Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English
Persian
affiant
گواهی نویس
deponent
گواهی نویس
Search result with all words
estreat
رونوشت گواهی شده پیش نویس دادگاه
Other Matches
probate
گواهی حصر وراثت گواهی نمودن صحت وصیت نامه
eye-witnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
stock certificate
گواهی موجودی کالا در انبار گواهی سهم
eyewitnesses
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
eyewitness
گواهی مستقیم گواهی چشمی شاهدبرای العین
addersser or or
نامه نویس عریضه نویس
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
versions
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
version
نرم افزار کمکی که به چندین برنامه نویس امکان کارکردن رروی فایل منبع و بررسی تغییرات اعمال شده توسط هر برنامه نویس را میدهد
certify
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifies
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certifying
تصدیق و گواهی کردن تصدیق و گواهی دادن
certificate
گواهی
warrant
گواهی
warrants
گواهی
warranting
گواهی
warranted
گواهی
oral evidence
گواهی
certification
گواهی
depositions
گواهی
deposition
گواهی
certificates
گواهی
witnesses
گواهی
witnessing
گواهی
attestation
گواهی
witnessed
گواهی
legalization
گواهی
testimonies
گواهی
testimony
گواهی
witness
گواهی
mark
گواهی
report
گواهی
grade
گواهی
attestation
گواهی
evidence
گواهی
reference
[testimonial]
گواهی
certificate
[official document]
گواهی
health certificate
گواهی بهداشت
interim certificates
گواهی موقت
death certificate
گواهی فوت
insurance certificate
گواهی بیمه
death certificates
گواهی فوت
inspection certificate
گواهی نظارت
inspection certificate
گواهی بازرسی
deposing
گواهی دادن
deposes
گواهی دادن
depose
گواهی دادن
witnesses
گواهی دادن
witnessed
گواهی دادن
testimonials
گواهی نامه
testimonial
گواهی نامه
quality certificate
گواهی کیفیت
qualifying certificate
گواهی صلاحیت
evidence
ملاک گواهی
witness
گواهی دادن
attest
گواهی دادن
certificate
گواهی نامه
certified
گواهی شده
testify
گواهی دادن
warrants
گواهی حکم
warranting
گواهی حکم
warrant
گواهی کردن
warrant
گواهی حکم
warranted
گواهی کردن
warranted
گواهی حکم
testifying
گواهی دادن
testifies
گواهی دادن
attested
گواهی دادن
attesting
گواهی دادن
attests
گواهی دادن
certificates
گواهی نامه
testified
گواهی دادن
certifies
گواهی کردن
certify
گواهی کردن
certifying
گواهی کردن
warranting
گواهی کردن
depositions
گواهی کتبی
certificate of quality
گواهی کیفیت
certificate of origin
گواهی مبداء
certificate of origin
گواهی مبدا
certificate of measurement
گواهی وزن
certificate of measurement
گواهی مقدار
license
گواهی نامه
licensing
گواهی نامه
deposition
گواهی کتبی
certificate of deposit
گواهی سپرده
certificate of inspection
گواهی بازرسی
warrants
گواهی کردن
certificate of death
گواهی فوت
certificate of quantity
گواهی کمیت
certificate of quantity
گواهی مقدار
certificate of receipt
گواهی رسید
certifier
گواهی کننده
certified check
چک گواهی شده
certification
گواهی کردن
bill of health
گواهی بهداشت
certificating of quantity
گواهی کمیت
certificate of weight
گواهی وزن
certificate of survey
گواهی بازدید
certificate of survey
گواهی بازرسی
certificate of receipt
گواهی وصول
certificate of damage
گواهی خسارت
certificate of compliance
گواهی تطبیق
bear testimony
گواهی دادن
to call in evidence
