Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
peregrin falcon
یکجور قوش تیز پرکه قوش بازان بدان دلبستگی دارند
Other Matches
i take no interest in that
هیچ بدان دلبستگی ندارم هیچ از ان خوشم نمیاید
string board
تیر یا تختهای که پلههای سنگین بدان تکیه دارند
vives
یکجور ناخوشی گوش که کره اسبهای تازه بعلف بسته بدان دچار می شوند
maud
یکجور پارچه پیچازی که شبانان اسکاتلندی میپوشند یکجور گلیم سفری
newmarket
یکجور بالاپوش چسبان یکجور بازی گنجفه
the fancy
....بازان
phocidae
اب بازان
golf club
باشگاه گلف بازان
cross examination
به طور کلی در CL کلیه شهود وکارشناسان و مامورین کشف جرم در موقع محاکمه بایدعلنا" و حضورا" اطلاعات خودرا بیان دارند و دادستان ووکیل متهم حق سوال کردن از ایشان را دارند
phocine
وابسته به اب بازان یا تیره خوک ابی
tiltyard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
tilting yard
میدان مبارزه نیزه بازان و سوارکاران
to go a mumming
در دسته نقاب پوشان و لال بازان شرکت کردن
ski lifts
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
ski lift
دستگاه حمل اسکی بازان ویاتماشاچیان به قله کوه تلسکی
interestedly
با دلبستگی
interests
دلبستگی
attachment
دلبستگی
interest
دلبستگی
interestedness
دلبستگی
languidinterest
دلبستگی کم
civism
دلبستگی به میهن
attachment
حکم دلبستگی
profound interest
دلبستگی زیاد
fixations
دلبستگی زیاد
fixation
دلبستگی زیاد
devotion to music
دلبستگی به موسیقی
rubrician
کسی که دلبستگی زیادبدستورهای
religionism
دلبستگی زیادبه دینداری
to take an i. in something
به چیزی دلبستگی داشتن
particularism
دلبستگی بمرام خاصی
(no) skin off one's nose
<idiom>
دلبستگی به چیزی ،دلواپسی
to have a thing at heart
بچیزی زیاد دلبستگی داشتن
exteriority
حالت بیرونی یافاهری دلبستگی به
humanism
دلبستگی به مسائل مربوط بنوع بشر
outwardness
کیفیت فاهر دلبستگی بچیزهای خارجی یامادی
scripturalism
اعتقادبه نص کتاب مقدس دلبستگی بدلائل نقلی
thereunto
بدان
wherunto
که بدان
thereto
بدان
parochialism
محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
thereby
بدان وسیله
thereto attached
پسوسته بدان
jingo
کلمه که شعبده بازان در موقع شعبده بازی بکار میبرند
according as
چنانکه بدان سان که
whereat
که بدان جهت که در انجا
poetic justice
کامیابی خوبان و شکست بدان
key-rings
حلقهای که بدان کلید می اویزند
key-ring
حلقهای که بدان کلید می اویزند
the question referred to above
موضوعی که در بالا بدان اشاره شد
that is nothing like it
هیچ شباهتی بدان ندارد
paradoxically
بدان سان که باعقیده .....است
gate meeting
انجمنی که بادادن ورودیه بدان درایند
it was beneath my notice
مراعارمی امدازاینکه بدان توجهی کنم
he had no evidence to go upon
مدرکی نداشت که بدان متکی شود
omnim gatherum
مهمانی که همه کس بدان خوانده شود
it is not pervious to reasonov
بدان دسترسی ندارد خردانرانمیتواند دریابد
nose ring
حلقهای که به بینی گاومیزنند تا بدان اورابکشند
where no human foot can tread
جایی که پای ادمیزاد بدان نمیرسد.
timberhead
انتهای تیر کشتی که طناب بدان اویزند
self feeder
ماشینی که موادلازمه ازطرف خودش بدان میرسد
near side
سمت اسباب که ژیمناست بدان نزدیک میشود
hobby
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
hobbies
کاری که کسی بدان عشق وعلاقه دارد
plowhead
چارچوبی که گاو اهن بدان متصل میشده
an accessible place
جایی که راه یافتن بدان ممکن است
paroli
دوبرابر داو بوسیله افزودن پول برده بدان
phonoscope
التی که بدان سیمهای ادوات موسیقی ازموده میشوند
indo iranian
وابسته به بخشی از زبانها....و ایران بدان سخن میگویند
over production
عمل اوزدن کالایی بیش ازاندازهای که بدان نیازمندی هست
buff stick
بدان پیچیده است و برای پرداخت کردن بکار میبرند
forbidden fruits
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
accessibly
چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
forbidden fruit
چیزی که به واسطه ممنوع بودن انسان بدان ارزو میکند
golfdom
جهان گلف و گلف بازان
cowlstaff
چوبی که دونفر روی شانه حمل کرده وچیزهایی بدان می اویزند
mumpsimus
ایین دیرینه بی معنی که ازروی تعصب بدان بچسبند نادان متعصب
go cart
چارچوب غلتک داری که کودکان دست بدان گرفته راه رفتن میاموزند
crankpin
قسمت استوانهای دسته میل لنگ که میلههای رابط بدان متصل میشود
reunionism
دلبستگی به پیوند کلیسای کاتولیک با کلیسای انگلیس
free haul
در حمل مصالح ساختمانی به کارگاه حداکثر مسافتی را که کرایه اضافی بدان تعلق نگیردگویند
final setting time
مدت زمانی که بتن بدان درجه از سختی برسد که بتواندفشار معین را تحمل کند
walking chair
چارچوب غلتک دار که کودکان دست خود را بدان گرفته راه رفتن می اموزند
HE that lies down with dogs must expect to rise with fleas..
