی
mark گواهی
attestation گواهی
report گواهی
evidence گواهی
grade گواهی
reference [testimonial] گواهی
attestation گواهی
witnessing گواهی
certificate [official document] گواهی
warrants گواهی کردن
certified گواهی شده
deponent گواهی نویس
warrant گواهی کردن
certificate of compliance گواهی تطبیق
certifies گواهی کردن
certificate of a doctor گواهی پزشک
certificate of analysis گواهی بررسی
certifying گواهی کردن
bear witness گواهی دادن
certificate of damage گواهی خسارت
certify گواهی کردن
attests گواهی دادن
inspection certificate گواهی بازرسی
inspection certificate گواهی نظارت
insurance certificate گواهی بیمه
interim certificates گواهی موقت
birth certificate گواهی تولد
call in evidence گواهی خواستن از
call to witness گواهی خواستن از
qualifying certificate گواهی صلاحیت
quality certificate گواهی کیفیت
evidence ملاک گواهی
health certificate گواهی بهداشت
false testimony گواهی کذب
attest گواهی دادن
attesting گواهی دادن
attested گواهی دادن
certificate of health گواهی بهداشت
deposing گواهی دادن
deposes گواهی دادن
depose گواهی دادن
false evidence گواهی کدب
speak well for گواهی دادن
warrant گواهی حکم
certificate of quality گواهی کیفیت
affiant گواهی نویس
certificate of origin گواهی مبداء
certificate of origin گواهی مبدا
certificate of measurement گواهی وزن
certificate of measurement گواهی مقدار
certificate of receipt گواهی وصول
certificate of receipt گواهی رسید
certificate of quantity گواهی مقدار
testimonial گواهی نامه
witnesses گواهی دادن
witnessing گواهی دادن
witnessed گواهی دادن
witness گواهی دادن
certificate of survey گواهی بازرسی
certificate of weight گواهی وزن
warrants گواهی حکم
certificate of quantity گواهی کمیت
certificate of deposit گواهی سپرده
warranting گواهی حکم
warranting گواهی کردن
certificate of death گواهی فوت
warranted گواهی حکم
warranted گواهی کردن
back letter گواهی تضمین
certificate گواهی نامه
testimonials گواهی نامه
certificating of quantity گواهی کمیت
certification گواهی کردن
certificate of survey گواهی بازدید
certified check چک گواهی شده
certifier گواهی کننده
certificate of inspection گواهی بازرسی
bear testimony گواهی دادن
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
certificates گواهی نامه
testifies گواهی دادن
testis تخم گواهی
testify گواهی دادن
testifying گواهی دادن
bill of health گواهی تندرستی
treasury warrant گواهی خزانه
to call in evidence گواهی خواستن از
deposition گواهی کتبی
warrantable قابل گواهی
testified گواهی دادن
depositions گواهی کتبی
death certificate گواهی فوت
to bear witness گواهی دادن
to bear testimony گواهی دادن
death certificates گواهی فوت
licensing گواهی نامه
license گواهی نامه
bill of health گواهی بهداشت
to give evidence before the court در دادگاه گواهی دادن
false witness گواهی یاشهادت دروغ
give evidence of گواهی دادن در مورد
presaging گواهی دادن بر خبردادن از
to call any one in testimony از کسی گواهی خواستن
perjure گواهی دروغ دادن
presaged گواهی دادن بر خبردادن از
presage گواهی دادن بر خبردادن از
perjures گواهی دروغ دادن
perjuring گواهی دروغ دادن
taking of evidence شنوایی گواهی [حقوق]
hearing of evidence شنوایی گواهی [حقوق]
marriage lines گواهی نامه عروسی
subscriping witness گواهی کننده سند
scrip گواهی نامه موقت
certificate of measurement گواهی اندازه و ابعاد
notice of dishonour گواهی عدم پرداخت
notice of non payment گواهی عدم پرداخت
notarization گواهی محضری و رسمی
d. certificate گواهی نامه مرخصی
cover note گواهی پوشش بیمه
cover note گواهی بیمه نامه
certificate of deposit گواهی پول سپرده
presages گواهی دادن بر خبردادن از
bill of health گواهی صحت مزاج
certificate گواهی صادر کردن
packing note گواهی بسته بندی
vindicable قابل گواهی واثبات
certificates گواهی صادر کردن
certificate of deposits گواهی نامه سپرده
share certificate گواهی مالکیت سهام
certificate of exclusive inheritance گواهی انحصار وراثت
attestor گواهی دهنده گواه
external rectus عضله مستقیم برون چشمی
test شهادت گواهی بازرسی کردن
in witness whereof برای گواهی مراتب بالا
attestation امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
to give evdience گواهی دادن مدرک بودن از
testimonialize گواهی نامه یا رضایت دادن
I hereby certify that …. بدینوسیله تصدیق ( گواهی ) می نمایم که …
testamur گواهی نامه گذراندن امتحانات
grant probate of a will صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
perjury سوگند شکنی گواهی دروغ
taking of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
To authenticate a signature. تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
tested شهادت گواهی بازرسی کردن
bankrupts certificate گواهی نامه اعاده حیثیت
captions گواهی مندرج درروی سند
docl pass گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
depone عزل نمودن گواهی دادن
certified copy رونوشت گواهی رسمی شده
tests شهادت گواهی بازرسی کردن
hearing of evidence پذیرش سند و گواهی [حقوق]
caption گواهی مندرج درروی سند
matricula دفتر ثبت گواهی نامه نویسی
vouchee کسیکه برای او گواهی وشهادت میدهند
probate رونوشت گواهی شده وصیت نامه
cdp Processing Data Certificationin گواهی پردازش داده
estreat رونوشت گواهی شده پیش نویس دادگاه
floater گواهی نامه سهام دولتی یا راه اهن
internal evidence مدارک یا گواهی که از درون چیزی بدست میاید
king's evidence گواهی واعتراف شریک گناه برضدهمدستان خودرادرامریکا.....گویند
ccp Programming inComputer Certificate گواهی برنامه نویسی کامپیوتر
docl pass گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
attestation clause عبارتی که در ذیل اسنادبلافاصله قبل از اسامی گواهی کنندگان امضا
clearance in ward گواهی مامورین گمرک نسبت به کالاهایی که مشمول حقوق گمرکی می شوند قبل از تخلیه و بعد از حمل
probate تصدیق صحت وصیتنامه رونوشت مصدق وصیتنامه گواهی انحصار وراثت
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
mountains witness کوه هاهم گواهی میدهند حتی کوه ها.......
natarize محضر داری کردن گواهی رسمی کردن
jurat گواهی امضاء وهویت امضاء کننده
record ثبت گواهی ثبت شده
credential گواهی نامه اعتبار نامه
perjury قسم دروغ گواهی دروغ
statute of fraud قوانین ضد کلاهبرداری قوانینی که در سال 7761میلادی در زمان چارلزیازدهم در انگلستان به تصویب رسید و هدف اصلی ان جلوگیری از گواهی دروغ و پیمان شکنی و استفاده نامشروع از عدم حضور ذهن گواهان در محکمه بود
in the twinkling of an eye بیک طرفه العین
dasd Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
basic روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
basics روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com