Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
unified
یکپارچه فرماندهی متحد
Other Matches
unified command
فرماندهی متحد
unified command
نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
supreme commander
فرماندهی عالی ارتش فرماندهی کل قوا فرماندهی کل
link lift vehicle
حمل و نقل بار و پرسنل به صورت یکپارچه حمل یکپارچه
reference position
محل پاسگاه فرماندهی تاکتیکی دریایی موضع فرماندهی
assumes
در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
assume
در دست گرفتن فرماندهی تقبل کردن فرماندهی
command axis
محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
resume command
به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
islands
پل فرماندهی ناو هواپیمابر پل فرماندهی
second in command
معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
island
پل فرماندهی ناو هواپیمابر پل فرماندهی
direct command
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
specified command
فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
monolith
یکپارچه
monoliths
یکپارچه
solids
یکپارچه
forged bit
یکپارچه
gross
یکپارچه
grossed
یکپارچه
grosser
یکپارچه
grosses
یکپارچه
grossest
یکپارچه
grossing
یکپارچه
globally
یکپارچه
integrated
یکپارچه
global
یکپارچه
molar
یکپارچه
solid
یکپارچه
seamless
یکپارچه
monolithic
یکپارچه
entire
درست یکپارچه
accrete
دوقلو یکپارچه
masts
دکل یکپارچه
mast
دکل یکپارچه
unified
یکپارچه شده
integrating
یکپارچه کردن
integrate
یکپارچه کردن
integrates
یکپارچه کردن
polemast
دکل یکپارچه
solid partition
جداگر یکپارچه
global learning
یادگیری یکپارچه
integral construction
ساختمان یکپارچه
solidifying
یکپارچه کردن یا شدن
monolithic integrated circuit
مدار مجتمع یکپارچه
union suit
پیراهن و شلوار یکپارچه
solidify
یکپارچه کردن یا شدن
solidifies
یکپارچه کردن یا شدن
solidified
یکپارچه کردن یا شدن
freight container
اطاقک حمل بار یکپارچه
airlift command
فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
link route segments
راههای مورد استفاده برای حمل بار یکپارچه
wall
مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
walls
مانع یکپارچه در پرش اسب مرکب از جعبههای روی هم
production missile
موشک یکپارچه یا کامل که ازکارخانه به همان صورت تحویل میشود
confederates
متحد
confederate
متحد
associating
متحد
federate
متحد
federated
متحد
federates
متحد
federating
متحد
associated
متحد
associates
متحد
associate
متحد
allied
متحد
married
متحد
in league
متحد
conjunct
متحد
federal
متحد
corporate
متحد
unified
متحد
united
متحد
one
متحد
ones
متحد
blisk
هر مرحله از روتورتوربینهای خطی که در ان دیسک و تیغه ها بصورت یکپارچه ساخته شده اند
fragmentation
امکان نرم افزاری که عمل یکپارچه سازی دیسک سخت را انجام میدهد
leadership
فرماندهی
pilot house
پل فرماندهی
wheelhouses
پل فرماندهی
conning tower
پل فرماندهی
commandership
فرماندهی
commandantship
فرماندهی
centre castle
پل فرماندهی
executive branch
فرماندهی
wheelhouse
پل فرماندهی
bridges
پل فرماندهی
strategy
فن فرماندهی
bridged
پل فرماندهی
commands
فرماندهی
command
فرماندهی
bridge
پل فرماندهی
strategies
فن فرماندهی
commanded
فرماندهی
uniforms
متحد الشکل
to make common cause
متحد شدن
unifies
متحد کردن
unify
متحد کردن
unifying
متحد کردن
allying
متحد کردن
concentric
متحد المرکز
uniform
متحد الشکل
unified
متحد شده
accrete
متحد کردن
feudist
متحد دشمن
bands
متحد شدن
bands
متحد کردن
band
متحد شدن
band
متحد کردن
nexus
گروه متحد
ally
متحد کردن
unifier
متحد کننده
federating
متحد کردن
unite
متحد کردن
running mates
متحد انتخاباتی
unites
متحد کردن
running mate
متحد انتخاباتی
federated
متحد کردن
realigns
متحد شدن
realigning
متحد شدن
realigned
متحد شدن
realign
متحد شدن
close-knit
صمیمی و متحد
unitive
متحد کننده
federate
متحد کردن
uniting
متحد کردن
federates
متحد کردن
defragmentation
ابزار نرم افزاری که عمل یکپارچه کردن روی دیسک سخت را انجام میدهد
command and control
کنترل و فرماندهی
continuity of command
مداومت فرماندهی
commodity command
فرماندهی اماد
area command
فرماندهی منطقه
commandery
محل فرماندهی
commandery
مقام فرماندهی
base command
فرماندهی پایگاه
commander's estimate
براورد فرماندهی
commander's call
در اختیار فرماندهی
command report
گزارش فرماندهی
bridge
پل فرماندهی کشتی
command net
شبکه فرماندهی
command mode
حالت فرماندهی
combined command
فرماندهی مرکب
command language
زبان فرماندهی
command group
گروه فرماندهی
command channels
ردههای فرماندهی
emergency conning position
پل فرماندهی اضطراری
command
سرکردگی فرماندهی
support command
فرماندهی پشتیبانی
commanded
سرکردگی فرماندهی
tactical command ship
ناو فرماندهی
bridges
پل فرماندهی کشتی
commands
سرکردگی فرماندهی
oldman
مقام فرماندهی
bridged
پل فرماندهی کشتی
master's certificate
گواهینامه فرماندهی
logistical command
فرماندهی لجستیکی
lead a unit
فرماندهی کردن
joint command
فرماندهی مشترک
head quarters
مرکز فرماندهی
flag ship
ناو سر فرماندهی
enclosed bridge
پل فرماندهی سر پوشیده
tactical command
فرماندهی تاکتیکی
high command
فرماندهی عالی
command post
پاسگاه فرماندهی
flagships
ناو فرماندهی
air command
فرماندهی هوایی
administrative command
فرماندهی اداری
flagship
ناو فرماندهی
command posts
پاسگاه فرماندهی
command post
پست فرماندهی
scheme of command
طرح فرماندهی
command posts
پست فرماندهی
headquarters
قرارگاه فرماندهی
headquarters
مرکز فرماندهی
supreme
فرماندهی عالی
realigned
مجددا متحد شدن
join
گراییدن متحد کردن
united nations organization
سازمان ملل متحد
herd
متحد کردن گروه
consociate
متحد کردن پیوستن
United Nations
سازمان ملل متحد
federalization
تشکیل کشورهای متحد
realign
مجددا متحد شدن
realigning
مجددا متحد شدن
herds
متحد کردن گروه
herded
متحد کردن گروه
league
اتحاد متحد کردن
leagues
اتحاد متحد کردن
charter of the united nations
منشور ملل متحد
u.n.
سازمان ملل متحد
joins
گراییدن متحد کردن
trigraph
سه حرف متحد التلفظ
reassociate
دوباره متحد کردن
joined
گراییدن متحد کردن
realigns
مجددا متحد شدن
herding
متحد کردن گروه
guided
کشتی فرماندهی عملیات
island
پل فرماندهی ناو هواپیمابر
operational command
فرماندهی از نظر عملیاتی
cupolas
برجک فرماندهی تانک
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com