English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
one after a یکی درپی دیگری
Other Matches
kentish fire محلهای پی درپی وجمعی نمایشهای پی درپی وگروهی
subrogate بجای دیگری تعهداتی بعهده گرفتن جانشین دیگری کردن
letters نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
recode کد کردن برنامهای که برای سیستم دیگری کد شده باشد , به طوری که دیگری هم کار کند
letter نوشته ارسالی از کسی به دیگری یا از کامپیوتر به دیگری برای اطلاع رسانی یا ارسال دستور یا..
to pass one's word for another از طرف دیگری قول دادن ضمانت دیگری را کردن
piracy چاپ کردن تالیف دیگری بدون اجازه تقلید غیر قانونی اثر دیگری privateer
continual پی درپی
vomiturition قی پی درپی
continuate پی درپی
successive پی درپی
after درپی
hand running پی درپی
continuum پی درپی
consecutive پی درپی
steadied پی درپی مداوم
steadying پی درپی مداوم
steady پی درپی مداوم
trilcgy سه تراژدی پی درپی
fusillade اتش پی درپی
steadiest پی درپی مداوم
what is he seeking? درپی چیست
batter پی درپی زدن
steadies پی درپی مداوم
batters پی درپی زدن
prowled درپی شکار گشتن
crepitate انفجار پی درپی کردن
insufflate پی درپی روح دمیدن در
prowl درپی شکار گشتن
prowling درپی شکار گشتن
prowls درپی شکار گشتن
flux گداز تغییرات پی درپی
bobble پی درپی اشتباه کردن
bobbles پی درپی اشتباه کردن
scrounge around <idiom> درپی چیزی گشتن
no end <idiom> پی درپی بدون توقف
attending درپی چیزی بودن
harasses حملات پی درپی کردن
attend درپی چیزی بودن
attends درپی چیزی بودن
harass حملات پی درپی کردن
hand on پی درپی وبتواترچیزی را رساندن
pelts پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
pelted پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
turkeys 3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
turkey 3 امتیاز کامل استرایک پی درپی
to goon a wild goose chase درپی کارغیرعملی یامحال رفتن
pelt پی درپی زدن پی در پی ضربت خوردن
drive volley ضربههای پی درپی کوتاه ومستقیم
bottom bouncing ماهیگیری با قایق و تکان دادن پی درپی قلاب
keep on at a person کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
to thrash out the truth حقیقت امری را بزحمت وباازمایشهای پی درپی دریافتن
nurses حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
nurse حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
nursed حفظ یک گوی یا بیشتر در یک نقطه برای کسب امتیاز پی درپی
weaves حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
weave حرکت قوسی بشکل 8 لاتین ازطرف سه مهاجم یا بیشترجلودروازه باپاس پی درپی
plutonic theory فرضیهای که بموجب ان خارههای پی درپی پوسته زمین دراثرگرمای درست شده اند
countersignature امضای پس ازامضای دیگری تصدیق امضای دیگری
gather shot ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
chirruped جیک جیک پی درپی
chirrups جیک جیک پی درپی
chirrup جیک جیک پی درپی
chirruping جیک جیک پی درپی
another دیگری
thirds به دیگری
t' other دیگری
tother دیگری
third به دیگری
heteronomous پیروقانون دیگری
other متفاوت دیگری
others متفاوت دیگری
in turn <idiom> یکی پس از دیگری
consecutively یکی پس از دیگری
common of pasturage حق چرادرزمین دیگری
We have no other way (alternative). را ه دیگری نداریم
at second hand از قول دیگری
follow suit <idiom> از دیگری تقلیدکردن
onother's money پول دیگری
at another time در زمان دیگری
impersonates خودرابجای دیگری جا زدن
impersonate خودرابجای دیگری جا زدن
pestiferous فاسدکننده اخلاق دیگری
i had no a شق دیگری نبودکه اختیارکنم
transplants درجای دیگری نشاندن
transplanting درجای دیگری نشاندن
impersonated خودرابجای دیگری جا زدن
transplanted درجای دیگری نشاندن
transplant درجای دیگری نشاندن
metonymy ذکرکلمهای بمنظور دیگری
detinue ضبط مال دیگری
let a praise thee بگذارد دیگری تورابستاید
transports انتقال از یک مسیر به دیگری
copycat <idiom> تقلید از شخص دیگری
predecease قبل از دیگری مردن
predecease مرگ قبل از دیگری
impersonating خودرابجای دیگری جا زدن
breach of close تجاوز به ملک دیگری
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
shuffle off بدوش دیگری گذاردن
serially یکی پس از دیگری یا در سری
sequentially یکی پس از دیگری به ترتیب
assumpsit تقبل دیون دیگری
