English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (5 milliseconds)
English Persian
holder گیرنده اشغال کننده
holders گیرنده اشغال کننده
Other Matches
distractive گیج کننده برگرداننده یا اشغال کننده فکر
sensor گیرنده یادریافت کننده خاطرات حسی ضبط کننده
hold back اشغال کننده
occupier اشغال کننده
occupants اشغال کننده
occupant اشغال کننده
occupiers اشغال کننده
occupancy اشغال کننده
army of occupation نیروی اشغال کننده
pointers اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
pointer اشاره کننده نشان گیرنده عقربه ی دستگاه اندازه گیری
flag ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
flags ترتیب کد که به گیرنده اطلاع میدهد که حروف بعدی بیان کننده عملیات کنترلی است
untenable اشغال نشدنی غیر قابل اشغال
overrunning دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد
overruns دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد
overrun دادهای که گیرنده گم کرده بود چون سنکرون بندد و یا با سرعت کمتری از ارسال کننده عمل ماکرو و بافر ندارد
backwards کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
backward کانال از گیرنده به فرستنده برای ارسال گیرنده
requested سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requesting سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
request سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
requests سیگنال ارسالی توسط فرستنده به گیرنده وپرسش اینکه آیا گیرنده آماده دریافت داده است یا خیر.
transponder تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
signalling 1-روش فرستنده برای هشدار به گیرنده برای ارسال یک پیام . 2-ارتباط با فرستنده درباره وضعیت گیرنده
consignee گیرنده کالا برای بارنامه گیرنده اصلی کالا
cooperative scorer بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
corrector جبرانگر تعدیل کننده تصحیح کننده تنظیم کننده
sliver اشغال
paltry اشغال
busying اشغال
busy اشغال
pig's wash اشغال
busiest اشغال
throw away اشغال
paultry اشغال
occupancy اشغال
refuses اشغال
litter اشغال
refused اشغال
refuse اشغال
draff اشغال
littered اشغال
busies اشغال
swills اشغال
tot اشغال
tots اشغال
swilling اشغال
swilled اشغال
swill اشغال
occupations اشغال
soilage اشغال
occupation اشغال
busier اشغال
busied اشغال
littering اشغال
culch اشغال
litters اشغال
kitchen stuff اشغال
occuration اشغال
cultch اشغال
refusing اشغال
trashed اشغال
trashing اشغال
waste اشغال
offal اشغال
slithers اشغال
slithering اشغال
scrap اشغال
scraps اشغال
trashes اشغال
junk اشغال
raff اشغال
trash اشغال
wastes اشغال
scrapped اشغال
scrapping اشغال
run-offs اشغال
run-off اشغال
riffraff اشغال
run off اشغال
garbage اشغال
rubbish اشغال
slither اشغال
dump اشغال
slithered اشغال
inhabitancy اشغال
ashcan اشغال دان
rack اشغال گیر
tenantless اشغال نشده
rag picker اشغال برچین
wastebaskets اشغال دان
ashcans اشغال دان
garbage اشغال خاکروبه
occupations اشغال کردن
offscourings اشغال کثافت
ashpit پیت اشغال
unoccupied اشغال نشده
laystall اشغال دان
wracked اشغال گیر
take up اشغال کردن
seizures اشغال هدف
wracks اشغال گیر
vacant اشغال نشده
fill up اشغال کردن
occupied اشغال شده
racks اشغال گیر
indwell اشغال کردن
racked اشغال گیر
grub street اشغال گذرنویسندگان
occupy اشغال کردن
occupation of position اشغال موضع
to fill up اشغال کردن
to take up اشغال کردن
seizure اشغال هدف
busy signal علامت اشغال
dumpish اشغال وار
wrack اشغال سبزی
dump bucket سطل اشغال
dreg ته نشین اشغال
occupies اشغال کردن
occupying اشغال کردن
waste اشغال زباله
occupations اشغال تصرف
slopped اشغال خوری
occupation اشغال کردن
preoccupations اشغال قبلی
slopping اشغال خوری
tenure نگهداری اشغال
pigwash بساب اشغال
occupation اشغال تصرف
wastebasket اشغال دان
stinkpot اشغال دان
slop اشغال خوری
wastes اشغال زباله
preoccupation اشغال قبلی
busying خط تلفن اشغال است
slop pail سطل اشغال دان
debris اشغال روی هم ریخته
military occupation اشغال نظامی یک منطقه
occupied territory سرزمین اشغال شده
busies خط تلفن اشغال است
busiest خط تلفن اشغال است
busy خط تلفن اشغال است
busied خط تلفن اشغال است
occupied territory منطقه اشغال شده
occupation of position اشغال موضع کردن
rubbishing پراز اشغال یا کثا فت
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
busier خط تلفن اشغال است
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
engrossed کاملا اشغال شده
scavenges در اشغال کاوش کردن
slag اشغال تفاله گرفتن از
actions اشغال نیروهای جنگی
trashed بصورت اشغال در اوردن
action اشغال نیروهای جنگی
bare base پایگاه اشغال نشده
trashing بصورت اشغال در اوردن
jakes اشغال درهم ریخته
scavenge در اشغال کاوش کردن
scavenged در اشغال کاوش کردن
trash بصورت اشغال در اوردن
litter زاییدن اشغال پاشیدن
occupancy سکونت اشغال مال
littered زاییدن اشغال پاشیدن
trashes بصورت اشغال در اوردن
littering زاییدن اشغال پاشیدن
litters زاییدن اشغال پاشیدن
preoccupying از پیش اشغال یا تصرف کردن
preoccupies از پیش اشغال یا تصرف کردن
incinerators کوره مخصوص سوزاندن اشغال
my time is occupied وقتم اشغال شده است
racked توری مشبک اشغال گیر
it takes much room فضای زیادی را اشغال میکند
preoccupy از پیش اشغال یا تصرف کردن
prepossession اشغال قبلی تمایل بیجهت
wracks توری مشبک اشغال گیر
rack توری مشبک اشغال گیر
wracked توری مشبک اشغال گیر
incinerator کوره مخصوص سوزاندن اشغال
racks توری مشبک اشغال گیر
accipient گیرنده
recipients گیرنده
recipient گیرنده
reciptacle گیرنده
assignee گیرنده
prehensory گیرنده
catchier گیرنده
prehensorial گیرنده
receptor گیرنده
sensor گیرنده
barrage reception سد گیرنده
payees گیرنده
acceptor گیرنده
prehensile گیرنده
touching گیرنده
fetching گیرنده
reciever گیرنده
consignee گیرنده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com