گواهی خواستن از
back letter
گواهی تضمین
to bear witness
گواهی دادن
to bear testimony
گواهی دادن
testis
تخم گواهی
certificate of health
گواهی بهداشت
false evidence
گواهی کدب
false testimony
گواهی کذب
speak well for
گواهی دادن
witnessing
گواهی دادن
treasury warrant
گواهی خزانه
bear witness
گواهی دادن
certificate of analysis
گواهی بررسی
clean bill of health
<idiom>
گواهی سلامتی
certificate of a doctor
گواهی پزشک
bill of health
گواهی تندرستی
call to witness
گواهی خواستن از
warrantable
قابل گواهی
birth certificate
گواهی تولد
call in evidence
گواهی خواستن از
certificate of measurement
گواهی اندازه و ابعاد
d. certificate
گواهی نامه مرخصی
cover note
گواهی پوشش بیمه
certificate of deposit
گواهی پول سپرده
false witness
گواهی یاشهادت دروغ
certificates
گواهی صادر کردن
attestor
گواهی دهنده گواه
scrip
گواهی نامه موقت
certificate of deposits
گواهی نامه سپرده
certificate
گواهی صادر کردن
cover note
گواهی بیمه نامه
give evidence of
گواهی دادن در مورد
presaged
گواهی دادن بر خبردادن از
bill of health
گواهی صحت مزاج
to give evidence before the court
در دادگاه گواهی دادن
subscriping witness
گواهی کننده سند
to call any one in testimony
از کسی گواهی خواستن
notarization
گواهی محضری و رسمی
packing note
گواهی بسته بندی
hearing of evidence
شنوایی گواهی
[حقوق]
share certificate
گواهی مالکیت سهام
vindicable
قابل گواهی واثبات
taking of evidence
شنوایی گواهی
[حقوق]
certificate of exclusive inheritance
گواهی انحصار وراثت
presage
گواهی دادن بر خبردادن از
presages
گواهی دادن بر خبردادن از
marriage lines
گواهی نامه عروسی
notice of dishonour
گواهی عدم پرداخت
notice of non payment
گواهی عدم پرداخت
perjuring
گواهی دروغ دادن
perjures
گواهی دروغ دادن
perjure
گواهی دروغ دادن
presaging
گواهی دادن بر خبردادن از
tested
شهادت گواهی بازرسی کردن
captions
گواهی مندرج درروی سند
attestation
امضاکسی را گواهی کردن تصدیق
bankrupts certificate
گواهی نامه اعاده حیثیت
tests
شهادت گواهی بازرسی کردن
test
شهادت گواهی بازرسی کردن
caption
گواهی مندرج درروی سند
testimonialize
گواهی نامه یا رضایت دادن
to give evdience
گواهی دادن مدرک بودن از
testamur
گواهی نامه گذراندن امتحانات
I hereby certify that ….
بدینوسیله تصدیق ( گواهی ) می نمایم که …
To authenticate a signature.
تصدیق امضاکردن ( گواهی امضاء )
grant probate of a will
صحت وصیتنامهای را گواهی کردن
clean bill of health
گواهی نامه بهداشت کشتی
depone
عزل نمودن گواهی دادن
in witness whereof
برای گواهی مراتب بالا
perjury
سوگند شکنی گواهی دروغ
docl pass
گواهی ورود به لنگرگاه یاخروج از ان
certified copy
رونوشت گواهی رسمی شده
hearing of evidence
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
taking of evidence
پذیرش سند و گواهی
[حقوق]
chirographer
خط نویس
vouchee
کسیکه برای او گواهی وشهادت میدهند
probate
رونوشت گواهی شده وصیت نامه
matricula
دفتر ثبت گواهی نامه نویسی
dramaturge
درام نویس
elegist
مرثیه نویس
editorialist
سرمقاله نویس
dialogist
مکالمه نویس
write once read many
یکبار نویس
elegiast
مرثیه نویس
cryptographer
رمز نویس
tractarian
مقاله نویس
elegiast
قصیده نویس
typewritter
ماشین نویس
ball pens
روان نویس ها
letter writer
نامه نویس
ballpoints
روان نویس ها
ballpens
روان نویس ها
songwriter
ترانه نویس
fabulist
افسانه نویس
ballpoint pens
روان نویس ها
magazin
مجله نویس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com