converts تغییر چیزی به دیگری
converting تغییر چیزی به دیگری
converted تغییر چیزی به دیگری
to feel for another برای دیگری متاثرشدن
convert تغییر چیزی به دیگری
personified رل دیگری بازی کردن
personifies رل دیگری بازی کردن
personify رل دیگری بازی کردن
personifying رل دیگری بازی کردن
transporting انتقال از یک مسیر به دیگری
it is of a different kind قسم دیگری است
ratios نسبت یک عدد به دیگری
take the words out of someone's mouth <idiom> حرف دیگری راقاپیدن
another kettle of fish <idiom> کاملا متفاوت از دیگری
eye baby دیگری که به او نگاه میکند
through the grapevine <idiom> از اشخاص دیگری پرسیدن
releases اعراض از حق به نفع دیگری
released اعراض از حق به نفع دیگری
release اعراض از حق به نفع دیگری
heteronomy پیروی از قانون دیگری
highbinder جاسوس یا مراقب دیگری
another کسی [چیز] دیگری
i had no a چاره دیگری نداشتم
alternately تغییر از یکی به دیگری
transported انتقال از یک مسیر به دیگری
follow in one's footsteps (tracks) <idiom> دنبال روی دیگری
one country or another این یا یک کشور دیگری
transport انتقال از یک مسیر به دیگری
ratio نسبت یک عدد به دیگری
subtraction کم کردن یک عدد از دیگری
objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
suffragan تابع منطقه یاقسمت دیگری
outdistanced خیلی جلوتر از دیگری افتادن
delays یچ بسته به دیگری عبور میکند
relocation انتقال به محل دیگری ازحافظه
message اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
outdistance خیلی جلوتر از دیگری افتادن
he took a different view نظریه دیگری اتخاذ کرد
relative آنچه با دیگری مقایسه شود
matches تنظیم ثبات معادل با دیگری
messages اطلاع تارسالی از شخصی به دیگری
sublease به مستاجر دیگری اجاره دادن
ghostwrite بنام شخص دیگری نوشتن
match تنظیم ثبات معادل با دیگری
delaying یچ بسته به دیگری عبور میکند
outdistances خیلی جلوتر از دیگری افتادن
transmutation تبدیل عنصری بعنصر دیگری
personifier مجسم کننده شخصیت دیگری
passing off به اسم دیگری معامله کردن
personator کسیکه خودرابنام دیگری قلمدادمیکند
to transubstantiate به جسم دیگری تبدیل کردن
multiplicand عددی که در دیگری ضرب شود
i have no other place to go جای دیگری ندارم که بروم
be a carbon copy <idiom> دقیقا مثل دیگری بودن
rephrased به طرز دیگری بیان کردن
global را با دیگری در متن عوض میکند
outdistancing خیلی جلوتر از دیگری افتادن
right of way حق عبور از روی ملک دیگری
delay یچ بسته به دیگری عبور میکند
rights of way حق عبور از روی ملک دیگری
reword باواژههای دیگری بیان کردن
globally را با دیگری در متن عوض میکند
pur autre vie برای مدت عمر دیگری
hold at disposal در اختیار دیگری نگهداری کردن
objecting ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
staged اجرای به ترتیب یکی پس از دیگری
inherit وارث شدن از دیگری گرفتن
rephrasing به طرز دیگری بیان کردن
inheriting وارث شدن از دیگری گرفتن
rephrases به طرز دیگری بیان کردن
inherits وارث شدن از دیگری گرفتن
overlapped پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
rephrase به طرز دیگری بیان کردن
girlfriends زنی که دوست زن دیگری است
girlfriend زنی که دوست زن دیگری است
overlaps پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
vicariousness خود را به جای دیگری گذاشتن
overlap پوشاندن بخشی از چیزی با دیگری
proxy بنمایندگی دیگری رای دادن
foist چیزی را بجای دیگری جا زدن
impersonation نقش دیگری رابازی کردن
to be moved to another school به آموزشگاه دیگری فرستاده شدن
new person <idiom> شخص دیگری شدن ،بهترشدن
throw down the gauntlet <idiom> به مبارزه یا چیز دیگری طلبیدن
rub off <idiom> به شخص دیگری انتقال دادن
put words in one's mouth <idiom> چیزی را از زبان کس دیگری گفتن
pass the buck <idiom> مسئولیت خودرا به دیگری دادن
transfusable قابل تزریق در جسم دیگری
drag in <idiom> پا فشاری روی موضوع دیگری
vest واگذاری حقی یامالی به دیگری
vests واگذاری حقی یامالی به دیگری
to t. بحقوق دیگری تجاوز کردن
to shift a burden کاری رابدوش دیگری گذاشتن
indirect objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
interrupts حرف دیگری را قطع کردن
are these a more apples هیچ سیب دیگری هست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com