English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (36 milliseconds)
English Persian
gripe گیره چسبیدن قبضه کردن
Other Matches
To gain full control of the affairs . To have a tight grip on things. کارها را قبضه کردن
stair rod گیره فرش [از این گیره های برنزی جهت نگهداری فرش های کناره در پله ها و یا آویزان کردن فرش استفاده می کنند.]
handles قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
handle قبضه شمشیر دستگیره جابجا کردن
clip-on <adj.> گیره دار [چیزی با گیره برای بستن]
agglomerate توده کردن بهم چسبیدن
clogs به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clog به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
clogged به گل نشستن گیر کردن چسبیدن
preempt پیشدستی کردن قبضه کردن
cartel اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cartels اتحادیه کمپانیهای تولید و عرضه کننده کالا به منظور قبضه کردن بازارکشور یا حتی جهان و تعیین قیمتها به میل خود وجلوگیری از رقابت
cleat باگوه و گیره محکم کردن
pinned گیره سر گیره کاغذ
pin گیره سر گیره کاغذ
pinning گیره سر گیره کاغذ
griped قبضه
hilts قبضه
hilt قبضه
premption قبضه
base piece قبضه مبنا
piece قبضه سلاح
artillery piece قبضه توپخانه
ready قبضه حاضر
readies قبضه حاضر
sections قبضه توپ
gun captain رئیس قبضه
pieces قبضه سلاح
manubrium قبضه تفنگ
section قبضه توپ
base mortar قبضه مبنا
handle قبضه شمشیر
readied قبضه حاضر
handles قبضه شمشیر
readying قبضه حاضر
section chief رئیس قبضه
Ten firearms . ده قبضه اسلحه
snap swivel حلقه گردان با گیره فلزی برای وصل کردن طعمه ماهیگیری به ان
cornering the market قبضه نمودن بازار
pieces قبضه توپ یا تفنگ
drill مشق پای قبضه
registered letter with receipt attached نامه سفارشی دو قبضه
gun section یک قبضه توپ با نفرات
drilled مشق پای قبضه
haft قبضه دسته گذاشتن
certified mail پست سفارشی دو قبضه
piece قبضه توپ یا تفنگ
drills مشق پای قبضه
manubrium عضو یا قسمت قبضه مانند
They have seized ( dominated) the country. مملکت را قبضه کرده اند
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
stocked قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
stock قبضه جنگ افزار قنداق تفنگ
His speech gripped the television viewers ( audience ). سخنرانی اش بینندگان تلویزیون را قبضه کرد
adhered چسبیدن
glue چسبیدن
adhering چسبیدن
grip چسبیدن به
handfast چسبیدن
grips چسبیدن به
cohere چسبیدن
glueing چسبیدن
adheres چسبیدن
inhere چسبیدن
cohering چسبیدن
coheres چسبیدن
stick چسبیدن
cleave چسبیدن
gripped چسبیدن به
cohered چسبیدن
cleaved چسبیدن
gluing چسبیدن
cleaves چسبیدن
gripping چسبیدن به
glues چسبیدن
adhere چسبیدن
gluing چسباندن چسبیدن
shadow چسبیدن به حریف
hang on to something بچیزی چسبیدن
heat bond چسبیدن گرم
glues چسباندن چسبیدن
shadowed چسبیدن به حریف
adhering چسبیدن پیوستن
regelate بهم چسبیدن
shadowing چسبیدن به حریف
To cling to someone. به کسی چسبیدن
adhere چسبیدن پیوستن
shadows چسبیدن به حریف
to tackle to بکار چسبیدن
to hang on to anything بچیزی چسبیدن
glue چسباندن چسبیدن
cling چسبیدن پیوستن
conglutination بهم چسبیدن
adhered چسبیدن پیوستن
holds چسبیدن نگاهداری
glueing چسباندن چسبیدن
clings چسبیدن پیوستن
adequateness چسبیدن پیوستن
adheres چسبیدن پیوستن
To seize with both hands. دودستی چسبیدن
hold چسبیدن نگاهداری
hang together بهم چسبیدن
hold by به چیزی چسبیدن
service practice مشق پای قبضه جنگ افزار تمرین عملی
to stick like a leech مانند کنه چسبیدن
inclip چسبیدن دراغوش گرفتن
snaps چسبیدن به قاپ زدن
snap چسبیدن به قاپ زدن
on one's chest <idiom> عین کنه چسبیدن
snapped چسبیدن به قاپ زدن
to cling to the old ways به رسوم قدیمی چسبیدن
hang مصلوب شدن چسبیدن به
hangs مصلوب شدن چسبیدن به
To be most insistent. To hold tight. سفت وسخت چسبیدن
rigid adherence to a thing سفت چسبیدن بچیزی
snapping چسبیدن به قاپ زدن
tasten سفت شدن چسبیدن
to be wedded to an opinion بعقیدهای چسبیدن یاجداطرفداران بودن
aggregate interlocking بهم چسبیدن مصالح ریزدانه
fire unit یکان تیراندازی کننده قبضه پدافند هوایی سکوی اتش توپخانه
deterrence به زمین چسبیدن از ترس از عمل بازماندن
to harp on a subject زیادموضوعی راطول دادن به موضوعی چسبیدن
coanda effect گرایش سیال برای چسبیدن به سطح جامد
dry sum تمرین مشق پای قبضه تمرین بدون تیراندازی
stop گیره
detent گیره
clamps گیره
clippings گیره
gripping گیره
clamped گیره
gripped گیره
grips گیره
clip گیره
retainers گیره
retainer گیره
grip گیره
stops گیره
stopped گیره
pincer گیره
tongs گیره
c clamp گیره
vice jaw فک گیره
clamping گیره
clips گیره
pin گیره
handles گیره
stopping گیره
tach گیره
pinned گیره
pinchers گیره
tache گیره
clipped گیره
pinning گیره
guardless بی گیره
clasping گیره
dogging گیره در
benchvise گیره
bend گیره
clump گیره
handle گیره
flaking گیره
clasper گیره
pawl گیره
flaked گیره
toggle گیره
poppet head گیره
flake گیره
jaw گیره
dogs گیره در
jaws گیره
grid clip گیره
clamping jaw فک گیره
gripping jaw فک گیره
hairpin گیره مو
cleat گیره
clumps گیره
dog گیره در
clumping گیره
becket گیره
pinch گیره
vise گیره
pinches گیره
toggles گیره
clamp گیره
clumped گیره
hairpins گیره مو
gripped گیره بست
safety fork گیره ضامن
reedier گیره دار
gripping گیره بست
pipe clip گیره لوله
pinned گیره لباس
chain clamp گیره زنجیری
clamp holder گیره بند
pin گیره دستگیره در
bulging گیره سنگ
pinned گیره دستگیره در
reediest گیره دار
clipboards گیره زیردستی
test clip گیره ازمایش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com