<proverb>
کسى که با سگها بخوابد بایستى انتظار آن را هم داشته باشد که با یشرات برخیزد.(پسر نوی با بدان بنشست ,خاندان نبوتش گم شد).
Manx
وابسته به جزیره انسان لهجهای که در جزیره نامبرده بدان سخن میگویند
green stick
شکستگی استخوان درکودکان بدان گونه که یک سوی استخوان شکسته سو
within living memory
به یاد دارند
they are individ different
تک تک با هم فرق دارند
it is g. believed that...
عموماعقیده دارند که ....
pandean pipe
یکجور نی
homogeneous
یکجور
alike
یکجور
pan pipe
یکجور نی
totems
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
totem
روح محافظ شخص درخت یا جانوری که سرخ پوستان حفظ وحامی روحانی خود دانسته واز تجاوز بدان یاخوردن گوشت ان خودداری می کردند
conifers
که میوه مخروطی دارند
diclinous
درختانی که نر وماده دارند
minimus
از چندتن که یک نام دارند
Walls are ears.
<proverb>
دیوارها گوش دارند .
they are at war with japan
باژاپن جنگ دارند
they differ in kind
جنساباهم فرق دارند
they differ materially
تفاوت کلی با هم دارند
they itch for a fight
کرم جنگیدن دارند
conifer
که میوه مخروطی دارند
They have had their differences for a long time .
مدنتهااست با هم اختلاف دارند
onion grass
یکجور جو وحشی
custard pie
یکجور شیرینی
lampereel
یکجور ماهی
lambs wool
یکجور نوشابه
elephant'sgrass
یکجور لویی
osborne
یکجور بیسکویت
double pair royal
چهارطاس یکجور
dutchmans
یکجور گل ساعت
pair royal
سه برگ یکجور
onion couch
یکجور جو وحشی
trebuchet
یکجور ترازو
moloch
یکجور سوسماراسترالیایی
lewis gun
یکجور مسلسل
trebucket
یکجور ترازو
lotuses
یکجور نیلوفرابی
nonsuch
یکجور یونجه
lotos
یکجور نیلوفرابی
costrel
یکجور قمقمه
mignonette
یکجور گل میخک
aigret
یکجور ماهیخوار
lotus
یکجور نیلوفرابی
cracker
یکجور شیرینی
cold cream
یکجور مرهم
pippin
یکجور سیب
Jaffa
یکجور پرتغال
sheer legs
یکجور جرثقیل
rubicelle
یکجور یاقوت
griffon
یکجور لاشخور
sheers
یکجور جرثقیل
polyanthus
یکجور نرگس
snow flake
یکجور گل حسرت
crackers
یکجور شیرینی
pair royal
سه سر سه طاس یکجور
pandore
یکجور سه تار
gleek
سه برگ یکجور
petard
یکجور ترقه
ledger bait
که دریک جا روی نگاه دارند
basilicas
کلیساهایی که سالن دراز دارند
My hair is falling out.
موهای سرم دارند میریزند.
basilica
کلیساهایی که سالن دراز دارند
to yet had it
طرف مثبت اکثریت را دارند
to be of the mind that ...
این عقیده
[نظر]
را دارند که ...
Iranians have a gift of tongues.
ایرانیها استعداد زبان دارند
They all acknowledge him master .
همه او را به استادی قبول دارند
the run of the hills is east
تپه ها سوی خاورامتداد دارند
The courts have unlimited jurisdiction.
دادگاهها اخنیارات نامحدود دارند
The apples are bruised .
سیبها لک زده ( لکه دارند )
The days are getting shorter now .
روزها دارند کوتاه می شوند
they are t of their doctrines
اصول خودرامحکم نگاه می دارند
active material
موادی که خاصیت تجزیه دارند
majolica
یکجور کاشی صورتی
double pair royal
چهار برگ یکجور
marcelwave
یکجور فر یا موج که بمومیدهند
weever
یکجور ماهی خاردار
killdee
یکجور مرغ باران
kirschwasser
یکجور عرق البالو
deer tiger
یکجور یوز امریکایی
missel
یکجور باسترک در اروپا
dressing-up
یکجور بازیکهدر آنبچههالباسغیرعادیبهتنمیکنند
lansquenet
یکجور بازی گنجفه
maiolica
یکجور کاشی صورتی
mayweed
یکجور بابونه بدبو
pullicate
یکجور دستمال رنگی
pavan
یکجور رقص سنگین
paris blue
یکجور نیل فرنگی
sparable
یکجور سنگ اهکی
staniel
یکجور باز کوچک
buns
یکجور کلوچه یاکماج
bun
یکجور کلوچه یاکماج
muggins
یکجور بازی دومینو
magenta
یکجور رنگ قرمز
standards
همگون یکنواخت یکجور
standard
همگون یکنواخت یکجور
grams
یکجور باقلا گرم
pollack or lock
یکجور ماهی روغن
grammes
یکجور باقلا گرم
gram
یکجور باقلا گرم
pipistrel
یکجور شبکور کوچک
sand fly
یکجور پشه ریز
sardonyx
یکجور عقیق یمانی
sea asparagus
یکجور خرچنگ دریایی
busbies
یکجور کلاه پوستی
busby
یکجور کلاه پوستی
brandling
یکجور کرم خاکی
trammel
یکجور دام یا تور
mine thrower
یکجور توپ سنگری
catamount
یکجور گربه دشتی
catamountain
یکجور گربه دشتی
catbird
یکجور باسترک امریکایی
meerscham
یکجور گل نرم چپق
chrysoprase
یکجور یاقوت زرد
mountain cork
یکجور پنبه کوهی
omber or ber
یکجور بازی گنجفه
onion skin
یکجور کاغذ نازک
orfe
یکجور ماهی طلایی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com